م.سلطانپور
بخش یکم
انتخـابـات ریـاســت جمـهــــوری
و
گمانه زَنِی کاندید امریکایی
(آیا مردم افغانستان باز به کرزی اعتماد خواهند کرد؟)
(آیا کرزی مورد حمایت اروپا و امریکاسـت؟)
همه میدانیم که تا نهادینه شدن دموکراسی در افغانستان راه دور و درازی در پیش است و آنچه تا اکنون بنام دموکراسی انجام شده چیزی جز فریب اذهان عامه نبوده است.حقیقت سرسخت و انکار ناپذیر این است که ما هرگز حکومت ملی - انتخابی نداشته ایم وهمیشه این بیگانگان و مهاجمین بوده اند که برما حاکم گماشته اند و برای ما حکومت ساخته اند.
اینبار نیز خارجیها ( بصورت خاصتر امریکائیها) برای ما حکومت میسازند و احتمالآ کرزی را برای بار پنجم* اگر به صلاح شان باشد و یا هم شخص دیگری را حاکم افغانستان خواهند ساخت.
ولی نباید از انصاف گذشت که همین به اصطلاح انتخابات "ساختگی" نیز ودیعه ایست که در تاریخ کشور سابقه زیادی ندارد. هرچه نباشد بخاطر تمثیل دموکراسی و شرم از اذهان عامه هم که باشد، مردم را به پای صندوقهای انتخابات میکشانند و آنان نیز رای خود را در صندوق کاندیدی که برای شان گفته شده است و یا هم خود برگزیده اند میریزند. چنین گزینشی در بدترین حالت آن نیز بهتر از نظامها و حکومتهای قبیله یی، کودتایی و ایدئولوژیک است.
دموکراسی یک پروسه اجتماعی است که نمیشود آنرا از بیرون وارد کرد و هم نمیتواند یک شبه نهادینه گردد و انتخابات کاملآ دموکراتیک را نیز در کشوریکه در آن دموکراسی وجود ندارد نباید توقع داشت؛ ولی مسلم است که اگرهمین پروسه دوام کند، طی هر دور انتخابات، روند انتخابات نیز شفاف تر و دموکراتیک تر خواهد شد. ولی این مسئله را نیز نباید از نظر دور داشت که در نهایت امر مردم مالکان اصلی کشور خویش اند واگر ملتی اراده کند هیچ نیروی بیگانه و اشغالگر تاب مقاومت در مقابل ملیون ها انسان مصمم را ندارد.
حتی در وضعیت کنونی کشور ما نیز که کشورامکانات دفاع از خود را ندارد و عملا توسط نیروهای مسلح کشورهای پیمان ناتو و در راس ایالات متحده اداره میشود، اگر نیرویی پیداشود که حمایت کتلوی مردم را باخود داشته باشد و مردم عملآ و علنآ از نمایندهء آن نیروی سیاسی حمایت کنند و به او رای دهند، کشورهای حاظر در صحنهء سیاسی افغانستان دیگر چاره یی نخواهند داشت جز آنکه ازچنین رستاخیز ملی و صلح آمیز حمایت کنند و یا آنکه به قتل عام مردم بپردازند که احتمال دومی در وضعیت کنونی جهان و دسترسی همگانی به وسایل اطلاعات جمعی امر ناممکن بنظر میرسد و حتی اگر ماجراجویان بین المللی دست به چنین اقدام جنایتکارانه داراز کنند، عاقبتش یک انقلاب ملی، ازادیبخش و دادخواهانه و طرد نیروهای زورگوی و اشغالگر خواهد بود.
متاسفانه این طرز بینش که این فقط خارجیها هستند که حکومت میسازند در میان اقشار مختلف جامعه افغانستان رسوخ نموده و مورد پذیرش و منبعث از واقعیتهای موجود سیاسی کشور نیز هست. با درنظر داشت همین مسئله است که اکثر کاندیدان کوشش دارند تا مستقیم یا غیر مستقیم خود را کاندید مورد تآئید و حمایت اروپا وبخصوص ایالات متحده امریکا جا بزنند.
*******
با نزدیک شدن دور دوم انتخابات ریاست جمهوری وبخصوص بعد از کاندید شدن دوبارهء آقای کرزی و گزینش مارشال فهیم و استاد خلیلی منحیث معاونان وی نه تنها حلقات مربوط به کرزی بلکه حتی برخی از قلم بدستان کشور که بسیار علاقمندی و وابستگی به نظام مافیایی کرزی ندارند نیز یا از روی خوشباوری واعتقاد و یا از روی منفعت و مصلحت های شخصی این گمانه زنی را که آقای کرزی برای این دور انتخابات نیز کاندید مورد نظر ایالات متحده و اتحادیه اروپا و و طبعآ برنده انتخابات سالجاری افعانستان نیزهست تبلیغ میکنند.
