test

aziz royesh 


جمهوری سکوت چهره بدل کرده است. اگر از مفهوم تغییر و تبدیل کردن چهره دچار وحشت یا کراهت نشویم، سزاوار است که این تحول را با خوشبینی و آرزوی موفقیت و کامیابیهای بیشتر، تبریک بگوییم. از روزی که جمهوری سکوت، به صفحهای برای سخن و پیامرسانی تبدیل شده است، صدها هزار بیننده و بازدیدکننده را با کلمات و جملاتی که روی صفحات خود نشر کرده و یا صدا و تصویری که در مناسبتهای مختلف پخش نموده است، به هیجان آورده و به کنش و واکنش برانگیخته است. در میان صفحات انترنیتی افغانستان، کمتر پایگاهی را میتوان سراغ کرد که به اندازهی جمهوری سکوت، نظم و ترتیب کار، و تنوع و بهروزبودن خویش را به طور مستدام و باثبات حفظ کرده باشد. همین مقدار کامیابی نیز مایهی امیدواریهای فراوان است.

 ***

 در زمان ما، صفحهی انترنیت به صفحهای برای سریعساختن ارتباطات و سهولت در پیامرسانی تبدیل شده است. مبارزان گذشته چنین سهولتی را در خواب خویش هم نمیدیدند. داشتن صفحهای که کاربن پیپر نامیده میشد نعمتی بزرگ بود. با این صفحه میشد تا دو یا سه صفحه را در هنگام نوشتن، البته مشروط با فشاری غیرمتعارف روی نوک قلم، تکثیر کرد تا دو سه شخصی بتوانند از آن استفاده کنند. کتابها به نوبت دست به دست میشد تا اندیشهای از طریق آن عام شود. رادیو در اختیار رژیم سرکوبگر و دیکتاتور بود. هر پیامی که نشر میشد به سادگی محکومیت مبارز و برحقجلوهدادن حاکمان مستبد را به همراه داشت. بعدها که تلویزیون هم وارد عرصه شد، وسیلهای بود که با دریچهی جادویی خود، مردم را به نفع زمامداران خودکامه بیچاره میساخت. هر کشوری که نشریههای چاپی آن اجازهی نشر آزاد داشت، در شمار کشورهای خوشبخت محسوب میشد و مبارزانی که از این نعمت در کشورهای خود محروم بودند، هرچند از ته دل، چنان آزادی را آرزو میکردند، اما بر روی زبان، آن آزادی را هم مال دشمنان خود تلقی کرده و هلهلهکردن به خاطر آن را در شأن خود نمیدانستند. اکنون وضعیت به وضوح دگرگون شده است. هیچ دیواری با در بسته نمیشود و هیچ روزنهای را پرده نمیپوشاند. تلویزیون را منع کنند، انترنیت و سیدی و دیویدی و کستهای گونهگون دم دست همه قرار میگیرد. تلفنهای موبایل، یا گوشیهای همراه، وسیلهی تماس با هرگوشهی جهان است. دیگر کسی دربند گیرآوردن کاربنپیپر نیست و یا حسرت استفاده از گستتنر را احساس نمیکند. کسی برای رساندن حرف خود به گوش کسی دیگر منتظر دستور و اجازهی آقابالادستی نمیماند. کسی در فکر کردن نیز از کسی فتوا نمیگیرد و برای قضاوت کردن نیز منتظر قاضی یا داور رسمی نمینشیند. این یعنی عصر ارتباطات و سهولت در پیامرسانی.

***

 اما آیا با این سهولتها گرهها یکسره باز شده است و دیگر مبارزه کردن برای انجام کاری بهتر قهرمانی محسوب نمیشود و برای کسی مدال و افتخار کمایی نمیکند؟ ... آیا وقتی مردم میتوانند حرف بزنند و برای رساندن پیام خود مانع و رادعی خود نمیبینند، واقعاً حرف و پیام قابل اعتنایی گفته میشود؟ ... و آیا مردم واقعاً میتوانند حرف و پیام همدیگر را زودتر درک کنند و همدیگر را از ورای این حرف و پیامها بیشتر بشناسند؟

