نادیه فضل

نادیه فضل

 

 

در حالیکه فقط دو روز به برگزاری انتخابات افغانستان مانده است شهر کابل باردیگر قربانی داد ،آنهم از بی پناه ترین وبی پشتوانه ترین مردم خویش.

اینجاست که باید کمی تعمق نمود.

به وعده های انتخاباتی ،به برنامه های شبیه بهم نامزدان واینکه هریک از این نامزدان خواستار مشارکت طالبان در ساختار آینده دولت افغانستان اند.

یکی به طالبان "برادر " خطاب نمود وآن دیگری به صراحت وبدون هیچ توجهی به زخمهای مردم ایکه بعد میخواهد بر گرده آنان ریاست نماید،طالبان را "پسران " خویش خواند.

اکنون سوال در اینجاست که" مادر" و"برادران" طالبان چرا مؤفق نمیشوند جلو اینهمه جنایات طالبان را بگیرند؟

اینکه پس از هفت سال زمامداری آقای رییس جمهور کرزی ،افغانستان هنوز هم در منجلاب بدبختی های هزارسری درگیر است،نکته ی درخور آن نیست که جناب رییس جمهور بدان صادقانه بپردازند؛ برخلاف رییس جمهور چنانچه باری در برابر دانشجویان دانشگاه کابل  ادعا نموده بود ـ به قول خودایشان: "ایلا دادنی این چوکی نیستند"، هنوز هم اشتیاق تجارت نمودن بر استخوانهای پوسیده ی مردم چنان جنونی در ایشان خلق نموده که هیچ ارزشی برای ایشان الویت ندارد.

اما مردم افغانستان که هنوز هم به پرداخت هزینه های سنگینی مجبور اند چه راهی دارند برای نجات از ورطه اینهمه تحجر گرایی وقبیله ستایی؟

اگر در ادامه ی دو ماه مباحث انتخاباتی افغانستان دقت نماییم به وضاحت دیده میشود که کمتر نامزدی شهامت آنرا داشت تا نمایندگی از مردم افغانستان نماید؛ بلکه همه پی هم به نرخ روز گفتند وبافتند.

همراهی وهمسویی با جنایت کاران عقبرو طالب را کمتر کسی انکار نمود وسرانجام مضحکه تا آنجا سرکشید که بانوی به زعم خودش رییس جمهور آینده ی افغانستان طالبان را" پسران" خویش خواند.

به یگبارگی یادش رفت که ورزشگاه کابل توسط پسران همین بانو به اعدامگاه زنان وبیگناهان مبدل شده بود.

یادش رفت که قتل عام هزاره ها ومردم شمالی را پسران ایشان وبرادران آن دیگران چسان با مهارت انجام میدادند وهنوز هم گردن می برند ودست قطع میکنند وتیزاب می پاشند.

به ویژه در چندروز اخیر پسران ایشان وبرداران نامزدان دیگر گوشت واستخوان زنان وکودکان کابل را دود میکنندوهیچ یکی از این نعمت پرورده ها نیستند که شهامت گفتن حق را داشته باشند.

این درست است که برای نایل آمدن به صلح باییست با جناح های مخالف گفتگو نمود وبا پذیرش گوشه های از نکته نظر های آنان راه حلی بر علل منازعه  یافت،اما با چه قیمتی؟

 آیا طالبان فقط چند تا پسر بچه ی ناراضی از سیستم دولتی  اند که به ا صطلاح رسانه های غربی امروز جنگجویان نامیده میشوند ویا  گروهی منسجم،با راه ها واهداف مشخص تروریستی ؟

گروهیکه بستن وبه آتش کشیدن مکاتب وآموزشگاه های علمی یکی از افتخارات ایشان است ودر نهایت تطبیق شریعیت طالبانی یعنی انکار از انسانیت ومدنیت راه وروش آنان.

به باور من دهشت افگنی ها وحملات روز های اخیر طالبان دقیقأ برنامه های از قبل تعین شده ایست که سد راه حقانیت خواهد شد ودر نهایت هدف برگزاری "لویه جرگه" وانتخاب رییس جمهور بازهم توسط چند تا ریش سفید قبیله عملی  خواهد گردید.

سرانجام نخستین تجربه های مردم افغانستان از دیموکراسی بازهم از قهقرای سنت وقبیله آب خواهد خورد.