حالا بیائید این مسئله را کمی کالبد شگافی کنیم تا به حقیقت مسئله نزدیک شویم که آیا آقای کرزی این بار نیز برنده انتخابات خواهد بود یا خیر؟
الف - در بعد داخلی
1- تـیوری بی بدیل بودن کرزی: این مسئله از جانب طرفداران کرزی زیاد تبلیغ میشود که در کشور( شاید سی و پنج ملیونی) ما افغانستان شخصیت دیگری بدیل آقای کرزی پیدا نمیشود. این در حالیست که همگان میدانند که در تاریخ افغانستان رئیس دولت خلق الساعه، گمنام و بی تجربه مثل آقای کرزی کمتر یا اصلا دیده نشده است. تمام تجربهء کاری و اداری آقای کرزی قبل از ریاست جمهوری اش را صرف سه ماه ماموریت در وزارت امور خارجه در زمان ریاست دولت آقای مجددی تشکیل میداد و عملا هیچ نوع تجربه اداری، حزبی،سیاسی، دپلوماتیک و حتی اربابی در میان قوم خود را نیز نداشت. شاید در سطح آقای کرزی در افغانستان اقلا بیش از صدهزار نفر وجود داشته باشد. در حالیکه همین اکنون در میان کاندیدان ریاست جمهوری چهره های فراوانی وجود دارند که هم از درجه تحصیلات بالتر از کرزی حتی تا سطح دکتورا برخوردارند وهم از تجارب وسیع کار سیاسی ( مبارزه و جهاد) وهم از تجارب عملی در اداره و سیاست کشور تا سطوح ولایت، سفارت، وزارت،عضویت در پارالمان و حتی معاونیت پارلمان و معاونیت صدارت وکار در سازمانهای بین المللی تجربهء کاری دارند. آیا هیچ یکی ازاین شخصیتها نمیتوانند بدیلی برای آقای کرزی باشند؟
2- تیوری وحدت ملی در موجودیت ادارهء کرزی:
در افغانستان همه از وحدت ملی حرف میزنند، بخصوص آنانیکه اصلا به وحدت ملی اعتقاد و اعتنایی ندارند. اینگونه یی ها وحدت ملی را در بهترین حالت آن در نابودی هویتهای قومی اقوام مختلف ساکن افغانستان و ادغام ایشان در هویت قوم حاکم میدانند.
در تاریخ کشور بدترن و ننگین ترین قتل عامها وجینوسایدهای قومی و زمین سوزیها را از امیرعبدالرحمان گرفته تامحمد هاشم، محمد گل مومند، امین و طالبان در زیر پوشش همین شعار کذایی "وحدت ملی" انجام داده اند. افغانستان کشور اقلیتهای قومی است که هیچ یک از انتیکهای ساکن افغانستان بیش از پنجاه فیصد نفوس کشور را نمیسازند؛ طبعآ در چنین کشوری وحدت ملی خصوصیات و بغرنجیهای مربوط به خود را دارد. وحدت ملی صرف با تغییرتذکره تابعیت و درج کلمهء افغان به همه باشندگان کشور تآمین نمی گردد. وحدت ملی زمانی ممکن است که مردم افغانستان بر سرنوشت خود حاکم باشند و تمام اقشار و اقوام افغانستان در حاکمیت و ادارهء کشور سهم عادلانه، شایسته و قانونمند خود را داشته باشند. این سهم گیری نه سمبولیک بلکه باید مطابق به ظابطه ها و اصول وضع شده و قانونی کشور باشد. در کشوریکه حتی همین اکنون نیز وابستگی به قوم یا مذهب معینی عملآ جرم پنداشته میشود، در کشوریکه سخن گفتن بزبان مادری جرم است، در کشورکه کتاب را میسوزند یا به دریا میریزند چگونه میتوان از وحدت ملی سخن گفت؟ در کشوریکه در نظامنامهء دموکراسی وارداتی آن نا نوشته تسجیل شده است که باید رئیس جمهور از قوم پشتون باشد، معاون اولش از قوم تاجیک و معاون دومش نیز از قوم هزاره چگونه میتوان از دموکراسی، حق شهروندی و وحدت ملی سخن گفت. مگر سایر اقوام افغانستان ازین سرزمین نیستند؟
در طول تاریخ افغانستان شاید کمتر حکومتی را سراغ داشته باشیم که به وحدت ملی به اندازهء حکومت
آقای کرزی صدمه زده باشد. ادارهء مافیایی کرزی با تصویب قانون اساسی ناقص و تصویب سرود ملی قومی عملا اولین گام را در راه متزلزل ساختن بیشتر وحدت ملی کشور برداشت و بعدآ نیز به ترور شخصیتی شخصیتهای سایر اقوام کشور پرداخت. همین اکنون بیش از هشتاد فیصد کادر رهبری ادارهء کرزی وابسته به یک قوم است که در تاریخ صدسال پسین کشور (به استثنای دورهء طالبان) سابقه ندارد.
