م. ح. سرامد
انتخابات دهمین دورهی ریاست جمهوری ایران با گسترش ناآرامی ها و اعتراضات گستردهی مردم در تهران و بسیاریِ شهرهای دیگر به نظر میرسد که اعتبار خود را از دست داده است، هرچند بعضی مقامات جمهوری اسلامی ایران، از جمله آیت الله خامنهای رهبر مذهبی، هنوز هم بر مشروعیت نتایج آن تأکید میکنند. اعتراضات گستردهی مردم ایران زمانی شدت گرفت که میرحسین موسوی و مهدی کروبی نامزدان اصلاح طلب انتخابات نتایج اعلان شدهی انتخابات را تقلبی و غیر واقعی خواندند و از مردم خواستند که برای صیانت از رأی شان به اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز خود ادامه دهند. این اعتراضات با آنکه از طرف وزارت کشور ایران مجوز رسمی داده نشده بود، ولی با اشتراک بیشتر از یک ملیون نفر و با حضور میرحسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی رییس جمهور اصلاح طلب قبلی ایران، در روز دوشنبه در شهر تهران برگزار شد. این اعتراضات و راهپیماییها تا هنوز ادامه دارد. علاوه بر آن تعدادی از تشکل های سیاسیِ اصلاح طلب از قبیل حزب نهضت آزادی، کارگزاران، مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و... نتیجه اعلام شده توسط وزارت کشور را غیر واقعی دانسته و خواهان تجدید نظر در آن شده اند. دانشجویانِ برخی از دانشگاه های ایران، از جمله دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی اصفهان نیز به راه اندازی تجمعات اعتراضی پرداخته اند که با سرکوب و خشونت حزب الله و سپاه و برخی گروه های فشار دیگر مواجه شده اند. همچنان برخی از مراجع، از جمله آیت الله حسین علی منتظری و آیت الله یوسف صانعی، نیز همسویی خود را با اعتراض گران اعلان کرده اند.
همزمان با این اتفاقات جمعی از فعالان سیاسی اصلاح طلب بازداشت شدند که جمعی از آن ها همچنان در بازداشت بسر میبرند. به گزارش یکی از پایگاههای انترنتی اطلاع رسانی در مورد انتخابات حدود 150 تن از استادان دانشگاه نیز در اعتراض به تقلب در رأی مردم از وظیفه ی شان استعفا داده اند. شمار دیگری از استادان دانشگاه در اعتراض به نتایج اعلام شده به تحصن پرداختند. احتمال میرود که دامنهی این اعتراضات و ناآرامیها در روزهای آینده بیشتر شود و در شهرهای دیگر نیز کشانده شود. آیت الله سید علی خامنهای رهبر مذهبی جمهوری اسلامی ایران در حالی که هنوز نتایج هنوز از سوی کمیسیون انتخابات اعلان نشده بود، پیروزی محمود احمدی نژاد را تبریک گفت. وی در مورد اعتراض موسوی و کروبی و شهروندان ایرانی ابتدا بیاعتنایی کرد و حتا به تقاضای موسوی و کروبی برای ملاقات نیز توجه نکرده بود، اما در دیداری که پس از گسترش ناآرامیها و اعتراضات با موسوی داشت، به او از پیامدهای این اعتراضات و ناآرامیها هشدار داد و او را مسئول همهی اتفاقات احتمالی دانست. محمود احمدی نژاد نیز در روز شنبه در جمع هوادارانش اعتراض کنندگان را خس و خاشاک خواند و اعتراضات آنان را به حساسیتهای پس از باختن بازی فوتبال تشبیه کرد.