 ***

به نظر میرسد چالش بزرگ نیز از همین جا آغاز شده است. تا وسیلهای سهل و آماده در اختیار نباشد، معمولاً تلاش میشود تا در استفاده از وسایل صرفهجویی شده و بهترین بهرهبرداری از آن صورت گیرد، اما وقتی وسیلهها فراوان شد، اصرافکاری و بیپروایی و بیمبالاتی نیز به فرهنگ عام تبدیل میشود. این حرف را از قول هوشیمین، رهبر فرزانهی ویتنام نقل میکردند که میگفت: وقتی حرف زدن مفت باشد، حرف مفت گوشها را پر میکند. شاید سهولت در وسایل پیامرسانی انسان امروز را گرفتار همان وضعیتی کرده باشد که هوشیمین از آن هوشدار میداد. هاکان آلتینی، فعال مدنی ترکتبار که سال گذشته از همراهان ورلد فیلوز در دانشگاه یل بوده است، اکنون برای پیشبرد آموزشهای مدنی در گسترهی جهانی فعالیت دارد. او شبی که مهمان برنامهی ما بود، ضمن حرفهای قشنگ دیگری که داشت، در مورد وضعیت اندیشه و تفکر در جهان معاصر، تصویری ارایه کرد که نشان از دریافت دقیق و هوشمندانهی او بود. هالکان گفت: در قدیم فرهنگ کتابخوانی عام بود، با کتابخواندن آدمها اندیشه میگرفتند، چون کتاب مال زمانهای خلوت است و هر کسی که کتابی روی دست بگیرد از لحاظ روانی خود را آدمی بزرگتر و مهمتر حساب میکند. اما وقتی مجلات و روزنامهها فراوان شدند، با آنکه خواندن و مطالعه کردن فزونی یافت، اما فرهنگ کتابخوانی تا حدی زیاد مخدوش شد و نسلها یکی پیهم، به جای اینکه فکر کنند، نشخوارکنندهی همان حرفهایی شدند که روزانه در صفحات تبلیغاتی روزنامهها و مجلات میخواندند و اندکی بعدتر از آن برای پاک کردن شیشههای موتر و یا خشک کردن روی میز غذاخوری شان کار میگرفتند. جان میلر، ژورنالیست مشهوری که در سال 1998 با اسامهبن لادن در یکی از پناهگاهی کوهستانی او در افغانستان مصاحبه کرد و تهدید او برای جنگ بزرگش در برابر امریکا، قبل از حملات مرگبار بر سفارتخانههای این کشور در کنیا و نایروبی را به اطلاع دنیا رسانید، در صحبتی که در واشنگتن داشت، نقش تلویزیونها در شکلدهی افکار عامه را از زاویهی دیگری نیز نگاه میکرد. او گفت: تلویزیونها حتی زحمت تورق کردن و خواندن را نیز از روی دوش آدمها برداشته اند. تلویزیونها به جای توجه به اندیشه و تفکر، بیشتر با چشمهای مردم بازی میکنند. در تلویزیونها تصاویر به سرعت حرکت میکنند و در آن هر چیزی، هرچند جدی باشد، با گذر ثانیهها به جا میشود. در نتیجه، ذهن آدمی به جای اینکه لحظهای آرام بماند و بیندیشد دنبال تصویرهای متحرک میدود تا خسته شود و در خستگی به خواب برود. او گفت که تصویرها معمولاً دیرتر به ذهن میمانند. در نتیجه، کسی که تصویری را دیده است، تا لحظاتی بعد با آن سیر است و دیگر اشتهایی برای دیدن تصویری دیگر احساس نمیکند. وی سیانان و فاکس نیوز را به عنوان نمونههای برجستهی بازیهای تلویزیونی قلمداد کرد و گفت: مهمترین مسایل در این تلویزیونها طرح میشوند، اما روی هر چیزی به همان اندازه که جدی بحث میکنند، به سادگی و سبکی میخندند و مسخرهبازی میکنند و دوباره آرام میشوند. در نتیجه امکانی برای بیننده نمیماند تا بفهمد که واقعاً طرح همگانی کردن بیمهی صحی برای کشور مفید و ضروری است یا نیست، جنگ افغانستان به منافع علیای کشور تمام میشود یا نمیشود، فاجعهی خاورمیانه راهحل دارد یا ندارد.... در این تلویزیونها همه چیز طرح میشود، از هر جنسی تصویر پخش میشود، اما هنوز ذهن روی تصویری خیره نشده است که گوشهای دیگر از دنیا و جهانی که در آن تصویری کم نداریم روی پرده میآید و هر چه آنجا جدی جلوه کرده است اینجا پنبه میشود و بیارزش و مبتذل، به پسخانهی ذهن انتقال مییابد. جان میلر، انترنیت را رقیب قدرتمند و غالب تلویزیون و روزنامهها قلمداد کرد و گفت: این وسیلهی جدید، تلویزیون و روزنامه را به سرعت پس زده است. تا مردم دست شان به نیویورک تایمز برسد، همهی حرفهای آن را دهها بار در دهها صفحهی انترنیتی خوانده و بلغور کرده اند. این است که تیراژ نیویارک تایمز و واشنگتن پست به سرعت سقوط میکند و تورق این روزنامهها دیگر به امری لوکس و فیشنی تبدیل شده که کمتر کسی وقت خود را به آن مصرف میکند.