وحدت ملی زمانی مسجل میگردد که رهبران کشور نه بنابر تعلقیت شان به این یا آن قوم یا قبیله بلکه بنابر شایستگیهای فردی و یا پروگرام سیاسی شان انتخاب گردند.
خلاصه انکه با تعویض حکومت مافیایی کرزی وحدت ملی کشور آنطوریکه تمامیت خواهان قومی و اعضای ادارهء مافیایی کرزی تبلیغ میکنند نه تنها تضعیف نخواهد شد بلکه زمینه های بهتر زیست باهمی اقوام مختلف افغانستان در یک نظام پارالمانی و انتخابی مساعد خواهد گردید.
3 معاونیت آقایون مارشال فهیم و استاد خلیلی
و فرضیهء احتمالی حمایت اقوام تاجیک و هزاره از کرزی:
آقای فهیم در دوره های اداره انتقالی و موقت نیز سمت معاونیت آقای کرزی را داشتند ولی بنابر اختلافاتیکه میان ایشان خلق شد در دور اول انتخابات ریاست جمهوری آقای کرزی از فهیم روی برتافت و احمد ضیا مسعود برادر شهید احمد شاه مسعود را منحیث معاون اول خود برگزید. در پیروزی آقای کرزی در دور اول انتخابات نه مخالفت آقای فهیم نقشی داشت و نه معاونیت آقای احمد ضیا مسعود. بلکه شرایط مساعد بین المللی و جو مساعد داخلی باعث پیروزی وی شد، البته نباید تقلب کاریها در شمارش آرا به نفع وی را نیز از یاد ببریم.
اگر به نتایج آرا در انتخابات قبلی نظر اندازیم میبینیم که آقای کرزی کمترین رآی ( کمتر از یک فیصد آرا) را از ولایت پنجشیر آورد باوجودیکه احمد ضیا مسعود را معاون خود انتخاب کرده بود و پنجشیر نیز مرکز پایگاهی مجاهدین وابسته به شورای نظار محسوب میشد. همجنان آقای کرزی از مناطق فاریاب، سرپل، شبرغان، بامیان و سایر مناطق ازبک و هزاره نشین نیز رای چندانی نیاورد. مردم این مناطق بطور طبیعی به کاندیدان محلی و وابسته به قوم خود چون آقایون محمد یونس قانونی، عبدالرشید دوستم و محمد محقق رای دادند. برعکس آقای کرزی رای بلندی( از 25 تا 61% آرا) از ولایات کابل، پروان، کاپیسا، بغلان، کندز، تخار،بدخشان، بلخ، هرات، بادغیس،غور، نیمروز، فراه و سایر مناطق تاجیک نشین( و نوعآ مناطق پایگاهی جمعیت اسلامی در زمان جهاد و در راس آن استاد برهان الدین ربانی و برخی احزاب و سازمانهای دیگر با سمت گیری چپ) رای آوردند. معنای این حرف این است که در پیروزی دور قبلی آقای کرزی علاوه بر فضای مساعد سیاسی کشور و حمایت کامل بین المللی، نقش جمعیت اسلامی و شخص استاد ربانی تعیین کننده بود تا موافقت یا مخالفت احمد ضیا مسعود یا قسیم فهیم. اگر دیروز آقای فهیم در مخالفت با کرزی کاری را از پیش نبرد، امروز نیز در موافقت و حمایت از کرزی کاری را از پیش برده نخواهد توانست؛ بخصوص آنکه درین مدت بعد از انتخابات اول تا اکنون به نظر برخی ناظران مسایل افغانستان هم در جامعهء روشنفکری افغانستان منحیث شخص استفاده جو، پول پرست و وابسته به مافیای مواد مخدر مشهور گردیده وقرار معلوم به یکی از بزرگترین سرمایداران کشور نیز تبدیل شده است و در جامعهء بین المللی نیز کرزی و شرکایش او را منحیث جنگ سالار و مخالف دموکراسی و حقوق بشر معرفی کرده اند، که مخالفت اخیر نمایندهء ملل متحد در کابل و واکنش تند مطبوعات غرب بعد از انتصا ب وی از جانب کرزی به معاونیت اول ریاست جمهوری ناشی ازهمین جو سیاسی تبلیغاتی بین المللی است.
