بازنمایی ایدئولوژی قومی و ملی در موسیقی داود سرخوش:

یوسف احمدی  

 

چکیده

این مقاله، مطالعه ای است از تحلیل تعدادی ازآهنگ ها و اشعار داوود سرخوش که تا اواسط دهه 1370سروده شده اند. این مطالعه برآن است که با استفاده از نشانه شناسی ایدئولوژی قومی و ملی در شعر وی باز شناسی کند. جهت این امر، در ابتدا، زمینه و خاستگاه اشعار مورد بازبینی قرار گرفته اند که تصور می شود تاثیر زیادی نسبت به شعر و آهنگ داشته اند. به عبارت دیگر، تصور می شود که بافت یا همان زمینه و خاستگاه، مسبب تغییر ایدئولوژی در اشعار سرخوش از قومی به ملی شده است. در قدم دوم ، با استفاده از نشانه شناسی واژه ها در متن بر اساس معنای ادبی و فرهنگی که دلالت بر امر اجتماعی و سیاسی در جامعه ی هدف دارند ، مورد بازبینی قرار گرفته اند. زیرا، بازنمایی هایی که در یک رسانه صورت می گیرد، تحت تاثیر همین عوامل درجامعه است. علاوه بر آن، این مطالعه کوشش می کند تا با استفاده از روش تفسیری با رویکرد نشانه شناسی در دو بخش، رویکرد های متفاوت اشعار و موسیقی سرخوش را بررسی کند تا بدین صورت درک عمیق از این مطالعه به وجود آید.

کلید واژه : سرخوش، موسیقی هزاره ای  ، نشانه شناسی  انتقادی و ایدئولوژی

مقدمه :

اعتقاد بر این است که تفسیر یک متن به عنوان تفسیر قابل قبول، قطعاً بافتی که در آن وجود دارد، عامل کلیدی است. اصطلاح بافت[1] به شرایط دنیای واقعی- فیزیکی ، روان شناختی ، تاریخی ، اجتماعی [یک جامعه] ارجاع دارد(دانسی ،55:1387). به همین سبب این مقاله که می کوشد، تعدادی از اشعار داوود سرخوش آوازخوانِ موسیقی مردم پسند[2] افغانستانی را تحلیل کند ، خود را ملزم می داند در ابتدا، بطور مختصر نیم نگاهی به بافتِ آن داشته باشد.

گفته می شود؛ سرآغاز موسیقی بطور رسمی در افغانستان از آنجا شروع شد که اساتیدی در عرصه ی موسیقی، در زمان حکومتِ امیر شیرعلی خان(1863-1867) از هندوستان به کابل آورده شدند تا برای سرگرم نمودنِ امیران و سفیران در دربارِ شاهی مورد استفاده قرار گیرند. به همین سبب از آن بنام موسیقی درباری یاد می شود اما ناگفته نماند که این موسیقی اساتیدی را مثل، استاد قاسم، استاد غلام حسین و پسر ارشد وی استاد محمد حسین سرآهنگ، استاد سرتاج ، استاد رحیم بخش، استاد غلام دستگیر شیدا، استاد محمد نبی « نتو»، استاد نبی گل، استاد رحیم گل، استاد یعقوب قاسمی و دیگران را نه تنها در افغانستان بلکه در سطح منطقه و جهان مطرح نمود(عبدالعزیز ،1386). به همین جهت است که گفته می شود ؛ موسیقی افغانستان متاثر از موسیقی هند است. البته، در این میان از موسیقی های مردمی که به موسیقی محلی یا فلکوریک معروف است، نباید غافل شد. این موسیقی ها که در اطراف پایتخت و دیگر استان های افغانستان طرفدارانِ زیادی دارند و فقط به نواهای اصیل ومربوط به مناطق خود توجه می کنند. بر این اساس، موسیقی محلی یا فلکوریک بارزترین نشانه ی فرهنگی قومی هر سرزمین است که به وسیله آن، اعتقادات، آداب و سنن، عواطف و احساسات آن قوم خود نمایی می کند(برخوردار،11:1386).

یکی از این موسیقی ها ، موسیقی هزارگی( هزاره ای) است که با ابزار وآلاتِ موسیقی ابتدایی مثل ، دنبوره و غیچک بیشترین مخاطبان را از مردم هزاره جات به خود اختصاص داده است. هرچند این موسیقی چندین لایه دارد مانند: بامیانی، یکاولنگی، غزنیچی، مالستانی، جاغوریگی که هر کدام به نوع خودش لایه‌های درونی‌تری دارند، مانند: دویودو، دوگانه، سه گانه، چهارگانه که از سبک موسیقی آوازی هزاره‌هاست و بیشتر در مجالس شادی خوانده می‌شوند( شریعتی و احمدی ،1387) اما اشعار و یا دوبیتی های آنان ، بیشتر روایت هایی هستند که حکایت از مسائل اجتماعی- فرهنگی و سیاسی مثل محرومیت های اجتماعی و سیاسی که بعد از حکومتِ عبدالرحمان بر مردم هزاره مستولی بوده است، دارند. امیر عبدالرحمان شخصی بود که بعد از حکومت امیر شیرعلی خان با کمک انگلیس و روسیه به قدرت رسید... [او] سعی کرد تا همه ای مخالفان حکومت خود را نابود سازد و در این میان هزاره ها که بزرگترین و قدرتمندترین مخالفان حکومت وی به شمار می آمدند ، توجه او را به سرکوبی کامل آنان متمرکز کرد...جنگ بین هزاره ها و حکومت سه سال طول کشید(پولادی،318:1387) ونتایج آن: مصادره شدن مزارع حاصل خیز مردم هزاره و تقسیم آن بین اقوام پشتون ، کشته شدن بیش از شصت و یک درصد از مردم هزاره، آواره شدن عده زیادی از مردم هزاره به کشور های همسایه مثل ایران و پاکستان، ایجاد کله منار[3] که تاریخ از گفتن آن شرم دارد، کشیده شدنِ دختران و پسران هزاره به بازار های هند و چین به عنوان برده و کنیز، تجاوز به دخترانِ بزرگان هزاره به قصد انتقام گرفتن، محروم نمودنِ دانش آموزان هزاره از تحصیلات عالی و محرومیت کلی از حقوق اجتماعی و سیاسی که این روند تا اواخر حکومت ستم شاهی ظاهر خان نیز ادامه داشت( احمدی ،1388).