هرچند اعتراضات خیابانی در ایران پرسابقه است، اما این اعتراضات هواره با پشتوانهی روحانیون مذهبی و به طرفداری از آنها اتفاق میافتاده است. ظاهراً اولین اعتراضات در درون نظام علیه جناح محافظهکار سنت گرا، که از پشتوانهی روحانیون برسراقتدار، و از جمله آیت الله سید علی خامنهای رهبر ایران برخوردار است، در دورهی ریاست جمهوری آقای خاتمی اتفاق افتاده بود، ولی در طول سیسال بعداز پیروزی انقلاب اسلامی در ایران این گسترده ترین اعتراضات خیابانی است که در مقابل محافظه کاران راست گرا در داخل نظام جمهوری اسلامی ایران صورت میگیرد. باید پرسید که چه چیزی مردم ایران را به این اعتراضات گسترده کشاند؟ چرا نظام مذهبی جمهوری اسلامی ایران بعد از سی سال با این اعتراضات و انشقاق درونی مواجه میشود؟
برای اینکه مبنایی برای تحلیل خود پیدا کنیم باید دقت کرد که در تقسیم بندی کلان محافظه کاران راستگرا و اصلاح طلبان لیبرال، دو گرایش فکری مشخص کنندهی عملکرد این دو گروه کلی میتواند به شمار بیاید: محافظه کاران راستگرا همواره بر مرجعیت انحصاریِ مذهبی در سیاست ایران تأکید کرده اند و با این نکته همواره تلاش کرده اند که موقعیت سیاسی خود را تحکیم بخشند. حیات سیاسی محافظه کاران منوط به تقابل و تضاد با ارزشهایی است که مهمترین خصیصهی آن جهان شمول بودن و غیر انحصاری بودن آنها است و بنابراین آنها خود را در رقابت با ارزشها و اصولی میبینند که قدرت انحصاری آنان را به چالش میکشد و برای بدست آوردن و حفظ قدرت فقط باید به خواست و ارادهی مردم و نیز توان همگرایی و همزیستی و روابط دوستانهی متقابل با جامعهی جهانی تکیه کنند. در حالی که دیدگاه حکومت ولایت فقیهی امتیاز انحصاری برای محافظه کاران سنت گرا است. این اصل در جمهوری اسلامی ایران قدرت را برای کسانی که با این گرایش سیاست میکنند ضمانت میکند: اصل رهبری ولایت فقیه، شورای خبرگان رهبری، شورای نگهبان، صلاحیت های قانونی آن ها در ایجاد محدودیت برای مخالفین در رقابت قدرت و کانالیزه کردن قدرت همه نکاتی اند که در حفظ قدرت برای محافظه کاران بسیار موثر اند. با تکیه براین خصیصه، سلطه جویی و اقتدارگرایی از ویژگیهای حتمی محافظه کاران به شمار میرود زیرا این اصول در جمهوری اسلامی، کسان خاصی را در موقعیتی قرار میدهد که به صورت طبیعی بالاتر و برتر از دیگران است. این برتری به آنان این خود حق بینی را نیز میدهد که از دیگران بخواهند تابع شان باشند.
در طرف مقابل، شعار اصلاح طلبی ذاتاً با تیوری حکومت ولایت فقیه در تضاد است هرچند نامزدان اصلاح طلب نخواسته اند این نکته را به صراحت ابراز کنند و خود را ناخواسته قربانی محدودیتهایی بسازند که عبور از آن ها ناممکن است.(گفته می شود که خاتمی جرأت کرده بود و حداقل در جمع محدودی از دوستان و همفکران خود شعار «عبور از نظام» را مطرح کرده بود) باید دقت کرد که نقطهی پیوند گرایش های متعدد اصلاح طلبی(از رادیکالها تا میانه روها) التزام آنان به ارزشهای مدنیای مثل حقوق بشر، دموکراسی، جامعه ی مدنی، پلورالیزم سیاسی، رأی مردم و... است، هرچند تعبیرات و تأویلات متفاوتی از این ارزشها در میان آنان وجود دارد. مدعیات اصلاح طلبیِ معطوف به این ارزشها نیز در صورتی میتواند تحقق یابد که محدودیتهای یکجانبهای که در بالا ذکر شد برداشته شود، در غیر آن دستیابی به آنها محال خواهد بود، زیرا این ارزشها بر تساوی در ذات انسانها متکی است و هیچ گونه برتری و تمایزی را در حقوق بشری آنها نمیپذیرد.