 ***

 انترنیت تنها صفحهی مجازی نیست، صفحهمفت هم هست. خنده و گریه و عشق و نفرت، هیچ کدام هزینه نمیخواهد. اگر ادعای پستمدرن بودن را هم به آن علاوه کنیم، توجه کردن به اینکه دیگران چه قضاوت میکنند و قوم و قبیله و بزرگ و ملا چه میگوید، مانع جدیای در برابر حرف و سخن آدم خلق نمیکند. برخی که اندک رودرواسی داشته باشند، اسم مستعار میگیرند و هر چه خواستند میگویند؛ اما برخی دیگر که رودرواسی ندارند، زحمت اسم مستعار گرفتن را هم به خود نمیدهند و رک و راست با تمام قد و اندام خود ظاهر میشوند و چهرهآرایی میکنند. فیسبوک حتی زحمت نوشتن در حد یک پاراگراف جدی را هم کم کرده است. یک جمله، یک کلمه، یک حرف، چند نقطه هم میتواند کوفت دل را باز کند. کسی میآید و دلش هوای سیب زرد کرده و روی صفحهاش سیب زرد آرزو میکند و دهتای دیگر میآیند با او در مورد سیب زرد و اینکه از کجا گیر بیاورد سر قصه را باز میکنند و او هی زور میزند که سیب زردش همانجا روی صفحهی فیس بوک برایش برسد و سرخ هم نباشد و سبز هم نباشد! تصادفاً آدمهایی که در فیسبوک گرم این قصهها میشوند آدمهای بزرگ و صاحبسخنی هم هستند، اما راحتی و سهولت وسیلهی پیامرسانی، آنها را از درک اینکه عمر شان بهایی چیزی بیشتر از سیب زرد و سرخ در صفحهی فیسبوک خواهد بود، عاجز میسازد.

 ***

 وسیلههای مدرن، بدون شک، سهولتهای بزرگ اند که در اختیار ما قرار گرفته اند. با این سهولتها رفتن به فرهنگ اریستوکراتیک گذشته و گیر ماندن در بند آداب و تشریفات عصر ویکتوریا توجیه معقولی ندارد. در عین حال، به نظر نمیرسد بازی کردن با سهولتهای مدرن برای یک بچهامریکایی میلیونر با یکبچهافغانی و آنهم یکبچههزارهی گرسنه که از برکت نیم نان پدر و مادرش دهلیزهای مکتب و مدرسه را تا دانشگاه و حوزه طی کرده و باسواد شده و راه انترنیت و فیسبوک و وبلاگ را پیدا کرده است، یکگونه حساب داشته باشد. سخن بر این نیست که ما حق نداریم خوش و خرم باشیم و یا لحظهای در دنیای عجایب لذت و حال و هوایی داشته باشیم. اما وقتی نتوانیم برای این خوشی و خرمی و این حال و هوای خود ضمانت و بقایی تصور کنیم و وقتی نتوانیم در این دنیای مجازی، تشویش و دلهرههای پدر و مادر و همزادهای خویش را فراموش کنیم، بهتر است اندکی جدیتر باشیم و بیپروایی و بیمبالاتی را برای خود تا حدی لوکس و بیمزه حساب کنیم.