برای من تمام دور مناظره های مضحکه ی انتخابات به استثنای مواردی ، خیلی درد انگیز بود ،زیرا از ورای صحبت های اینهمه نامزد ریاست جمهوری میشد که به عمق فاجعه پی برد.

افرادی که خط مش دولت آینده ی خویش را با برنامه ی جشن عروسی عوضی گرفته بودند وهیچگونه معیاری را در این راستا نمیشناختند.

افرادی ایکه دیموکراسی را از یخن دین برون می نمودند وعقب گرد فاحش این مثلأ خبره گان افغانستان، خود توهینی بود به شعورتمام مردم افغانستان که در این سالهای دینمداری دولت ها جزء تقلب ،دروغ ،خیانت وجنایت را ندیدند.

رییس جمهور کشور اسلامی افغانستان هیچیک از تجاوز گران به کودکان ودختران زیر سن را در روزگار خوش زمامداری اش  مجازات نکرد وحتی در این بخش هم مدارا اختیار نمود.

قانون زن ستیز وانسان ستیز احوال شخصیه اهل تشیع را نخواند وامضاء نمود.

افراد انتحار کننده را زیر نامهای قوم وقبیله وبرای رضایت خاطر طالبان بخشید وبا انعام به خانه فرستاد.

 در برابر سید پرویز کامبخش را برای بیست سال زندانی نمود وآنهم دربرابر جرمی که هیچگاهی ثابت نشد.

رییس جمهور ودولت مردانیکه فقط تلاش نمودند کشور های امداد گر را به شیوه ی حکومت داری قبیله متقاعد بسازند وچیزی بنام "پشتونوالی " را رسم تمام مردم افغانستان خواندند .

در کنارش هم، کرسی پرستان زیادی اند که سر تعظیم به جهالت خم کرده وتمامیی تعهدات خویش را به باد فراموشی داده اند.

اینست شمه ی از نحوه ی دیموکراسی زیر چتر بلند "پشتونوالی" واینکه افغانستان بعد از انتخابات غسل خون دیگری را در انتظار است رنگ دیگری از سوگ است که هراس آن هر انسان بشر دوستی را تکان میدهد.

در نهایت به قول گذشته گان مان :  "آزموده را آزمودن خطاست."

واین بازهم ما هستیم که به قول زنده یاد غبار:"پس از هر غسل خونی جامه ی کهنه ی مانرا به تن میکنیم."

انگار تاریخ ما هیچگاهی توان آنرا ندارد که حتی شمعی شود در راه آینده وما ناگزیر میشویم تا دور ها ، دَورِ جنازه ی آزادی "اتن" نماییم ،درد بنوشیم ودر جستجوی هویت خود ره گم کرده های جاودانه بمانیم...

افغانستان در باتلاق سیاست‌های آقای کرزی فرو می‌رود

 

بحث انتخابات در افغانستان چیزی جز بحث جدی در مورد سرنوشت آقای کرزی و حل معمایی که با سیاست‌های او در افغانستان جریان دارد، نیست. آقای کرزی، سیاستمداری است که با ساده‌ساختن وضعیت، به پیچیدگی لاینحل وضعیت کمک کرده است. او فکر می‌کند مشکل طالبان را به سادگی و تنها با چراغ سبز به ملاعمر و گلبدین حکمتیار حل می‌کند. اما عملاً این مشکل به کلاف سردرگمی تبدیل شده که نه آقای کرزی از آن چیزی می‌فهمد و نه کسی دیگر. کافیست آقای کرزی پاسخ تمام دعوت‌های برادرانه‌اش به آدرس طالبان را در روز انتخابات یا یک روز بعد از آن با سی عمل انتحاری از پایتخت تا گوشه و کنار کشور دریافت کند.

معلوم نیست وقتی آقای کرزی طالبان را برادر خطاب می‌کند، منظورش کدام طالب است. طالبی که عمل انتحاری نمی‌کند و معلم نمی‌کشد و مکتب نمی‌سوزاند و مردم را تهدید نمی‌کند، همین حالا در کنار آقای کرزی است و نیازی به دعوتش نیست و او مشکلی هم برای آقای کرزی خلق نکرده است تا به مذاکره و گفت‌وگو و معامله ضرورتی داشته باشد. طالبی که این‌همه گلوی آقای کرزی را می‌فشارد، معلوم نیست با کدامین زبان برای آقای کرزی بگوید که برای دعوت او پشیزی هم ارزش نمی‌دهد و باید دست از این بازی‌های نامطلوب بردارد.