بعد از انقلاب کمونیستی در1978 میلادی و به دنبال آن هجوم نیروهای اتحاد جماهیر شوروی سابق در افغانستان که باعث گردید، عده ای از مردم هزاره مانند دیگر هموطنان خود در کشور های همسایه پناهنده ویا مهاجر شوند، سبب شد تا موسیقی و آواز های هزاره ای ، روند انتقادی ملموس تری را که قبلاً در افغانستان برایشان چندان میسر نبود، به خود بگیرند. یکی از هنرمندانی که توجه بیشتری به تحولات کشور داشت و همیشه از بی عدالتی و محرومیت های اجتماعی- سیاسی مردم هزاره در افغانستان انتقاد می نمود، داوود سرخوش است. آغازِ هنرمندی و آوازه ی او در پاکستان مصادف بود با سقوط دولتِ دکتر نجیب الله آخرین بازمانده حکومتِ کمونیستی درافغانستان. این درحالی است که اعتلای حکومتِ اسلامی مجاهدین نویدی بود بر تمام آرزوهای مردم رنجدیده افغانستان و این انتظار وجود داشت که دیگر از بی عدالتی و محرومیت های اجتماعی- سیاسی که بر زندگی مردم هزاره سایه افگنده بود، خبری نباشد و همه ی اقوام ساکن در افغانستان زندگی مسالمت آمیزی داشته واز برابری و برادری بهره مند باشند اما متاسفانه طبق انتظار مردم، این اتفاق عملی نشد و رهبران مجاهدین در توافق نامه ی برای تشکیل «دولت موقت اسلامی افغانستان» که در پشاور پاکستان داشتند نه تنها به هزاره که بیش از 20 درصد نفوس افغانستان را تشکیل می دهد، احترام نگذاشتند بلکه بطور رسمی اعلام کردند که ما برای اینها[هزاره ها] حق قائل نیستیم و اینها در افغانستان موجودیت ندارند(دولت آبادی،1376 ).

طرح مسئله :

داوود سرخوش در اوایل دهه 1370، در کویته[4] پاکستان بیشترین آهنگ های مردمی و حماسی اش را سروده است. این در حالی است که مردم هزاره در افغانستان به رهبری عبدالعلی مزاری در جهت تحقق اهداف و خواسته سیاسی ، اجتماعی و مذهبی شان در مقابلِ دولتِ اسلامی وقت افغانستان (احمدشاه مسعود و ربانی) مقاومت می کردند. زیرا آنان نمی خواستند که هزاره بودن یا شیعه بودن در افغانستان مانند گذشته جرم محسوب شوند و یا تاریخ دهشتناک بر آنان تکرار شود. در این میان می توان گفت ، اشعار داوود سرخوش در ابتدا که اکثراً با لهجه هزاره ای و به صورت حماسی در آن زمان خوانده می شد، باعث شد که ایدئولوژی هزاره ای وهمبستگی قومی را تشدید گردد ، اما هنگامی که سروده ها با لهجه رایج[5] باآهنگ و اشعار ضد جنگ هم نوا شدند ،دامنه ای این همبستگی وسیع تر حتی در سطح ملی شده است. حال با ذکر این فرضیه، این سئوال در ذهن خطور می کند که چه مفاهیمی در اشعار ایشان وجود دارند که نحله های فکری هزاره ها را تقویت کرده است ؟ آیا براستی، اشعار یا آهنگ های داوود سرخوش فقط توانسته اند ، سهمی در ایجاد وحدت هزاره ها داشته باشند و یا اینکه ، انتقادات او زمینه ساز بیداری اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی در افغانستان نیز شده اند؟ پرداختن به تمام آهنگ های داوود سرخوش که هر یک جای تامل و تدبر دارند، از حوصله این مقاله خارج است اما سعی می شود با تاکید بر چند آهنگ به تحلیلِ اشعار در دوبخش به سئوالات مطرح شده ، پاسخ دهد .

رویکرد نظری

مشخص است، جهتِ مطالعه بازنمایی یک رسانه یا یک ژانر رسانه ای مستلزم رویکرد تفسیری هستیم. این رویکرد، برخلاف روش اثبات گرایی توجه خود را بر روی پدیده های نادیده معطوف می کند. هر چند، این روش با وبر شروع شد و برخواسته از نگاه معرفت شناسی فرد می باشد(عاملی،1387) اما اندیشمندانی نظیر هال، و جان فیسک در حوزه مطالعات فرهنگی و فردینان دو سوسور در حوزه نشانه شناختی از آن بهره برده اند. از نظر دوسوسور(1857-1913) نشانه پدیده ای دوگانه[6] است، یعنی شکلی از دو بخش مرتبط به هم، مثل دال و مدلول... سوسور نشانه را مرکب از یک بازنمود[7](چیزی که بازنمایی را نجام می دهد) تعریف می کند که به یک مصداق[8](هرآنچه بازنمود توجه را به آن جلب می کند) ارجاع دارد و معنایی را موجب می شود که برداشت[9](هرآنچه در یک زمینه برای شخص معنا می دهد) نامیده است. رابطه ی میان این سه بُعد ، رابطه ایستا نیست بلکه رابطه ای پویاست که به وسیله ی آن، یکی به شکل چرخشی به دیگری اشاره دارد(دانسی،61:1387). در نشانه شناسی شکل واقعی بازنمایی را[در اینجا، واژه ها] عموماً «دال» می نامند، معنا هایی را که به شکل روشن یا غیر روشن تولید می کند«مدلول» نامیده می شوند وانواع معناهایی را که به صورت بالقوه میتوان از بازنمایی این دو در حال و هوای فرهنگی خاص بیرون کشید«دلالت» می گویند(همان:20).