بدین حساب کرزی از انتخاب محترم قسیم فهیم بردی نخواهد داشت ولی برعکس آقای فهیم آخرین امکانات و حد اقل اعتبار محلی ای راکه در محل خود داشت نیزبا حمایت از کرزی که جفاهای فراوانی در حق همه مردم افغانستان بخصوص مردم پنجشیرو شمال کشور انجام داده، از دست خواهد داد.
سرنوشت و موقف آقای خلیلی نیز بهتر از مارشال فهیم نیست. خلیلی در طی مدت طولانی ایکه در مقام معاونیت ریاست جمهوری بود، فقط حیثیت یک مهرهء نمایشی را داشت تا کرزی و تیم برتری خواهان قومی به دنیا بگویند که در حاکمیت ایشان هزاره ها نیز سهمی دارند. او(خلیلی) درین مدت نتوانست کمترین خدمتی به جامعه هزاره انجام دهد. کاه گِل کردن سرک ها در بامیان گویا و نمادی از خدمات و اتوریتهء آقای خلیلی در میان مردمش است. امروز جامعه هزاره که در تاریخ کشور برای اولین بار شیر زنانی را منحیث والی (استاندار) و شهردار(شاروال) خود میپذیرند و از ایشان صادقانه و با فرهنگ بلند حمایت و اطاعت میکنند، خوشبختانه به این سطح آگاهی سیاسی رسیده اند که بدانندموجودیت سمبولیک چند فرد خودفروخته نمیتواند حضور عادلانه ایشان را در رهبری، اداره و حاکمیت کشور تامین نماید. مردم تغییر اساسی در نظام و سیستم ادارهء در کشور را میخواهند نه بیجایی و جابجایی افراد معین را.
" خانه از داربست ویران است خواجه در فکر نقش ایوان است"
4- تیوری دولت و نظام سازی، بازسازی کشور و مبارزه با مواد مخدر:
اگر منظور از دولت و نظام سازی آنچنانیکه طرفداران آقای کرزی تبلیغ میکنند این باشد که جامعه جهانی چند تنی را از بیرون وارد کشور کند و آنها را حاکم بر سرنوشت کشور گرداند؛ اگر این مورد نظر باشد، چنین درامه ی از کنفرانس بن تا اکنون باید تکمیل شده باشد. در حقیقت حکومت مافیایی و تیم غارتگران کنونی نتیجهء چنین نظام و دولت سازی وارداتی است. حقیقت انکار ناپذیر این است که در درازای تاریخ افغانستان چنین اجماع بین المللی مبنی برحمایت افغانستان وجود نداشته است؛ همزمان با آنکه ده ها کشور جهان در تامین امنیت و بازسازی کشور سهم گرفته اند، به ملیاردها دالر نیز درین مدت به افغانستان کمک شده است.
ولی قراریکه دیده میشود مسیر آب به ریگزار است و نتیجهء آن نامعلوم. ملیاردها دالر کمکهای بین المللی نه تنها وضع اقتصادی کشور را بهبود نبخشید بلکه داشته های قبلی کشور نیر به غارت رفت، امنیت تامین نشد و کشت کوکنار نه تنها متوقف نگردید بلکه گراف تولید آن سیر صعودی را پیمود و افغانستان به بزرگترین مولد و صادرکننده مواد مخدر درجهان تبدیل گردید.
نتیجه آنست که در وجود تیم چپاول گران به رهبری کرزی و برادران نه تنها کمکهای بین المللی غارت گردید بلکه تمام موسسات بزرگ تولیدی و فابریکات دولتی که از حکومات گذشته بمیراث مانده بود نیز هراج و غارت گردید؛ افغانستان به مرکز جهانی مواد مخدر، تروریزم، قاچاق و قاچاقچیان مبدل گردید. چنین است چهره اصلی بازسازی و دولت سازی در تحت رهبری یک ادارهء مافیایی. با این حاکمیت نه دولت و نظام سازی ممکن است، نه مبارزه با کشت و قاچاق مواد مخدر نتیجه خواهد داد ونه کشور بازسازی خواهد شد.
5- فرضیهء حمایت احدی، جلالی و خلیلزاد از کرزی:
طرفداران کرزی و همه تمامیت خواهان و عظمت طلبان قبیلوی چنین تبلیغ دارند که چون احدی،جلالی و خلیلزاد بنفع کرزی خود را از پروسهء انتخابات کنار کشیده اند؛ لذا چانس پیروزی کرزی نه تنها بیشتر بلکه حتمی شده است.