آقای کرزی بازی انتخابات را نیز با سادگی تمام، به یک معمای لاینحل تبدیل کرده است. آقای کرزی تمام مهره‌های پرنفوذ و قدرتمند افغانستان کنونی را در تیم خود گرد آورده است: حاجی دین محمد، گل‌آغا شیرزوی، محمد محقق، کریم خلیلی، مارشال فهیم، عبدالرشید دوستم، اسمعیل خان، شیرمحمدآخوندزاده، کریم براهوی، سیاف، مجددی ... خودش هم بالادست همه. حالا کسی پیدا شود بگوید که بدون رعایت این همه مهره‌های قدرتمند قادر است افغانستان بعد از انتخابات را اداره کند. این شخص هر کسی باشد، ناگزیر است واقع‌بینانه زور و توان خود را نشان دهد و بگوید که با این شیوه و راهکار مشخص، از پی مقابله با این همه افراد بر می‌آید و افغانستان بعد از کرزی را اداره می‌کند.

این معما برای خود آقای کرزی نیز مطرح است. کرزی باید خودش نیز بعد از انتخابات بنشیند و بگوید که با این معما چگونه کنار می‌آید. فردای اعلام نتایج انتخابات، آقای کرزی باید سهم این همه مهره‌های قدرتمند را پرداخت کند. آیا آقای کرزی می‌تواند با مارشال فهیم کنار بیاید؟ مارشال فهیم در دوره‌ی موقت و انتقالی برای آقای کرزی نشان داد که او احمدضیا مسعود نیست که وقتی دلش تنگ شد اینجا و آنجا لب به شکایت باز کند و بگوید که امضای او از اداره‌ی امور فراتر نمی‌رود. کافیست معاون اول مراسم تحلیف مشترک با آقای کرزی را سپری کند و بعد نشان دهد که او کیست و چه نقشی می‌تواند در معادله‌ی قدرت داشته باشد.

آقای دوستم، فقط از همین حالا نشان داده است که در بازی‌های سیاسی دستش را زیر سنگ آقای کرزی قبول ندارد. جنرال دوستم از آقای کرزی در انتخابات حمایت کرد. این حرف مزه‌داری بود. وقتی تب انتخابات بالا آمد، تظاهرات گسترده در شمال کشور، وزن بهایی را مشخص ساخت که آقای کرزی باید برای جنرال دوستم پرداخت کند. اعطا و تضمین مصئونیت سیاسی برای آقای دوستم، سوالی است که آقای کرزی باید در میز مذاکره‌اش با برادران طالب نیز بدان پاسخ گوید.

می‌شود در همین لست، تقاضاهایی را ردیف کرد که آقای کرزی باید از آقایان محقق و خلیلی و اسمعیل خان و حاجی دین محمد و گل‌آغا شیرزوی و آخوندزاده و سیاف و گلبدین حکمتیار دریافت ‌کند و ناگزیر است بدانها عنایت داشته باشد.

اگر آقای کرزی خواسته باشد در کنار این‌همه وزن‌های سنگین، از وزن‌های متقابل آن برای خشنودی جامعه‌ی بین‌المللی و افکار عامه‌ی افغانستان و جامعه‌ی مدنی و امثال آنها نیز استفاده کند، تناقضات درونی نظام خویش را به آن مرحله‌ای از پیچیدگی خواهد رسانید که حل کردن آن به نبوغ حضرت فیل ضرورت داشته باشد.

حالا کسانی که در این میان دل به حکومت آقای کرزی بسته اند، ناگزیر باید سهم خود را نیز در حل معمای حکومت آقای کرزی مشخص کنند. به نظر می‌رسد آقای کرزی در میان بدترین‌ها، نه بهتر از همه، بلکه خطرناک‌تر از همه است. خطر آقای کرزی نه برای خود او، بلکه برای تمام کسانی مطرح است که در اطراف او دل به او بسته اند. کسی خوش نشود که با بیچارگی و استیصال آقای کرزی، متاعی به آنها خواهد رسید. آقای کرزی، اگر خودش راهی گوری باشد همه را با خود یکجایی به این گور انتقال می‌دهد.