یکی از ویژگی های مطالعات اجتماعی داشتنِ رویکردهای مختلف و متفاوت است که بسته به امر مطالعه و متناسب با آن محقق را ملزم به استفاده به یک نوع خاص میدارد. یکی از این رویکرد ها ، دیدگاه فرهنگی یا مطالعات فرهنگی[10] است که بیشتر متکی بر زبان، بازنمایی و گفتمان می باشد(مک کی،104:1386). "بازنمایی"[امری است که] به تولید معنا از طریق چارچوب های مفهومی و گفتمانی می پردازد. به این معنی که "معنا" از طریق نشانه ها به ویژه زبان تولید می شود... هال(2003) استدلال می کند که واقعیت به نحو معناداری وجود ندارد وبازنمایی یکی از شیوه های کلیدی تولید معناست. معنا صریح یا شفاف نیست و از طریق بازنمایی در گذر زمان یک دست باقی نمی ماند(مهدی زاده،16:1387) فیسک هم معتقد است که خواننده و متن با یکدیگر معنایی ترجیحی را تولید می کنند ودر این همکاری خواننده همچون کسی با رشته روابط خاص نسبت به نظام ارزشی مسلط وباقی جامعه ایجاد می کند که این یعنی ایدئولوژی (فیسک،240:1386). حال ، اگر ایدئولوژی را به معنای عامیانه در نظر بگیرم که عبارت اند از مجموعه عقاید وباورهای یک فرد یا جمع وبا دستوالعمل ها و احکام اجرایی مبتنی بر جهان بینی آنان (زرشناس،63:1382) که ارزشها و معنای ضمنی آنها و اسطوره های مشترک اعضا در یک فرهنگ در مرکز این فرایند قرار دارند. بدین صورت ، الگوی خواهیم داشت که در آن همگی برای وجود و تکامل شان به استفاده ی مکرر وابسته اند.  استفاده کننده نشانه با استفاده از آن رواجش می دهد واسطوره ها و ارزش های معنای ضمنی فرهنگ را فقط با پاسخ به استفاده کننده در ارتباطات حفظ می کند. که این امر یعنی رابطه بین نشانه و اسطوره ومعنای ضمنی اش از یک سو، واستفاده کننده از سوی دیگر ، رابطه ای ایدئولوژیک را می سازند(فیسک،248:1386).

روش شناسی

مطالعه از نوع تحلیلی - تفسیری، مستلزم گرد آوری اطلاعات به روش کتابخانه ای و تحلیلِ محتوایی است که در اینجا نیز تحلیل اطلاعات مبتنی بر کلیپ های سرخوش براساس الگو های نظری و کتابخانه ای صورت گرفته است. آهنگ هایی که از آن بنام حماسی یاد می شود، در کنسرت های مختلف سروده ویا اجرا شده اند. این آهنگ ها نه در قالب آلبوم مشخص بلکه بصورت نا منظم و غیر رسمی پخش شده ودر دسترس علاقمندان قرار گرفته اند. یکی از ویژگی های این کیلپ ها آن است که آهنگها بدون دخالت عوامل پشت صحنه و بطور طبیعی در دسترس مردم قرار گرفته اند. آلبوم بعدی سرخوش یعنی «سرزمین من»[11] که بطور رسمی اما صوتی در اختیار علاقمندان قرار گرفته است، نشان دهنده وضعیتی است که در آن برگزاری کنسرت میسر نبوده است. به همین دلیل ، تمرکز بیشتر بر تحلیلِ اشعار بوده که در آن معانی واژها در ابتدا، از نگاه ادبی و فرهنگی کشف و سپس برحسب عوامل اجتماعی و سیاسی مورد مطالعه قرار گرفته اند. البته، تحلیل مفاهیمِ سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی واقتصادی در اشعار وی زمینه ساز تحلیل بعدی ما در دو بخش که نمایان گر ایدئولوژی های قومی و ملی بشمار می رود، انجام شده است. این دو بخش که اساسِ مطالعه را شکل می دهد به شناخت از مخاطبِ هدف و درک عمیق از وضعیتِ جامعه منجر خواهد شد که در نهایت بازنمایی از ایدئولوژی قومی و ملی در اشعار سرخوش را به عهده خواهد داشت.

در باره سرخوش

داوود سرخوش متولد 1354 خورشیدی در استان دایکُندی چشم به جهان گشود. او موسیقی را در کنار برادرش استاد سرور سرخوش اولین‌ هنرمندی که مسایل اجتماعی، بیداری ملی و موسیقی مقاومت را وارد موسیقی هزاره‌ای کرد، آموخته است... بیشترین آهنگ‌های استاد را مسایل قومی و دغدغه‌های ملی سالهای 1362 خورشیدی به بعد تشکیل می‌داد. وی در آهنگ هایش به نقد اجتماعی می‌نشست و از خواب آلودگی ملی انتقاد می‌کرد...استاد آهنگ هایش را در راستای رهایی مردمش اجرا می‌کرد و آنان را به آزادی و سربلندی فرا می‌خواند، که خود از دیدن آن محروم شد. استاد سرور سرخوش در اوایل انقلاب اسلامی به قتل رسید(شریعتی و احمدی ،1387). داوود سرخوش پس از کشته شدن برادرش هزاره جات را ترک گفت و درشهرکویته پاکستان ساکن شد تا دنباله رو برادر بزرگش در عرصه موسیقی هزاره ای باشد. وی در کویته به تمرین موسیقی هزاره‌ای و موسیقی رایج[12] پرداخت. در سالهای پر آشوب دهه هفتاد، به موسیقی هزاره‌ای جهت بیداری قومی و ملی روی آورد و از این وسیله به خوبی استفاده برد. چنانچه آهنگهای رزمی وحماسی وی در اکثر محافل مردمی مخاطب داشت واز محبوبیت بالایی برخوردار بود(همان) اما با تحولات پی در پی در افغانستان، سرخوش به موسیقی ضد جنگ روی آورد و برای اولین بار آلبوم «سرزمین من» را بطور رسمی منتشر کرد. این آلبوم سرخوش را از مرز قومی عبور داده وارد عرصه ای موسیقی ملی نمود.