 ***

 حالا در همین دنیای مجازی، جمهوری سکوت، با باز کردن صفحهی جدیدی برای خود از یک خانه به خانهای دیگر نقل مکان کرده است. هر تحولی، به طور نمادین، رفتن از یک حال به حال دیگر است. وقتی صفحهی اول جمهوری سکوت را باز کنیم، متوجه تغییری در سیمای ظاهری آن میشویم. در این صفحه، بیننده تصویری متفاوتتر از دیروز را در برابر خود میبیند. این تغییر، نشانهی میمونی است و به این بهانه، همهچیز میتواند دگرگون شود و میدانی جدید برای خود پیدا کند. در جمهوری سکوت، گفتمانها تغییر نمیکنند و ضرورت هم نیست که تغییر کنند، اما نحوهی پرداخت به گفتمانها میتواند تغییر کند. وقتی از یک مرحله به مرحلهای دیگر عبور میکنیم، فرصتی مییابیم که نسبت به همهچیز نگاهی دگرگونه داشته باشیم. این را میگویند تجدید نظر. کمونیستها با مفهوم تجدیدنظرطلبی مخالف بودند و آن را نوعی کفر محسوب میکردند. از این منظر کمونیستها را میتوان پیشگام دگماتیسم مدرن حساب کرد. با اینکه اندیشهی کمونیستی با فلسفهی مادی و اینجهانی، تغییر و تحول را در هر چیز امری اجتنابناپذیر میدانست و حتی مفهوم خدای واحد و جاودانه را که به هر حال، مفهومی مجرد و انتزاعی و نامحدود بود و در تجلی خود تحققی انعطافپذیر داشت، قبول نمیکرد، اما کمونیستها در باورهای اولیهی خود آنچنان سختگیری نشان دادند که هرگونه تجدیدنظرطلبی را مساوی با ارتداد تلقی میکردند. اما حالا تجدیدنظر طلبی نباید با بار محکومیت همراه باشد. تجدیدنظرطلبی یعنی احترام به پویایی اندیشه و سیالیت فکر. وقتی آدمی تغییر میکند به معنای آن است که فکر و باورها و دیدگاههای او تغییر کرده است. این یعنی رشد، یعنی نجات از سکون و رکود و ایستایی. خوب است جمهوری سکوت، سنت تبدیل کردن صفحهاش را حد اقل سال یکبار احترام کند. در این یک سال برای بازنگری و حرکت از جایی به جایی و طی کردن یک مرحله تا رسیدن به مرحلهای دیگر مجالی فراهم میشود. به طور مثال میتوان انتظار داشت که در صفحهی جدید به گفتمانها و دیدگاههای توأم با اعتماد و محبت و مدارا بیشتر تکیه شودو سنت نقد و تحلیل و حرفهای مستند و مستدل بیشتر رایج گردد. جمهوری سکوت میتواند با سایتها و نشریات مختلف وارد گفتوگو و تبادلهی فکر شده و با آنها به دادوگرفت مقاله و تحلیل و نقد و نظر بپردازد. بازدیدکنندگان و نویسندگان جمهوری سکوت، وقتی با نظریهای در مخالفت با نظریه و دیدگاههای مورد قبول خویش برخورد کردند، پیش از قضاوت، به زاویهی دید و موقعیت و جایگاه صاحب نظر توجه کنند و بعد با درنظرداشت این زاویهی دید و موقعیت به تحلیل و تفسیر نظریهاش اقدام نمایند. نویسندگان و بازدیدکنندگان جمهوری سکوت میتوانند از کاربرد تعبیرات و اصطلاحاتی که در وهلهی نخست صبغهی گروهی میگیرند و مصداقهای نامعین مییابند، و به خصوص تعبیرات و اصطلاحاتی که حاوی نفرت و خشونت گروهی و عام میشوند، احتراز کنند و تبصرهنویسی مستدل، هرچند کوتاه و موجز، در پای مقالات و تحلیلها را جاگزین آفرین و نفرینهای متداول و مرسوم نمایند. این پیشنهادات به معنای آن نیست که برای قد و قوارهی نوشتهها و مقالات حد و حدودی تعیین شود، اما میشود هر نوشته و مقالهای را با تبصرههای جدی و حوصلهمندانه سبکسنگین کرد و با نقد و بررسی آن، به تقویت جنبههای مثبت و آموزندهاش کمک نمود و از جنبههای منفی و زیانبارش کاهش داد.

 ***

 جمهوری سکوت، تریبیون نیکو و قدرتمندی برای طرح مسایل جدی و حساس جامعه است. اینجا هر کسی مانند خانهاش میتواند اندامی صاف کند و راست و درست و بیتکلف وارد شود و در آن حرف و پیامی را مطرح نماید. این ویژگی جمهوری سکوت، آن را بدون شک، به پاتوقی برای همهی اعضای این خانوادهی مشترک تبدیل کرده است. اینجا قرار نیست همه یکسان باشند و یکسان حرف بزنند؛ اما اینجا باید حریم و حرمت همه رعایت شود و همه احساس کنند که میزبانان خانهی خویش اند و از هر اندیشه و سخنی همچون اندیشه و سخن مهمانان خویش استقبال و پذیرایی میکنند. امید است در صفحهی جدید جمهوری سکوت، فضای دلانگیزتری داشته باشیم و مهمانان بیشتر و خوشاقبالتری را پذیرایی کنیم. این صفحه و این تحول بزرگ برای همهی شهروندان جمهوری سکوت مبارک باد!

جمهوری سکوت، تحولت مبارک باد!