درین رابطه باید گفت که کرزی، خلیلزاد، احدی و جلالی هرگز رقیب همدیگر نه، بلکه همیشه عضو یک تیم بوده اند. همه میدانیم این خلیلزاد بود که در کنفرانس بن یک انسان گمنام و بی تجربه چون کرزی را منحیث رئیس اداره موقت افغانستان بر کنفرانس تحمیل کرد و بعدا نیز آقایون احدی و جلالی از اعضای ارشد کابینه کرزی بودندو گذشته از آن این آقایون و تفکرات سیاسی حزب افغان ملت بوده است که تا اکنون برحکومت کرزی سایه سنگین داشته است. سقوط کرزی نیز دقیقآ از آنزمان آغاز گردید که به تطبیق پالیسی های عظمت طلبانه و قبیله گرایانهء احدی، خلیلزاد و جلالی تن در داد. گذشته از آن مسلم است که اگر قرار میبود آقایون احدی و جلالی امکان پیروزی خود را در انتخابات می دیدند، هرگز ازین پروسه خود را کنار نمیکشیدند. معلوم است ایشان ازچنین امکانی برخوردار نیستند و نخواستند تابعیت امریکایی خود را بخطر اندازند. شاید ایشان برای حفظ مقاماتیکه در گذشته و تا حال داشته اند با کرزی به معاملهء معینی رسیده باشند که مسلمآ عملی نخواهد بود.
این اشخاص در پیروزی کرزی نه تنها نقش مثبت نمیتوانند داشته باشند، بلکه حتی نقش منفی و به زیان کرزی خواهند داشت، چون در کشور به عنوان عناصر وابسه به حلقات خارجی،شوونیست، قبیله گراو مخالف اشتراک عادلانه همه اقوام کشور در اداره و سیاست کشور شهرت دارند. حزب افغان ملت در بین برخی حلقات روشنفکری کشور حتی بنام "افغان نازی" نیر شهرت یافته است.
6- فرضیهء صدارت خلیلزاد و بقای کرزی:
درین شکی نیست که سیستم ریاستی موجود در کشور ناکار آمد و غیر معمول است. این برای اولین بار است که در کشور چوکی صدارت حذف میگردد. در گذشته اگر شاه بود یا رئیس جمهور یا رئیس شورای انقلابی یا هرنام دیگری، صدراعظم منحیث قوت اجرائیوی وجود داشت. یعنی حکومت و بخش اجرائیه وی توسط صدر اعظم و دولت ( قوای سه گانه) توسط رئیس دولت اداره و رهبری میگردید. سیستم کنونی را همین شوونیست های قبیله گرا و در راس ایشان خلیلزاد نماینده با صلاحیت جورج بوش رئیس جمهور وقت ایلات متحد ه امریکا بر لویه جرگه قانون اساسی تحمیل نمودند. از قراین چنین بر میآید که حالا مقامات امریکایی و اروپایی نیز به این نتیجه رسیده اند که سیستم ریاستی افغانستان که کاپی سیستم امریکا با حذف فدرالی بودن آنست در افغانستان کارا نیست و شاید تصمیم داشته باشند سیستم صدارتی را دوباره احیا کنند.
ولی چرا تیم وابسته به کرزی یکروزخلیلزاد را برای این مقام تبلیغ میکنند، روز بعد جلالی را و روز دیگر حکمتیار را؟ ایشان میخواهند ازین مسئله بخصوص که چنین تغییر در سیستم ادارهء کشور احتمالآ مورد تایید اداره اوباما نیز هست، منحیث شعار تبلیغاتی- انتخاباتی بسازند و خاصتا با بمیان کشیدن نام خلیلـزاد به این مقام.
ولی اکثر آگاهان سیاسی را عقیده بر آنست خلیلزاد هیچ شانسی برای رهبری افغانستان چه منحیث رئیس جمهور و یا چه منحیث صدراعظم ندارد.بخاطر آنکه:
- خلیزاد دیگر تبعه افغانستان نیست و همه مقامات حکومتی و ستره محکمه افغانستان میدانند که موصوف بخاطر احراز پست سفارت امریکا در کابل مطابق قواعد بین المللی و عرف دپلوماتیک مجبور بود از تابعیت افغانی خود صرف نظر کند و او این کار را طی درخواست کتبی بمقام ریاست جمهوری افغانستان انجام داده است.
- توظیف خلیلزاد در مقامات رهبری کشور بمعنی سپردن رهبری کشوربدست یک امریکایی است که در عمل هم مورد مخالفت کشورهای منطقه وهم مخالفت مردم و سیاسیون افغانستان قرار خواهد گرفت.
- خلیلزاد منحیث شخصیت توطئه گر، قبیله گرا و شوونیست در میان حلقات روشنفکری افغانستان مشهور است.
- خلیلزاد را همگان به عنوان حامی و ایجادگر طالبان میشناسند.
- خلیلزاد منحیث یک ناسیونالیست افراطی پشتون برای مقامات پاکستانی غیر قابل تحمل است.
- جمهوری اسلامی ایران خلیلزاد را هم بخاطر تابعیت امریکایی اش و هم بدلیل وابستگی خانوادگی یهودی اش به چشم دشمن میبیند.