تحلیلِ ترانه ها:

هدف از تیپ بندی اشعار داوود سرخوش در اینجا، این است تا رویکرد کلی موسیقی او پیرامون وضعیت اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی وسیاسی در جامعه مورد شناسایی قرار گیرد. که این امر با طبقه بندی مفاهیم در گزینه های مورد نظر نیز می تواند نیز صورت گیرد .

1-    مفاهیم اجتماعی ؛ در اینجا کلمات و واژهایی هستند که بیشتر به روابط انسانی و اجتماعی اشاره دارند و نسبت به کنش گفتمانی در اجتماع و تعامل بین فردی تاکید می ورزند. اگر دقتی بیشتری به اشعار سرخوش داشته باشیم ؛ دو نکته اصلی نسبت به این امر مشخص می گردد. نخست، بُعد اجتماعی در گذشته و دیگری در شرایط فعلی. بُعد اجتماعی در گذشته، روابطِ محدودِ مردم هزاره ها را در مقابل دیگرن نشان می دهد که در آن هزاره ها از اختیار کمتری نسبت به دیگر اقوام[13] برخوردار بودند. مثلاً ؛ مفهوم جُوالی ، این مفهوم که بیشتر در اشعار سرخوش دیده می شود، برای مخاطبان هزاره خیلی آشنا است. زیرا آنان سالیان درازی که از حقوق اجتماعی محروم بودند ، به اجبار این شغل (بارکشی)را انتخاب کرده بودند. این مفهوم مشخص می کند که هزاره در گذشته یک نوع رابطه ی عمودی را متحمل می شدند. بُعد دیگری مفهوم اجتماعی ، واژگانی هستند که به نظر می رسد یک نوع رابطه ی افقی را برای هزاره ها تداعی می کند. مثل ، «یکجای شدن»(وحدت واتحاد نمودن) که یک نوع دعوت به همکاری و مشارکت اجتماعی معنی می شود ، «زوالِ زورگویان»( ازبین رفتن اشرافیت) که باعث به وجود آمدن جامعه برابری می شود و «زحمت کشیدن» که سبب شکوفایی جامعه می شود.

2-    مفاهیم فرهنگی ؛ واژگانی هستند که تولید معنایی می کنند وسبب آگاهی بیشتر مردم می شوند. در اشعار داوود سرخوش این نوع واژگان بیشتر از گذشته ها نقل می شوند ، یعنی مفاهیمی که برای مخاطبان معناهایی خاصی دارند و منتهی به یک بازاندیشی می گردد. مثلاً:

«فرزند کوهستونی ، زحمت کش و دهقونی ، با بیل و کلنگِ خود در دشت و بیابونی

دَ هر کس که دست دوستی دادی ولله وفا موکونی ، آدم دروغگوی را رویشی سیاه موکونی».

شعر بالا ، به خوبی حالت فرهنگی را در مخاطب متصور می کنند که در آن واژگانی زحمت کش ، وفا ، دوستی و دروغگویی ضمن بازنمایی از وضعیت جامعه هزاره در گذشته به تولید معنا در مخاطب نیز می انجامند. از آنجاییکه، در هر شعر وی نشانه ها ونمادِ فرهنگی بیش از دیگر مفاهیم ها ونشانه ها بکار رفته اند ، به نظر می رسد این امر ، یک گفتمان جدیدی را ترسیم کرده است. گفتمانی که به گفته ای (ون دایک،17:1382) در آن مردم زبان را برای برقرار کردن ارتباط میان اندیشه ها وباور ها یا بیان احساسات بکار می گیرند واین عمل را به مثابه ی بخشی از رخداد های پچیده تر اجتماعی- فرهنگی در موقعیت های مشخص همچون ملاقات با دوستان ، مکالمات تلفنی و... انجام می دهند. بنابر این ، به صراحت می توان گفت که اشعار داوود سرخوش در حیطه فرهنگ و اجتماع توانسته است ، روند گفتمانی را در بین مردم ایجاد کند. مثل، گفتمان های مردم عام ، کارگرها ، نخبگان و...

3-    بعد اقتصادی اشعار سرخوش ؛ ضمن تاکید بر نفی عوامل نامطلوب در جامعه عوامل دیگری را نیز پیشهناد می کند که روند سازنده تر  مقاوم تر ویا هم خودکفایی تری را به دنبال دارد. بطورنمونه، شعری پائین که بازنمایی از جامعه قبلی هزاره ها دارد ، نشان میدهد که برای آنان  بازارهایی تهیه می شد که مردم در آن سهم چندانی نداشتند فقط مصرف کننده بودند. زیرا، هرآنچه که سوداگران(کوچی ها) می خواستند ، عرضه می نمودند نه اینکه بر اساس سلیقه هزاره ها به عنوان مصرف کننده مواد تهیه شوند. کوچی ها کسانی هستند که زندگی عشایری دارند و سال یکبار(طبق دستور حاکمان گذشته) که به قصد چرانیدن احشام شان در مناطق هزاره می آمدند و بازار های را نیز به وجود می آوردند( البته ، کوچی ها حالا هم می آیند اما دیگر مردم هزاره نه تنها چیزی از آنان نمی خرند بلکه سعی می کنند از ورود آنان نیز جلوگیری کنند).

«سر سنگگ بشینم ، سنگ بریشم ، اَلی گو رخت کوچی را نپوشم.

سر سنگگ بشینم ، سنگ بریشم،  بخش خو ماشیو کنم سالها بپوشم .

بخش خو ماشیو کنم از بشم بره ، اَلی گو رخت کوچی را نپوشم.»

4-    مفاهیم سیاسی؛ مباحثی را دنبال می کنند که منتهی به یک هویت سیاسی گردد. به عبارت دیگر، این مفاهیم در صدد تعریف یک فرهنگ سیاسی در جامعه است. فرهنگ سیاسی به فضای ذهنی و روشنفکرانه ای که سیاست در آن شکل می گیرد، تفسیر می شود و مورد داوری قرار می گیرد(تانسی،به نقل از پای ووربا،1383: 175). آهنگ های اولیه سرخوش که در پاکستان اجرا شده اند، می توانند زمینه ساز یک فرهنگ سیاسی واحد در کشور گردند. زیرا، این موسیقی به خوبی واقعیت افغانستان را بازنمایی می کنند که از آن جمله شعر زیر ، نمونه خوبی است.