این تناقض در ساختار جمهوری اسلامی ایران وجود دارد: از یک طرف حاکمیت متعلق به مردم دانسته میشود که از طریق مشارکت در انتخابات تبارز مییابد و رأی مردم در تعیین رهبری قدرت ملاک قرار میگیرد و از طرف دیگر التزام به اصل ولایت فقیه و قدرت برتر او در ساختار نظام جمهوری اسلامی تشکیک ناپذیر است. تا وقتیکه (نظر به شرایط، یا به هردلیل دیگر) خواست مردم همسو با قدرتِ برترِ ولیّ فقیه باشد این تناقض جلوهگر نخواهد شد و مشکلی هم ایجاد نخواهد کرد. اما زمانی که ارادهی آزاد مردم به جهتی دیگر غیر از استلزامات قدرت برتر ولی فقیه سیر کرد، این تناقض نمود پیدا میکند. وانگهی پرسش از راه حل این معضله را باید به صورت جدی مورد توجه قرار داد. حامیان قدرت برترِ ولی فقیه و نظام ولایت فقیهی در مقابل این معضل چه راه حلی دارند؟
نکتهی بسیار مهمی که باید مورد دقت قرار بگیرد این است که مسألهی اصلی در این میان رقابت بر سر قدرت است. استدلالات دینی و مذهبی ای که در چارچوب اصول و احکام فقهی در این گونه موارد صورت میگیرد صرفاً پوشش مقدسی است برای اینکه این گونه مباحث را از دسترس همگان دور نگهدارند و تنها خود شان با وجههی مذهبیِ رسمی ای که دارند، حق انحصاریِ ابراز نظر و سرانجام جهت بخشیدن به مباحث را داشته باشند. پس باید سوال بالا را اینگونه مطرح کرد که ولی فقیه و هم کیشانش در این گونه موارد چه راهکاری دارند تا در میدان رقابت برسر قدرت پیروز از آب دربیایند؟
در انتخابات سال 1376 محافظه کاران هنوز باور نمیکردند که جنبش اصلاحات در حدی قدرت یافته باشد که خطری برای آنان به شمار بیاید، از همین خاطر شاید اندکی غافلگیرانه با نتیجهی انتخابات آن سال مواجه شدند. پس از آنکه جنبش اصلاحات به رهبری محمد خاتمی سمت و سو پیدا کرد و رفت که بنیادهای فکریِ تازه برای نظام ایجاد کند، با سرکوب و خشونت گسترده ای مواجه شد که ثقل آن نیروهای فکری و نهادهای آگاهی بخش اصلاح طلب را مورد فشار قرار داد: قتل های زنجیره ای، بسته کردن روزنامهها و نشریههای اصلاح طلب، توقیف روزنامه نگاران، استادان دانشگاهها و فعالان سیاسی، حادثهی کوی دانشگاه تهران، ممنوعیت تدریس بعضی از متفکران در دانشگاه ها و مراکز آموزشی و حتا صدور حکم ارتداد و اعدام برای بعضی از متفکران شماری از این اقدامات برای جلوگیری از روند اصلاحات و حفظ قدرت سیاسی محافظه کاران می باشد. جالب است که اکثر قریب به اتفاق این موارد با توجیهات مذهبی و دینی همراه بوده است. این فشارها اصلاحات را در دو دوره ی حکومت خاتمی تقریباً عقیم ساخت.
پس از تجربهی دورههای محمد خاتمی، ظاهراً نظام برسر اقتدار بیشتر متوجه شد که پاشنه ی آشیل شان انتخابات است. از این رو از ممیزه کردن بیشتر قبل از انتخابات سود بردند و از «رد صلاحیت نامزدان» هم در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و هم در انتخابات مجلس شورای اسلامی استفاده کردند. تأمل برانگیز است که در انتخابات مجلس شورای اسلامی تقریباً اکثر کاندیدان برجستهی اصلاح طلب رد صلاحیت شدند.
در انتخابات فعلی میرحسین موسوی با سابقهای که در جمهوری اسلامی ایران داشت و نیز با میانه روی خود، و مهدی کروبی نیز با وجههی روحانی میانهرو خود توانستند از ممیزی نظام بگذرند و وارد عرصهی رقابتهای انتخاباتی شوند. اما موج به اصطلاح «انقلاب سبز»ی که طرفداران موسوی در روزهای قبل از انتخابات راه انداختند، و نیز نتایج نظرسنجیِ پیش از انتخابات یک بار دیگر نشان داد که پاشنهی آشیل محافظه کاران برسر اقتدار یک بار دیگر قدرت آنها را به خطر مواجه ساخته است. «انقلاب سبز» طرفداران موسوی قبل از انتخابات و نیز اعتراضات بیش از یک ملیون نفر تنها در یکی از خیابان های مرکزی تهران و گسترش این اعتراضات در شهرهای دیگر نشان میدهد که موسوی باید رأی بسیار بیشتر از سیزده میلیون در سراسر ایران و در میان همهی ایرانیان در سراسر دنیا، که در انتخابات شرکت کرده بودند، داشته باشد. کروبی نیز با رأی تقریباً پنج ملیونیای که در انتخابات قبلی داشت، غیرقابل باور به نظر می رسد که این بار تنها سه صد هزار رأی گرفته باشد. با توجه به این نکات رأی بیش از بیست و چهار ملیونی محمود احمدی نژاد عجیب و جادویی به نظر میرسد. حال باید به این سوالها دقت کرد: آیا محافظه کاران اقتدار طلب با حضور پرشور مردم در انتتخابات باز هم مثل انتخابات 1376 غافلگیرانه به مخمصه نیافتاده اند؟ و آیا آن ها نباید برای حفظ قدرت خود دست به کاری بزنند؟ ممکن ترین راه در چنین حالت چه می تواند باشد؟ به نظر می رسد که آنان «اسب خود به یکبارگی در سرِ میدان چاق کرده اند!» و چه خوب هم چاقش کرده اند!؟...