جمهوری سکوت، تحولت مبارک باد!

عزیز رویش

www.urozgan.org

جمهوری سکوت چهره بدل کرده است. اگر از مفهوم تغییر و تبدیل کردن چهره دچار وحشت یا کراهت نشویم، سزاوار است که این تحول را با خوشبینی و آرزوی موفقیت و کامیابیهای بیشتر، تبریک بگوییم. از روزی که جمهوری سکوت، به صفحهای برای سخن و پیامرسانی تبدیل شده است، صدها هزار بیننده و بازدیدکننده را با کلمات و جملاتی که روی صفحات خود نشر کرده و یا صدا و تصویری که در مناسبتهای مختلف پخش نموده است، به هیجان آورده و به کنش و واکنش برانگیخته است. در میان صفحات انترنیتی افغانستان، کمتر پایگاهی را میتوان سراغ کرد که به اندازهی جمهوری سکوت، نظم و ترتیب کار، و تنوع و بهروزبودن خویش را به طور مستدام و باثبات حفظ کرده باشد. همین مقدار کامیابی نیز مایهی امیدواریهای فراوان است. *** در زمان ما، صفحهی انترنیت به صفحهای برای سریعساختن ارتباطات و سهولت در پیامرسانی تبدیل شده است. مبارزان گذشته چنین سهولتی را در خواب خویش هم نمیدیدند. داشتن صفحهای که کاربن پیپر نامیده میشد نعمتی بزرگ بود. با این صفحه میشد تا دو یا سه صفحه را در هنگام نوشتن، البته مشروط با فشاری غیرمتعارف روی نوک قلم، تکثیر کرد تا دو سه شخصی بتوانند از آن استفاده کنند. کتابها به نوبت دست به دست میشد تا اندیشهای از طریق آن عام شود. رادیو در اختیار رژیم سرکوبگر و دیکتاتور بود. هر پیامی که نشر میشد به سادگی محکومیت مبارز و برحقجلوهدادن حاکمان مستبد را به همراه داشت. بعدها که تلویزیون هم وارد عرصه شد، وسیلهای بود که با دریچهی جادویی خود، مردم را به نفع زمامداران خودکامه بیچاره میساخت. هر کشوری که نشریههای چاپی آن اجازهی نشر آزاد داشت، در شمار کشورهای خوشبخت محسوب میشد و مبارزانی که از این نعمت در کشورهای خود محروم بودند، هرچند از ته دل، چنان آزادی را آرزو میکردند، اما بر روی زبان، آن آزادی را هم مال دشمنان خود تلقی کرده و هلهلهکردن به خاطر آن را در شأن خود نمیدانستند. اکنون وضعیت به وضوح دگرگون شده است. هیچ دیواری با در بسته نمیشود و هیچ روزنهای را پرده نمیپوشاند. تلویزیون را منع کنند، انترنیت و سیدی و دیویدی و کستهای گونهگون دم دست همه قرار میگیرد. تلفنهای موبایل، یا گوشیهای همراه، وسیلهی تماس با هرگوشهی جهان است. دیگر کسی دربند گیرآوردن کاربنپیپر نیست و یا حسرت استفاده از گستتنر را احساس نمیکند. کسی برای رساندن حرف خود به گوش کسی دیگر منتظر دستور و اجازهی آقابالادستی نمیماند. کسی در فکر کردن نیز از کسی فتوا نمیگیرد و برای قضاوت کردن نیز منتظر قاضی یا داور رسمی نمینشیند. این یعنی عصر ارتباطات و سهولت در پیامرسانی. *** اما آیا با این سهولتها گرهها یکسره باز شده است و دیگر مبارزه کردن برای انجام کاری بهتر قهرمانی محسوب نمیشود و برای کسی مدال و افتخار کمایی نمیکند؟ ... آیا وقتی مردم میتوانند حرف بزنند و برای رساندن پیام خود مانع و رادعی خود نمیبینند، واقعاً حرف و پیام قابل اعتنایی گفته میشود؟ ... و آیا مردم واقعاً میتوانند حرف و پیام همدیگر را زودتر درک کنند و همدیگر را از ورای این حرف و پیامها بیشتر بشناسند؟ *** به نظر میرسد چالش بزرگ نیز از همین جا آغاز شده است. تا وسیلهای سهل و آماده در اختیار نباشد، معمولاً تلاش میشود تا در استفاده از وسایل صرفهجویی شده و بهترین بهرهبرداری از آن صورت گیرد، اما وقتی وسیلهها فراوان شد، اصرافکاری و بیپروایی و بیمبالاتی نیز به فرهنگ عام تبدیل میشود. این حرف را از قول هوشیمین، رهبر فرزانهی ویتنام نقل میکردند که میگفت: وقتی حرف زدن مفت باشد، حرف مفت گوشها را پر میکند. شاید سهولت در وسایل پیامرسانی انسان امروز را گرفتار همان وضعیتی کرده باشد که هوشیمین از آن هوشدار میداد. هاکان آلتینی، فعال مدنی ترکتبار که سال گذشته از همراهان ورلد فیلوز در دانشگاه یل بوده است، اکنون برای پیشبرد آموزشهای مدنی در گسترهی جهانی فعالیت دارد. او شبی که مهمان برنامهی ما بود، ضمن حرفهای قشنگ دیگری که داشت، در مورد وضعیت اندیشه و تفکر در جهان معاصر، تصویری ارایه کرد که نشان از دریافت دقیق و هوشمندانهی او بود. هالکان گفت: در قدیم فرهنگ کتابخوانی عام بود، با کتابخواندن آدمها اندیشه میگرفتند، چون کتاب مال زمانهای خلوت است و هر کسی که کتابی روی دست بگیرد از لحاظ روانی خود را آدمی بزرگتر و مهمتر حساب میکند. اما وقتی مجلات و روزنامهها فراوان شدند، با آنکه خواندن و مطالعه کردن فزونی یافت، اما فرهنگ کتابخوانی تا حدی زیاد مخدوش شد و نسلها یکی پیهم، به جای اینکه فکر کنند، نشخوارکنندهی همان حرفهایی شدند که روزانه در صفحات تبلیغاتی روزنامهها و مجلات میخواندند و اندکی بعدتر از آن برای پاک کردن شیشههای موتر و یا خشک کردن روی میز غذاخوری شان کار میگرفتند. جان میلر، ژورنالیست مشهوری که در سال 1998 با اسامهبن لادن در یکی از پناهگاهی کوهستانی او در افغانستان مصاحبه کرد و تهدید او برای جنگ بزرگش در برابر امریکا، قبل از حملات مرگبار بر سفارتخانههای این کشور در کنیا و نایروبی را به اطلاع دنیا رسانید، در صحبتی که در واشنگتن داشت، نقش تلویزیونها در شکلدهی افکار عامه را از زاویهی دیگری نیز نگاه میکرد. او گفت: تلویزیونها حتی زحمت تورق کردن و خواندن را نیز از روی دوش آدمها برداشته اند. تلویزیونها به جای توجه به اندیشه و تفکر، بیشتر با چشمهای مردم بازی میکنند. در تلویزیونها تصاویر به سرعت حرکت میکنند و در آن هر چیزی، هرچند جدی باشد، با گذر ثانیهها به جا میشود. در نتیجه، ذهن آدمی به جای اینکه لحظهای آرام بماند و بیندیشد دنبال تصویرهای متحرک میدود تا خسته شود و در خستگی به خواب برود. او گفت که تصویرها معمولاً دیرتر به ذهن میمانند. در نتیجه، کسی که تصویری را دیده است، تا لحظاتی بعد با آن سیر است و دیگر اشتهایی برای دیدن تصویری دیگر احساس نمیکند. وی سیانان و فاکس نیوز را به عنوان نمونههای برجستهی بازیهای تلویزیونی قلمداد کرد و گفت: مهمترین مسایل در این تلویزیونها طرح میشوند، اما روی هر چیزی به همان اندازه که جدی بحث میکنند، به سادگی و سبکی میخندند و مسخرهبازی میکنند و دوباره آرام میشوند. در نتیجه امکانی برای بیننده نمیماند تا بفهمد که واقعاً طرح همگانی کردن بیمهی صحی برای کشور مفید و ضروری است یا نیست، جنگ افغانستان به منافع علیای کشور تمام میشود یا نمیشود، فاجعهی خاورمیانه راهحل دارد یا ندارد.... در این تلویزیونها همه چیز طرح میشود، از هر جنسی تصویر پخش میشود، اما هنوز ذهن روی تصویری خیره نشده است که گوشهای دیگر از دنیا و جهانی که در آن تصویری کم نداریم روی پرده میآید و هر چه آنجا جدی جلوه کرده است اینجا پنبه میشود و بیارزش و مبتذل، به پسخانهی ذهن انتقال مییابد. جان میلر، انترنیت را رقیب قدرتمند و غالب تلویزیون و روزنامهها قلمداد کرد و گفت: این وسیلهی جدید، تلویزیون و