«خدایا آه وماتم داره کابل ، بجان آتش به دل غم داره کابل

چه می پرسی ز احوال خرابش ، فغان از جور عالم داره کابل

چو کابل هیچ قبرستان ندیدی ، به خوابش این چنین ویران ندیدی

نه گوری از کسی پیداست اینجا ، چنین تقدیر بر انسان ندیدی

دود کابل بلند در آسمان شد، اجل خانه به خانه میهمان شد

به هر سو چادر افگنده است وحشت ، که گرگان آدمی را پاسبان شد»

همانطور که مشخص است این آهنگ دیگر با لهجه هزاره ای خوانده نشده است بلکه با لهجه رایج (کابلی) در افغانستان خوانده شده است. شاید یکی از دلایل ها این امر آن باشد که مخاطبان او افزایش یافته اند ویا هم وسعت خرابی ها ، کشتار انسان ها و بی بندباری سیاسی رهبران جهادی به حدی رسیده اند که دامن ای همه مردم افغانستان گرفته است و مردم می بایست هوشیار تر از قبل باشند. نقد سیاسی سرخوش در اینجا ، اشاره به کارکرد نادرستِ تمام سیاستمداران افغانستان دارد. این همان امریست که مورد داوری قرار گرفته و به نوعی تفسیر شده است. چنانچه مشخص است ، سرخوش از موضع قبلی خود تا جایی کوتاه آمده و بدین طریق ضمن انتقاد از وضعیت موجود در پی یک هویت سیاسی واحد برآمده است.

بخش اول :

آهنگی بنام « آغی مانده نباشی» که با لهجه هزاره ای بعد از سقوط افشار(زمستان 1371) در کنسرتی در شهری کویته ی پاکستان خوانده شده است. علاوه بر اینکه شعر خود دارایی مفاهیمی هستند که روابط اسطوره ای و ارزشی را در مخاطب معنا می کند، این کلیپ سه ویژگی دیگری نیز دارد. اول ، ترکیب موسیقی هزاره ای با طبله و دهل که یک توع تنوع وتهییج را برای مخاطبان دربر دارد اما این امر چنان ماهرانه است که محوریت هنری با دوتار که نماد موسیقی هزاره ای است ، صورت می پذیرد. دوم ، تیتر بزرگی بر روی صحنه یا سن با عنوان "هزاره های جهان متحد شوید" توجه هر بیینده ای را به خود جلب می کند که در واقع یک نوع تلنگری سیاسی بحساب می آید. سوم ، رقص  دسته جمعی دختربچه های 6 الی 8 ساله بر روی صحنه که یک عمل نادر در تاریخ موسیقی هزاره ای است مواجه هستیم. به نظر می رسد که این عمل شکل عینی از تغییر افکار مردم هزاره است که نشان دهنده ایدئولوژی جدید قومی یا هزاره ای به شمار می آید. افکار و عقاید هزاره ای در گذشته شدیداً با اینطور حرکات مخالف بوده است و آن را نفی میدانست. بدین صورت است که باید گفت ، نشانه ها در این کلیپ دال های هستند که دلالت بر تغییرات عمده ای نسبت به هزاره های قدیم دارند. شعر این آهنگ نیز دارایی مفاهیمی هستند که هر یک دالی بر اسطوره ای وارزشی بودن ایدئولوژی جدید دارند که در زیر می آید: 

« بیشن که راز دل کُنی دردای قَومونه / اروزگونِ دَ خون خفته و اوشار بی رونه

خوش آمدی چاره ازی غم سبیل کَنی / اُوماغ بگیری جان نثاری شهیدونه

 آلی مانده نباشی ، آغی مانده نباشی ، بیرار مانده نباشی

منزل شده آغاز و هوشیاری ما شرطه / اگر بَشی قَطی پیروزی از مُونه

خالق اگر آنروز تنهای خو بود دَ جنگ غیر / امروز جوانایی مو همه خالق دَورونه ».

در دوبیت اول این شعر ، واژگانی همچون ؛ راز ، درد ، خون ، ویرانی ، غم ، جان نثاری و شهیدان دال هایی هستند که می توانند ضمن اثر فوری بر روان مخاطبان ، دلالت بر گذشته ی غم انگیز مردم هزاره داشته باشند. گذشته ای که ارزگان[14] و افشار[15] بیاد دارد و چنین برداشت می شود که ممکن است بازهم تاریخ بر شما(هزاره ها) تکرار گردد.  در واقع، این بیت اخطاری است بر عدم هوشیاری مردم  نسبت به عدم شناخت خودی یا غیر خودی. در دو بیت آخر، منزل(راه) ، آغاز ، هوشیاری ، باهم بودن و پیروزی دال هایی هستند که می توانند نشانه هایی از امید و تکاپو را در بر داشته باشند و همینطور اینها ، دلالت بر وضعیتی است که مردم هزاره در آن تلاش می کردند تا باحفظ وحدت و هوشیاری از مَکر و حیله دشمنان غافل نمانده ، پیروزی شان را جشن بگیرند و از این طریق حقوق پایمال شده  شان را، از دولت افغانستان که در ظاهر مدعی برابری و عدالت در جامعه است ، بگیرند. استفاده از واژه های خالق ، تنها ، غیر و جوانان می تواند تاکید بر نمادی باشد که در آن غیرت ، شهامت و قدرت تبلور یافته است. «خالق» نوجوان هفده ساله ی هزاره، نادرشاه (1933) پادشاه وقت افغانستان را که تداوم دهنده ظلم به هزاره ها بود از بین می برد و تنها در میان غیر( دشمنان هزاره ها) بعد از بریده شدن انگشت و در آوردن چشم هایش به دار آویخته می شود(پولادی ،298:1378). به نظر می رسد، این تصویر سازی از خالق می تواند تبدیل به یک الگو برای نوجوانان وجوانان هزاره شود، مفهوم خالق برای جوانان هزاره ضمن داشتن معنای خشم ونفرت از دشمن، معنی شجاعت و غیرت را نیز تداعی کند. بدین صورت است که گفته می شود ؛ جوانان با ادامه دادنِ راه او می توانند هریک خالق دوران خویش باشند. مخاطبِ هدف این شعر، همانطور که در بالا مشخص است آلی[16] ، آغی[17] و بیرار[18] می باشند. این شعر نشان میدهد که مخاطبان او همه ی مردم است و همینطور نه تنها به جنس ویا طبقه خاصی توجه نمی کند بلکه درسطح وسیعی متمرکز است. هم چنین با خطاب نمودن دوست ، خواهر و برادر یک نوع همبستگی و همدردی را، در بین قوم هزاره ایجاد می کند که در آن احساس مشترک می تواند تبلور کند. درست مثل یک خانواده. با مشخص شدن معنای واژه ها در این شعر، به صراحت می توان گفت که استفاده از آنها یعنی همان انگاره ها ، اسطوره یا تصاویری که آلتوسر از آن یاد می کند ، در جهت ایجاد یک ایدئولوژی هزاره ای بکار رفته است تا از این طریق به حفظ هژمونی خود دست یابند .