بصورت طبیعی سایر کشور های همسایه افغانستان از آسیاس میانه گرفته تا روسیه و چین نیز حسن نیت نسبت به این شخصیت امریکایی افغان تبار ندارند.
با در نظرداشت دلایل فوق هرگز منطقی جلوه نمیکند که ادارهء اوباما چنین شخصی را منحیث رئیس دولت یا حکومت بر افغانستان تحمیل نمایند.
لذا حمایت خلیلـزاد از کزری چیزی را تغییر نمیدهد و انتخاب وی در مقام صدارت از جانب کرزی نیز نه عملی است، نه ممکن و نه منطقی. تیم انتخاباتی کرزی صرف میخواهند از نام وی استفادهء تبلیغاتی کنند، در حالیکه خود نیز میدانند که با تغییر اداره کاخ سفید در امریکا از جمهوریخواهان به دموکراتها و انتخاب بارک اوباما منحیث رئیس جمهور آیالات متحده، خلیلزاد دیگر آن موقف و تاثیر قبلی خود را بصورت قطع در تصامیم رهبری ایالات متحده ندارد.
شاید بتوان گفت درین نیرنگ بازی خلیلزاد با همه هوشیاری هایش فریب کرزی را خورده باشد.
7- فرضیهء حمایت دوستم و محقق و پیروزی کرزی:
محمد محقق و جنرال عبدالرشید دوستم طی پنج سال اخیر حکومت کرزی نه تنها از منتقدین این حکومت بلکه از مخالفین سرسخت آن بشمار میرفتند. در دور اول انتخابات ریاست جمهوری نیز ایشان خود را در مقابل آقای کرزی انتخاب نموده بودند و بالترتیب جای سوم و چهارم را نیز در انتخابابت احراز کردند. البته باید این را نیز یاد آور شد که رآی ایشان بیشتر بر مبنای همبستگی قومی و تباری بود تا بر مبنای شایستگی های فردی و یا پروگرام سیاسی ایشان.
مخالفت ها نیز زمانی بیشتر اوج گرفت که کرزی محقق را از مقامش منحیث وزیر پلان سبک دوش کرد و دوستم رانیز ازمنطقهء پایگاهی اش در شمال به بهانهء اعطای مقام درستیزوال قوای مسلح به کابل فراخواند و بعدآ نیز به بهانهء شکایت اکبربای خانه وی را محاصره و عملآ طی حدود یک سال در خانه شخصی اش در کابل منحیث زندانی نگاه داشته شد. ولی حالا باز قرار معلوم وعده و وعیدهای غیر عملی یی برای ایشان داده شده تا حمایت شان در جریان انتخابات بنفع کرزی جلب گردد و به زعم خودشان رآی مردم هزاره و ازبک نیز در صندوق آقای کرزی ریخته شود.
البته باید تاکید کرد که موضع گیری آقایون محقق و دوستم از حامد کرزی نه صادقانه و بر اساس کدام پروگرام سیاسی است ونه دیرپـا. شاید این دو نیز در تحت همین فضای تبلیغاتی حاکم که کرزی کاندید غرب و امریکا است و طبعآ برندء انتخابات نیز هست،با وی به معامله برای کسب مقام برای خود و نزدیکان خود تن در داده باشند ورنه در پروگرام سیاسی احزاب ایشان با سیاستها و پروگرامهای کرزی از زمین تا آسمان فاصله وجود دارد.
اولین نشانه های این معامله در ابقای دوستم در مقام نمایشی قبلی اش ودر مصاحبه اخیر آقای محقق تجلی نمود.
ولی پُر واضح است که هم کرزی محاسبه را نادرست انجام داده وهم دوستم و محقق. کرزی بخاطر آن درین محاسبه به اشتباه رفته است که او امروز را با دیروز عوضی گرفته است و بفکر آنست که مردم هزاره و ازبک شاید به امر و هدایت دوستم و محقق بصورت کتلوی بوی رای دهند؛ در حالیکه اکنون مردم مناطق ازبک و هزاره نشین بخصوص متنفذین و روشنفکران آنها از سه دوره حاکمیت باند کرزی و شرکا تجارب کافی دارند و دیگر فریب وعده های توخالی او را نمیخورند. انها به مقامهای تشریفاتی و سمبولیک نه، بلکه به تغییر نظام و موقف عادلانه و قانونمند اقوام خویش در نظام و حاکمیت میاندیشند. که این مسئله را در اعلامیه ها و مقالات و نوشته های مجامع و سازمانهای روشنفکری، روشنفکران و شخصیتهای مطرح جامعهء هزاره و ازبک افغانستان بخوبی و ووضاحت کامل میتوان مشاهده کرد.اگر هزاره ها و ازبکها همه چیزرا فراموش کرده باشند؛ اقلآ قـتـل عام ظالمانهء مردم جوزجان توسط جمعه همدرد والی و نماینده خاص کرزی و وابسته به حزی اسلامی حکمتیار، و قتل عام و اهانت به هزاره ها توسط کوچیان مسلح ووابسته به حکومت کرزی را که هنوز خون مردم بیگناه شبرغان و بهسود خشک نشده است و پیش روی چشمان شان قرار دارد فراموش نخواهند کرد.