آقای کرزی به یک باتلاق شباهت یافته است. خود او باتلاق است و هر کسی که در کنار او کشانده شود، جزء این باتلاق خواهد شد. عمق این باتلاق برای هیچ کسی معلوم نیست، حتی برای خود آقای کرزی. در مناظره‌ی رادیوتلویزیونی سه کاندیدا، آقای کرزی به وضاحت نشان می‌داد که برای ردگم کردن در کوچه‌ی حسن چپ، از هیچ چیزی ابا ندارد. او برغم تمام طعنه و کنایه‌های صریح رقیبان انتخاباتی خود، از هیچ کدام آنها آزردگی نشان نداد. گویی آنها هر حرفی که به آدرس کرزی گفته بودند، یک توت هم ارزش نداشته و او اصلاً آنها را نشنیده است. این ژست در ظاهر امر، نشان از حوصله و بردباری آقای کرزی است، اما می‌تواند نشان بی‌مبالاتی و بی‌پروایی او نیز باشد.

به نظر می‌رسد از سیاست‌های داکتر رمضان بشردوست باید ترسید، چون او همه چیز را در سطح خواسته‌های عوام پایین می‌آورد. از سیاست‌های داکتر عبدالله باید ترسید، چون او به وضوح نشان می‌دهد که افغانستان را به تشتت و انارشیم دهه‌ی هفتاد برگشت خواهد داد. از سیاست‌های اشرف غنی احمدزی باید ترسید، چون او شاید حتی تصور نکرده باشد که افغانستان امروزی با آنچه او در اندیشه‌ها و رؤیاهای خویش دارد چقدر فاصله گرفته است. اما از سیاست‌های آقای کرزی باید وحشت کرد،‌ چون آقای کرزی برای هیچ کسی مجال هیچگونه فکر کردن و تأمل‌کردن و جدی‌بودن را باقی نمی‌گذارد. وقتی آقای کرزی می‌کوشد جنرال دوستم و طالبان و حزب اسلامی و آقای محقق و مارشال فهیم و سیاف و آخوندزاده و امریکا و اروپا و ایران و روسیه را در یک کیسه جمع کند، یا نمی‌فهمد که چه می‌کند یا می‌فهمد و می‌خواهد بازی‌آخرالزمان را تمثیل کند.

عزیز رویش

نقش هزاره ها در انتخابات 88 افغانستان

بدون شک در این انتخابات نقش سازنده ای را در گیروداری سیاست وسیاست بازی ها هزاره ها از خود نشان داد ند.

از آنجای که هزاره ها درطول بیش از دوصد سال  در کشوری افغانستان به عنوان انسانهای دسته دوم زندگی میکردند امروزه توانستند با شعور وآگاهی سیاسی نشان دهند که تبارشان شاه ساز و هم وزنه ای بزرگ سیاسی وتحولات سیاسی  در افغانستان است .

این نمودار زمانی مشخص گردید که هم جوامع بین الملل وهم کاندیدان  رئسای جمهور بیش از 50 فیصد  در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بالای هزاره ها حساب بازکردند .

روزنامه های اروپا وآمریکا چندین بار در مورد نقش هزاره ها در انتخابات افغانستان قلم رانی کرده واین تبار را وزنه ای بزرگی چرخش سیاسی در افغانستان تحلیل نمودند .

تمام کاندید های ریاست جمهوری افغانستان در کمپاین های تصویری صوتی تبلیغات چاپی از حضور فعال هزاره ها تبلیغات وکمپاین خود را تهیه واز طریق رسانه های همگانی به نشر میرسانند .

این دو موضوع: نمایانگر حضورفعال و مشارکت سیاسی هزاره ها در انتخابات   وهم تثبیت  50 فیصدی حساب بردن از این تبار را هویدا می سازد.