شعر بعدی ، آهنگی بنام « اجانب » است . این آهنگ همچنین از یک سو، با دنبوره (همان ابتدایی ترین وسیله نواختن یک ساز که نماد موسیقی هزاره ای نیز شناخته می شود) و همراهی طبله نوای تندی را به وجود آورده است و از سوی دیگر آوازِ فریادگونه ی سرخوش یک نوع جذابیت و جدیت و یا هم یک نوع اعتراض را به نمایش می گذارد. درلابه لای هر بیت ، تصاویری از رزمنده های جوان هزاره که در سنگر هستند و یا در حال جنگیدن با دشمنان شان مشاهده می شود. و بدین طریق به تهییج افکار هزاره می پردازد:

« سر سنگگ بیا ، سنگر بگیری / نباید ازی کلو در بگیری

به یاری خدا و شاه مردو / حق آزره را برابر بگیری . ای واه هزاره ، زیبا هزاره ، اجانب را به ملک ما چکاره؟

مُو نه بیکس نه خواری دیگرونی / نه گشنه سربارِ دیگرونی .

مِنت از ملک بابه خو می کشی/ نه یتم دَ دیار دیگرونی. ای واه هزاره ، زیبا هزاره ، اجانب را به ملک ما چکاره؟

دَ دنیا آمدیم تا زنده باشیم / سر افراز و خوش فرخنده باشیم .

دَ قرآن خدا نوشته نیسته / دَ ازیها یاکه دَ او بنده باشیم ».

سنگ، سنگر ، دَر (آتش) دال های سنگینی هستند که می توانند به مقاومت و استقامت مردم هزاره دلالت کنند و همینطور نشان دهنده موقعیتی هستند که در آن مردم هزاره زحمت و رنج زیادی می خواهند به دوش بکشند تا دیگر در زیر ستمِ ظالم قرار نگیرند. مردم هزاره تقریباً 120 سال بطور رسمی تحت فشار دولت مردان افغانستان قرار داشتند و برداشتی که از این شعر می توان داشت ، این است که دیگر طاقت شان طاق شده و می خواهند از این وضعیت رهایی یابند. در بیت دوم کلماتِ همچون یاری ، خدا ، شاه مردان (امام علی )، حق و برابری قرار گرفته اند که هر یک ضمن داشتن بارِ مثبت، تبدیل به دال هایی شده اند که نشان از عقیده اسلام شیعی مردم هزاره را می دهند و همینطور، این امید را برای آنان به وجود می آورند که بعد از آن همه سختی و معضلات آینده روشنی در پی خواهند داشت. ضمناً این بیت به خوبی مشخص می کند، مردم هزاره با وجودی که ده ها سال بخاطر شعیه بودن مورد آزار و اذیت دیگران قرار داشتند اما باز هم به ایمان و عقاید اسلام شیعی همچنان پای بند هستند. توکل به خداوند و توسل به ائمه اطهار ، در بین مردم  بیشتر زمانی صورت می پذیرد که عمل سختی در پیش داشته باشند ، با این وجود این بیت بیانگر آن است که دشمنان هزاره بسیار قوی هستند. واژه های بی کس ، خوار[19] ، گشنه[20] ، سربار ، مِنت و یتیم کد هایی هستند که در جهت تضعیف روحیه هزاره ها در طول سالیان قبل از انقلاب در افغانستان بکار برده می شدند اما در حقیقت مردم هزاره از آن مُبری بوده اند . زیرا نقل است که مردم هزاره با وجود وضعیت نابسامانی که داشته اند ، هرگز تن به خفت و خواری نداده اند . از توان خویش و یا به قول معروف از جُور بازوی خود نان باید خورد (احمدی،1388). با این حال ، یک برداشتِ فخر یا افتخارآمیزی مردم، از این بیت بدست می آید که در گذشته به سختی با آن مبارزه کرده و بدست آورده اند. واژگانی همچون دنیا ، زنده ، خوش ، فرخنده و سرافراز نشانه هایی هستند که هر انسان آزاده ای بدان نیازمند است . بدین صورت می توان گفت که این نشانه ها دلالت بر آزادی خواهی مردم هزاره دارند و قرآن که نشان از معرفت جهانی دارد آموزگار آنان است. از این بیت چنین برداشت می شود که مسیر ترسیم شده ی هزاره ها ، همان مسیری است که دیگر آزادگان جهان در پیش گرفته اند و با سنگر گرفتن در مقابل دشمنان و خون دادن در این مسیر، آزادی شان را بدست می آورند. در کل  باید گفت ، این شعر با یاد آوری رویداد های غم انگیزِ گذشته که مردم هزاره سخت از آن رنج می بردند ، به باز نمایی اهداف و ارزشهایی می پردازد که ممکن است بازهم توسط غیر خودی ها مورد تهدید قرار گیرد . همچنین این شعر به بازنمودِ ویژگی های مذهبی هزاره ها نیز اشاره می کند واز این طریق به ایدئولوژی هزاره ای مشروعیت خاصی می بخشد. در کل، این دو آهنگ که مورد تحلیل ونشانه شناسی قرار گرفت به خوبی از وضعیت جامعه وقتِ هزاره ها حکایت می کند وبا به عبارت دیگر، بازنمایی از آن را به عهده داشته است.