بیاد میآوریم که در جریان انتخاب رئیس مجلس نمایندگان( (ولسی جرگه) نیزآقای محقق طی یک معامله نا عاقبت اندیشانه جانب استاد سیاف راگرفت ولی نمایندگان هزاره برخلاف موضع گیری آقاِی محقق یکدست همه به رقیب آقای سیاف یعنی آقای محمد یونس قانونی رای دادند. اگر چنین نمیبود آقای قانونی نمیتوانست اکثریت آرا را کسب نماید. بدین حساب خیلی واضح است که مردم ازبک و هزاره به امر و فرمان دوستم و محقق به قاتلان فرزندان شان رای نخواهند داد.
راستش من در مورد استاد محقق از قبل بنابر عملکردهای قبلی اش به این فکر بودم انتظار داشتم که شاید باز موضع مخالف متحدینش در جبهه ملی را اتخاذ کند و به جانب کرزی بلغزد، ولی از جنرال دوستم چنین انتظاری برده نمیشد چون از یکطرف هنوز چند روزی از توطئه های کرزی برعلیه اش نگذشته بود و از جانبی هم تلخ و شیرین روزگار را بسیار دیده بود واین متحد کنونی اش را بارها امتحان کرده بود.
دوستم و محقق نیز شاید محاسبه را بر مبنای حمایت بین المللی از کرزی نموده اند و قرار معلوم محاسبه ایشان نیز نادرست است چون کرزی نه مورد حمایهء اتحادیه اروپا است و نه مورد حمایت ادارهء اوباما. من این مسئله را در بخش پایانی این نوشته بررسی خواهم کرد.
8- تـیوری تقسیم قدرت با طالبان و حکمتیار:
آقای کرزی و حلقهء پالیسی سازانش طی سه دور حاکمیت خود جهت بیرون راندن نیروهای وابسته به جبهه متحد سابق از نیروهای وابسته به طالبان و حزب اسلامی حکمتیار استفاده اعظم تبلیغاتی و عملی بردند.
البته کرزی و تیم مربوطه پروسه تفاهم با طالبان و حکمتیار را تحت بهانهء تآمین امنیت، ختم جنگ و مصالحه ملی انجام میدادند ولی نیت اصلی شان همیشه چیز دیگری بود؛ در جلب و جذب نیروهای حزب اسلامی، پیروزیهایی داشتند و تا همین اکنون قراریکه دیده میشود بخش اعظم وزرا و مقامات ارشد حکومتی بخصوص والیان ولایات مربوط به حزب اسلامی آقای حکمتیار اند. ولی در رابطه به طالبان باوجود تلاشها و تقلاهای فراوان تیم تمامیت خواهان قومی و وابستگی قبلی خود آقای کرزی به طالبان، کرزی توفیق چندانی نداشت و صرف موفق شد تا چند طالب " نیکتایی دار" را درپست های دولتی بگمارد ولی بدنه اصلی طالبان در موضع اصلی خودباقی ماند.
مسلمآ در جریان انتخابات کنونی نیز کرزی تلاش دارد تا طرفداری طالبان و حکمتیار را باخود داشته باشد و شاید با شخص حکمتیار به توافقات و معاملات پنهانی هم رسیده باشند. ولی بنظر اکثر آگاهان سیاسی طالبان با در نظرداشت مخالفت شان با موجودیت نیروهای امریکایی و معاونان انتصابی آقای کرزی، به کرزی رای نخواهند داد؛ مگر نیروهای آقای حکمتیار کماکان در خدمت آقای کرزی خواهند بود. ولی حزب اسلامی حکمتیار در میان مردم آن نفوذ و اعتبار لازم را ندارد تا تاثیر بزرگی در سرنوشت آراء و انتخابات داشته باشد.
9- فرضیه قومی شدن انتخابات و رآی پشتونها به کرزی:
درین شکی نیست که افغانستان طی بیش از نیم قرن بینظمی و جنگهای داخلی منقطب گردیده و جای ارزشهای بزرگ ملی و وطنی را معیارها و منافع کوچک قبیلوی، قومی و تباری گرفته است.