روزنامه را به سرعت پس زده است. تا مردم دست شان به نیویورک تایمز برسد، همهی حرفهای آن را دهها بار در دهها صفحهی انترنیتی خوانده و بلغور کرده اند. این است که تیراژ نیویارک تایمز و واشنگتن پست به سرعت سقوط میکند و تورق این روزنامهها دیگر به امری لوکس و فیشنی تبدیل شده که کمتر کسی وقت خود را به آن مصرف میکند. *** انترنیت تنها صفحهی مجازی نیست، صفحهمفت هم هست. خنده و گریه و عشق و نفرت، هیچ کدام هزینه نمیخواهد. اگر ادعای پستمدرن بودن را هم به آن علاوه کنیم، توجه کردن به اینکه دیگران چه قضاوت میکنند و قوم و قبیله و بزرگ و ملا چه میگوید، مانع جدیای در برابر حرف و سخن آدم خلق نمیکند. برخی که اندک رودرواسی داشته باشند، اسم مستعار میگیرند و هر چه خواستند میگویند؛ اما برخی دیگر که رودرواسی ندارند، زحمت اسم مستعار گرفتن را هم به خود نمیدهند و رک و راست با تمام قد و اندام خود ظاهر میشوند و چهرهآرایی میکنند. فیسبوک حتی زحمت نوشتن در حد یک پاراگراف جدی را هم کم کرده است. یک جمله، یک کلمه، یک حرف، چند نقطه هم میتواند کوفت دل را باز کند. کسی میآید و دلش هوای سیب زرد کرده و روی صفحهاش سیب زرد آرزو میکند و دهتای دیگر میآیند با او در مورد سیب زرد و اینکه از کجا گیر بیاورد سر قصه را باز میکنند و او هی زور میزند که سیب زردش همانجا روی صفحهی فیس بوک برایش برسد و سرخ هم نباشد و سبز هم نباشد! تصادفاً آدمهایی که در فیسبوک گرم این قصهها میشوند آدمهای بزرگ و صاحبسخنی هم هستند، اما راحتی و سهولت وسیلهی پیامرسانی، آنها را از درک اینکه عمر شان بهایی چیزی بیشتر از سیب زرد و سرخ در صفحهی فیسبوک خواهد بود، عاجز میسازد. *** وسیلههای مدرن، بدون شک، سهولتهای بزرگ اند که در اختیار ما قرار گرفته اند. با این سهولتها رفتن به فرهنگ اریستوکراتیک گذشته و گیر ماندن در بند آداب و تشریفات عصر ویکتوریا توجیه معقولی ندارد. در عین حال، به نظر نمیرسد بازی کردن با سهولتهای مدرن برای یک بچهامریکایی میلیونر با یکبچهافغانی و آنهم یکبچههزارهی گرسنه که از برکت نیم نان پدر و مادرش دهلیزهای مکتب و مدرسه را تا دانشگاه و حوزه طی کرده و باسواد شده و راه انترنیت و فیسبوک و وبلاگ را پیدا کرده است، یکگونه حساب داشته باشد. سخن بر این نیست که ما حق نداریم خوش و خرم باشیم و یا لحظهای در دنیای عجایب لذت و حال و هوایی داشته باشیم. اما وقتی نتوانیم برای این خوشی و خرمی و این حال و هوای خود ضمانت و بقایی تصور کنیم و وقتی نتوانیم در این دنیای مجازی، تشویش و دلهرههای پدر و مادر و همزادهای خویش را فراموش کنیم، بهتر است اندکی جدیتر باشیم و بیپروایی و بیمبالاتی را برای خود تا حدی لوکس و بیمزه حساب کنیم. *** حالا در همین دنیای مجازی، جمهوری سکوت، با باز کردن صفحهی جدیدی برای خود از یک خانه به خانهای دیگر نقل مکان کرده است. هر تحولی، به طور نمادین، رفتن از یک حال به حال دیگر است. وقتی صفحهی اول جمهوری سکوت را باز کنیم، متوجه تغییری در سیمای ظاهری آن میشویم. در این صفحه، بیننده تصویری متفاوتتر از دیروز را در برابر خود میبیند. این تغییر، نشانهی میمونی است و به این بهانه، همهچیز میتواند دگرگون شود و میدانی جدید برای خود پیدا کند. در جمهوری سکوت، گفتمانها تغییر نمیکنند و ضرورت هم نیست که تغییر کنند، اما نحوهی پرداخت به گفتمانها میتواند تغییر کند. وقتی از یک مرحله به مرحلهای دیگر عبور میکنیم، فرصتی