بخش دوم :

آلبوم «سرزمین من» که از اسم آن پیدا است، مربوط به مسائل افغانستان سروده شده است و دقت و موشکافی اشعار، در مورد رهبران، سربازان و وضعیت مردم بیشتر دیده می شود. در این آلبوم بیشترین آهنگ ها به زبان ملی خوانده شده است وکمتر به مسائل قومی که قبلاً به آن تمرکز کرده بود، توجه نموده است. البته ، این آلبوم بعد از ظهور طالبان وهمچنین بعد از سفری که سرخوش در افغانستان (1376) داشت، تهیه شده است و همینطور همکاری او با امیرجان صبوری[21] در انگلیس نیز دخالتی در بهبودی آن ذکر شده است (همشهری،2642:1381 ).

« بی آشیانه گشتم ، خانه به خانه گشتم ، بی تو همیشه با غم ، شانه به شانه گشتم / عشق یگانه ی من ، از تو نشانه ی من ، بی تو نمک نداره ، شعر و ترانه ای من / سر زمین من ، خسته خسته از جفای سرزمین من ، بی سرود و بی صدای ، سر زمین من ، دردمندِ بی دوایی سرزمین من / سر زمین من ، کی غم ِ ترا سروده ، سر زمین من ؟ کی راه تو را گشوده ، سرزمین من ؟ کی به تو وفا نموده ، سر زمین من ؟

ماه و ستاره ای من ، راه دو باره ای من ، در همه جا نمیشه بی تو گذاره ای من / گنج تو را ربودند از بر عشرت خود ، قلب تو را شکستند هر که به نوبت خود ، سر زمین من ، خسته خسته از جفای سر زمین من ، بی سرود و بی صدایی سر زمین من ، دردمندِ بی دوایی سرزمین من / سر زمین من ، مثل چشمِ انتظاری سر زمین من ، مثل دشت پر غباری سر زمین من ، مثل قلب داغداری سر زمین من »

در این شعر از یک سو، واژه های مثل بی آشیانه ، خانه به خانه ، بی تو وبا غم دال هایی هستند که بر آوارگی ، بی کسی و غمگین بودن افغانستانی ها دلالت می کنند و از سوی دیگر ، واژه هایی همچون عشق یگانه ، از تو نشانه ، نمک ، شعر و ترانه دال هایی هستند که ضمن دلالت بر عشق میهنی یک ایدئولوژی جدیدی مثل وطن پرستی را در مخاطبان ایجاد می کند. از این بیت می توان یک برداشتِ وطن دوستی داشت که شخص وطن دوست همه ی رفاه و آسایش را منوط به داشتن وطن میداند. همچنین تکرار سر زمین من همراه با واژه های منفی مثل بی صدا ، بی سرود ، دردمند ، بی دوا و غم تداعی گر تصاویر دهشتناکی است که ناشی از جنگ های داخلی در افغانستان و حکومت های خودکامه به وجود آمده است که بدون توجه به خواسته های مردم فقط به منافع شخصی و اهداف گروهی خویش بوده اند. اینها همان بازتولید ایدئولوژی ضد جنگ است که سرخوش قصد دارد مخاطبان خود را بدان سو سوق دهد . جملاتِ کوتاه با واژه هایی که عناصر خوبی و بدی در آن گنجانده شده اند ، بطور صریح معنا را در ذهن مخاطبانِ افغانستانی خود تلقین می کند. معنای صریح چیزی نیست که بتوان آنرا کاملاً مشخص کرد، معنای صریح یک تعمیم است (دانسی ،70:1378) یعنی مدامی که روند جنگ و خون ریزی در افغانستان وجود داشته باشد ، همین بی سرزمینی ، بی صدایی  و بی سرودی ادامه خواهد داشت . واژگان دیگری که به ایدئولوژی وطن پرستی و یا مهین دوستی تاثیر دارند و می توان از آنها در صدد تحقق این امر استفاده کرد ، واژه های خطابی هستند که میهن را بسان ستاره و ماه ترسیم می کند . مشخص است که زندگی بدون ستاره و ماه در هیچ جا قابل گذران نیست. در کل ، از این شعر چنین استنباط می شود که یک نوع بازنمایی ایدئولوژی میهنی را ترسیم می کند و تصور می شود که این نوع ایدئولوژی ، ایدئولوژی بازدارنده تحرکات قومی و ضدجنگ در افغانستان است که داوود سرخوش بدان روی آورده است .

آهنگ دیگری از سرخوش بنام «دو رهبر» از آلبوم «پری جو»[22] است که وضعیت نا مطلوب افغانستانی ها را به تصویر می کشد. در ابتدای این آهنگ ، رباعی بصورت تک خوانی اجرا شده است که بطور حتم نشان از تفکر جدید اوست ، تفکری که قبلاً در سرخوش وجود نداشت.

« دو رهبر ، خفته در روی دو بستر / دو عسکر ، خسته در بین دو سنگر .

دو رهبر ، پشت میز صلح خندان / دو بیرق بر سر گور دو عسکر .

افغانی ، افغانی ، وارث ویرانی

خسته از زجر زمانه ، بی وطن بی آشیانه ، بی بهار و بی ترانه / ای پرستوی مسافر در غروب بی نشانه .

افغانی ، افغانی ، وارث ویرانی

بشکست سنگین نفرت و کین شیشه ی ما را / از گل تهی بنموده سرما بیشه ی ما را .