باوجود آنکه کرزی و تیم مربوطه اش بسیار کوشیدند تا مسایل را بیش از پیش قومی و تباری بسازند و بدین طریق حمایت اقوام و قبایل پشتون را بدست آرند، ولی درین راستا نیز دستآورد چندانی نداشتند. اگر از چند صحنه سازی مضحک و گریه های فلمی آقای کرزی بگذریم، او هیچ گامی برای صلح و آبادی در مناطق پشتون نشین نیز نبرداشته است. در واقعیت امر این مردم مناطق پشتون نشین کشور بودند که در طول حاکمیت کرزی توسط نیروهای بیگانه مورد بمباردمانهای هوایی قرار گرفتند و از خانه و کاشانه خویش آواره گردیدند؛ ولی کرزی درین راستا هیچ نوع تدبیری را روی دست نگرفت. زیرا برای وی بیش از هر چیز دیگری باقی ماندن در قدرت مطرح است تا سرنوشت مردم افغانستان و حتی قوم و منطقه مربوطهء خودش. واکنشها و انتقادات اخیر کرزی از بمباردمانها نیروهای خارجی نیز نزد همه مردم افغانستان چیزی جز شعارهای تبلیغاتی- انتخاباتی و "خینهء بعد از عید" تلقی نمیگردد. با این همه جفا کاریها در حق مردم پشتون کرزی نباید از ایشان رای اعتماد توقع داشته باشد. حتی اگر قرار باشد که اقوام پشتون افغانستان در روند انتخابات کنونی قومی برخورد کنند، درآنصورت نیز به کاندیدان پشتون تبار دیگری چون داکتر حبیب منگل، داکتر اشرف غنی احمدزی، امین ارسلا و یا کاندیدان پشتون تبار دیگری رآی خواهند داد نه به کرزی.
10- همه "جنگ سالاران"، "بنیادگرایان" و برتری خواهان قومی دریک صف:
یکی از شعارهای تبلیغاتی آقای کرزی و شرکایش طی چند سال اخیر مبارزه برضد " جنگ سالاران" بود. حتی همین اصطلاح توسط تیم کرزی و حامیان خارجی شان وارد ادبیات سیاسی کشور گردید. انها تحت همین نام و با حمایت حلقات معین خارجی توانستند اکثرین شحصیتهای مربوط به جبهه مقاومت ضد طالبان دیروزی را از حکومت کنار بزنند. لبهء اصلی این تبلیغات نیز بصورت طبیعی بیشتر متوجه جنرال دوستم ، مارشال فهیم و محقق بود. ولی اکنون دیده میشود که این "جنگ سالاران" دیروزی و حزب افغان ملت که منحیث یک حزب افراطی شوونیست، برتری خواه و قبیله گرا شناخته میشود بشمول حلقات متحجر و متعصبی از حزب اسلامی حکمتیار، گیلانی و مجددی ( مسلما سیاف نیز دیر یا زود به این ائتلاف خواهد پیوست) همه باز در یک صف قرار گرفته اند که این ائتلاف در ذهن هرکسی متآسفانه همان ائتلاف دیروزی " شورای هماهنگی" را زنده میسازد. این ائتلاف همین اکنون در میان اکثر حلقات روشنفکری افغانستان بنام " شورای بدآهنگی" مشهور شده است.
مسلم است که این اتحاد نه بنابر ضرورت و احساس مسنولیت ملی و نه بربنیاد نزدیکی مواضع فکری ائتلاف کنندگان بلکه بنابر روان معمله گرانه برسر تقسیم قدرت و استشارات حلقات معین خارجی صورت گرفته است. اگر دیروز آن " شورای هماهنگی" به پیروزی نرسید، امروز نیز این "شورای بد آهنگی" ناکام خواهد شد. از کجا معلوم که سناریو سازان بین المللی خواسته باشند آگاهانه همه این اشخاص و نیروها را در یک صف قرار بدهند و خود برای شکست شان نیز تلاش کنند، تا با شکست ایشان در انتخابات برای همیشه از شر همهء شان یک و یکباره بی غم شوند.... ولله اعلم
پـــــــــــــــــایـــــــــــــــان قسمت اول
ادامه دارد....
یــــــــــــــــــــــــــــــــآهــــــــــــــــــــــــــو
پی نوشتها:
*- کرزی تا حال برای چهاردوره رئیس دولت بوده است: رئیس دوره موقت، رئیس دوره انتقالی، رئیس جمهور انتخابی دورهء اول و رئیس مصلحتی از اول جوزا سال جاری تا تعیین رئیس جمهور جدید. اگر این بار نیز انتخاب یا انتصاب شود دور پنجم ریاستش خواهد بود.
م.سلطانپور
اول سرطان سال 1388
آدرس ایمیلی نویسنده:
msultanpoor@hotmail.com