مییابیم که نسبت به همهچیز نگاهی دگرگونه داشته باشیم. این را میگویند تجدید نظر. کمونیستها با مفهوم تجدیدنظرطلبی مخالف بودند و آن را نوعی کفر محسوب میکردند. از این منظر کمونیستها را میتوان پیشگام دگماتیسم مدرن حساب کرد. با اینکه اندیشهی کمونیستی با فلسفهی مادی و اینجهانی، تغییر و تحول را در هر چیز امری اجتنابناپذیر میدانست و حتی مفهوم خدای واحد و جاودانه را که به هر حال، مفهومی مجرد و انتزاعی و نامحدود بود و در تجلی خود تحققی انعطافپذیر داشت، قبول نمیکرد، اما کمونیستها در باورهای اولیهی خود آنچنان سختگیری نشان دادند که هرگونه تجدیدنظرطلبی را مساوی با ارتداد تلقی میکردند. اما حالا تجدیدنظر طلبی نباید با بار محکومیت همراه باشد. تجدیدنظرطلبی یعنی احترام به پویایی اندیشه و سیالیت فکر. وقتی آدمی تغییر میکند به معنای آن است که فکر و باورها و دیدگاههای او تغییر کرده است. این یعنی رشد، یعنی نجات از سکون و رکود و ایستایی. خوب است جمهوری سکوت، سنت تبدیل کردن صفحهاش را حد اقل سال یکبار احترام کند. در این یک سال برای بازنگری و حرکت از جایی به جایی و طی کردن یک مرحله تا رسیدن به مرحلهای دیگر مجالی فراهم میشود. به طور مثال میتوان انتظار داشت که در صفحهی جدید به گفتمانها و دیدگاههای توأم با اعتماد و محبت و مدارا بیشتر تکیه شودو سنت نقد و تحلیل و حرفهای مستند و مستدل بیشتر رایج گردد. جمهوری سکوت میتواند با سایتها و نشریات مختلف وارد گفتوگو و تبادلهی فکر شده و با آنها به دادوگرفت مقاله و تحلیل و نقد و نظر بپردازد. بازدیدکنندگان و نویسندگان جمهوری سکوت، وقتی با نظریهای در مخالفت با نظریه و دیدگاههای مورد قبول خویش برخورد کردند، پیش از قضاوت، به زاویهی دید و موقعیت و جایگاه صاحب نظر توجه کنند و بعد با درنظرداشت این زاویهی دید و موقعیت به تحلیل و تفسیر نظریهاش اقدام نمایند. نویسندگان و بازدیدکنندگان جمهوری سکوت میتوانند از کاربرد تعبیرات و اصطلاحاتی که در وهلهی نخست صبغهی گروهی میگیرند و مصداقهای نامعین مییابند، و به خصوص تعبیرات و اصطلاحاتی که حاوی نفرت و خشونت گروهی و عام میشوند، احتراز کنند و تبصرهنویسی مستدل، هرچند کوتاه و موجز، در پای مقالات و تحلیلها را جاگزین آفرین و نفرینهای متداول و مرسوم نمایند. این پیشنهادات به معنای آن نیست که برای قد و قوارهی نوشتهها و مقالات حد و حدودی تعیین شود، اما میشود هر نوشته و مقالهای را با تبصرههای جدی و حوصلهمندانه سبکسنگین کرد و با نقد و بررسی آن، به تقویت جنبههای مثبت و آموزندهاش کمک نمود و از جنبههای منفی و زیانبارش کاهش داد. *** جمهوری سکوت، تریبیون نیکو و قدرتمندی برای طرح مسایل جدی و حساس جامعه است. اینجا هر کسی مانند خانهاش میتواند اندامی صاف کند و راست و درست و بیتکلف وارد شود و در آن حرف و پیامی را مطرح نماید. این ویژگی جمهوری سکوت، آن را بدون شک، به پاتوقی برای همهی اعضای این خانوادهی مشترک تبدیل کرده است. اینجا قرار نیست همه یکسان باشند و یکسان حرف بزنند؛ اما اینجا باید حریم و حرمت همه رعایت شود و همه احساس کنند که میزبانان خانهی خویش اند و از هر اندیشه و سخنی همچون اندیشه و سخن مهمانان خویش استقبال و پذیرایی میکنند. امید است در صفحهی جدید جمهوری سکوت، فضای دلانگیزتری داشته باشیم و مهمانان بیشتر و خوشاقبالتری را پذیرایی کنیم. این صفحه و این تحول بزرگ برای همهی شهروندان جمهوری سکوت مبارک باد!