در حالیکه حضور ومشارکت سیاسی هزاره ها در انتخابات 88 به 50 فیصد محاسبه میگردد دلیل این مشارکت وحضور فعال چه خواهد بود.؟

 به نظر من این حضور یا ناشی از عقده ای سیاسی هزاره ها بوده  قومی که در طول بیش از دوصد سال محرومیت سیاسی داشتند   ویا برخوردار از آگاهی وشعور سیاسی  این قوم نسبت به اقوام دیگر افغانستان  ویا هم  هردو گزینه

با اینکه در ادوار وحکومت های پیشین افغانستان تشیع مانند برادران قزلباش وسادات همیشه  در مسایل سیاسی نمایندگی از هزاره های افغانستان را به عهده داشته است این بار  هزاره ها در این انتخابات  در حالیکه هم از خود نمایندگی میکنند وهم با نقش 50 فیصدی مشارکت سیاسی ومحاسبات سیاسی تثبیت شده است  چه خواهد کرد.

 

اگر هزاره ها با این مشارکت فعال وحضور ملیونی خود در عرصه سیاست  گامی به بیراهه روند به یقین نقش خود را از بین خواهند برد

با توجه به وضعیت سیاسی افغانستان  ذهنیت دادن به شایسته سالاری  از میان کاندیدان ریاست جمهوری  خطری  متوجه هزاره ها در افغانستان  خواهد گردید که آن در انزوا قرار گرفتن از سیاست ودولت میباشد   زیرا  در افغانستان روش وطرز تفکر حتی حق گرفتن در مجموع شایسته سالاری نیست واحتمال به  انزوا کشانیدن یک تباررا از بازار  سیاست ودولت را به بارمی آورد.

با اینکه در افغانستان سیستم رای دهی بیشتر قبیله ای  می باشد به این معنی که سرقبیله به چه کسی رای میدهد تا ما رای دهیم بازهم میبینیم که  هزاره های افغانستان با این سیستم  نیز حرکت نکرده اند .

هزاره ها در کنار هر کاندید ریس جمهور یا با قدرت وتوان بیشترویا کمتر حضور یافتند  با این حضور  شان  میتوان ارزیابی کرد که این قوم یا آگاهانه  در بازار سیاست قدم برداشتند ویا اختلافات درون قومی با عث شده است تا در اطراف هرکاندید ریاست جمهوری قرار گیرند.

مواردی دیگری را نیز نمیتوان رد کرد وآن اینکه معاملات سیاسی وفقر مردم هزاره   باعث شده  باشد  تا در اطراف تمام کاندیدان قرار گیرند ونیز عقده های سیاسی ومحرومیت تاریخی هزاره ها باعث کشاندن این قوم سهیم در مبارزات سیاسی  گردیده است  .

به باور من در انتخابات 88  همانطوری که 50 فیصد از  هزاره ها  حساب برده میشود به این میزان هزاره ها نیز با جامعه ای نوپا ونوگرای سیاسی افغانستان  خود را   با شرایط سیاست وسیاست بازی ها وفق داده اند تا با هر نوع دولت وحکومتی انعطاف خود را داشته باشند .

به ندرت کاندید ی در انتخابات جاری  دیده میشود که از گردهمای های هزاره ها تبلیغات کمپاین رسانه ای خود را تهیه کرده نباشند  وبیشترین تبلیغات شانرا ازحضور پرشکوه هزاره ها در گردهمایی ها ومحافل سیاسی  ترتیب داده اند  .

پس این مساله به معنی اینست که  تبار هزاره  به مراتب از دیگر اقوام ساکن درافغانستان نقش فعالتری را در انتخابات 88  دارا می باشد .

با این حال وبا این حضور ومشارکت فعال ونقش خاص هزاره ها در انتخابات  افغانستان جایگاه هزاره ها را در کدام موقف قرار خواهد داد  .

مسلما  همان طوری که از این قوم حساب برده میشود نقش در دولت آینده نیزخواهد داشت

 از آمارگیریهای وراپور های بعضی مئوسسات مشخص میشود برنده گی حامد کرزی را در این انتخابات حتمی میداند .

به باور من هم گزینه بهتر از حامد کرزی در میان کاندیدهای ریاست جمهوری وجود ندارد  با وجود آنکه مشکلات وچالشهای  در حکومت قبلی خود داشته ونکات مثبت اینکه  یک افغانستان پس از جنگ وویرانه را در این حالت رسانده  باز هم غنیمت است .

نقش هزاره ها با تفاهم رهبران سیاسی شان در کنار تیم کرزی به مراتب با منفعت تر از هر کاندید دیگر خواهد بود ونقش شانرا در مسایل سیاسی تثبیت خواهد کرد .

هادی غفاری