سر در گریبان دستها در آستین پنهان / دادند آب از ماتم و غم ریشه ی ما را

افغانی ، افغانی ، وارث ویرانی»

رباعی با صدای گرفته سرخوش که به صورت تک خوانی اجرا می شود ، آنچنان حزن آلود و ناله وار است که  گویی یک دنیا غم و اندوه را با خود دارد. در همین ابتدا بخشی از تاثیر و تاثر بین آهنگ و شنوده منتقل می شود. همچنین استفاده از تکنیک تقابل برای درک معنی به صورت تلویحی در این رباعی می تواند ، این تنفر یا انزجار را برای مخاطبان خود تشدید کند . میدانیم که معنای تلویحی یک ابزار قدرتمند است ، زیرا احساسات و ادراکات در باره ی چیزها را بر می انگیزد(دانسی ،71:1387). در اینجا قرار دادن رهبر در مقابل عسکر[23]، خفته در مقابل خسته و بستر در مقابل سنگر به خوبی می تواند تداعی گر تصویری باشد که انسان با قرار دادن خوبی در مقابلِ بدی به عمقِ معنی خوبی دست می یابد و برعکس در مقابل خوبی به چهره زشتی. در بیت دوم، واژه ها با بار منفی همچون؛ خسته ، زجر ، بی وطن ، بی آشیانه ، بی بهار ، بی ترانه ، مسافر ، غروب وبی نشانه دال هایی هستند که همه مسافران، مهاجران و جنگ زده ها با آن آشنایی دارند و مدلول وضعیتی است که رهبران گروه ها و احزاب در افغانستان مسبب اصلی آن بشمار می روند. دوری نمودن از چنین رهبران برداشتی از این بیت است که یک فرد افغانستانی می تواند داشته باشد. در بیت سوم ، شکستن شیشه ، نفرت و کین ، از گل تهی، سرما و بیشه ، سر در گریبان ، دست در آستین پنهان ، ریشه و ماتم واژگانی ترکیبی که هر کدام معنای واحدی منتقل می کنند. این معنا ها ، مفاهیمی را در ذهن متصور می شوند که برای مخاطبان افغانستانی بخصوص برای مهاجران و آوارگان آشنا هستند. زیرا آنان در طول زندگی خویش با این واژه ها  به صورت عملکردی انس گرفته اند ، رشد و با تمام وجودش لمس نموده اند ، در کل برداشتی از این بیت برای هر شنونده ای تصویری است که در آن، فرد تمام آمال و آروزهایش را از دست داده و سراسر وجودش یائس و ناامیدی فرا گرفته است که دیگر هیچ رنگ و بویی برایش معنا ندارد. تکرار افغانی ، افغانی وارث ویرانی در این شعر می تواند تلنگری باشد برای همه افغانستانی ها که متوجه مسببین این عوامل باشند و بیدار تر از قبل گام بردارند. در کل این شعر ، نشان دهنده آن است که دیگر مردم افغانستان گول نیرنگ رهبران را نخورند و از پیامدهای اعمال رهبران آگاه باشند. این دریافت ها دلیل خوبی است که بگویم ؛ داوود سرخوش از ایدئولوژی ضد جنگ استفاده کرده است.

نتیجه گیری

این مطالعه نشان می دهد که داوود سرخوش با بکار گیری طبله در کنار دنبوره (دوتار)، موسیقی هزاره ای را تبدیل به یک موسیقی انتقادی و حماسی کرده است. وی با تعیین جامعه هدف خود که هزاره ها باشند، از اشعار حماسی و تاریخی هزاره ها نیز بهره برده وکمک شایانی در جهت ایجاد ایدئولوژی جدید قومی که باسیاست برابری و آزادی برای آنان از طرف مزاری«هبر هزاره ها» رقم خورده بود،کند. بدین ترتیب، تمام مردم درجامعه هزاره مخاطب او بوده اند حتی کسانی که تحت عناوین مذهبی با موسیقی مخالفت می کردند، مجذوب اشعار او شده وتبدیل به طرفداران سر سخت این موسیقی گردیده اند.

 علاوه بر آن به نظر می رسد، مخاطبان سرخوش از دونوع بوده اند. اولی که در بند زمان و مکان بودند. یعنی، در زمان معین و مکان معینی مثل محل کنسرت که توان بروز عکس العمل مستقیم داشتند. دومی، با انتشار آهنگ وکلیپ ها در قالب های صفحه ، لوح فشرده، کاست و نوار های تصویری مخاطبان، گسترده تر، بزرگتر و  خصوصی تر شدند وبدین طریق مفاهیم اشعار در مخاطب انتزاعی تر شده کنش درونی تری داشتند. همین امر ، سبب تحقق ایدئولوژی قومی را در سطح وسیعی بین هزاره ها فراهم نمود .

 نکته مهم، پس از به وجود آمدن وضعیت بحرانی به سبب اختلافات سیاسی که موجودیت هزاره ها ممکن بود در آن همانند قدیم نادیده گرفته شود، سرخوش با بکار گیری ازهنر موسیقی هزاره ای وبا اشعار حماسی و تاریخی گام بزرگی در صدد استحکام یک ایدئولوژی قومی برداشت. ایدئولوژی قومی یا هزاره ای، نه به معنی هزاره گرایی یا ناسیونالیستی بلکه به معنی تحکیم و تحقق اهداف سیاسی و اجتماعی هزاره ها که در تعیین سرنوشت آنان تاثیرِ به سزایی داشته است. بنابر این می توان گفت؛ این عملکرد سرخوش در ابتدا، سبب آگاهی مردم گردیده و سپس به هژمونی هزاره ای کمک کرده است تا هزاره هایی که در سراسر دنیا پراکنده بوده اند، متحد شوند. پس از تحکیم این ایدئولوژی در بین هزاره ها که یک نوع هویت بخشی نیز به حساب می آید، داوودسرخوش در صدد گسترش ایدئولوژی ای در حیطه ملی بر آمد که در آن ایدئولوژی قومی را تبدیل به یک ایدئولوژی میهنی نموده است.

البته ، دلایل وجود یک ایدئولوژی میهنی در شعر سرخوش ، وجود گروه طالبان و عدم صلاحیت رهبران جهادی بر مردم بی پناه افغانستان می توانند باشند. شاید درک این امر یک مقدار آسان نباشد که رهبرانِ مخالفِ هزاره ها نه تنها بر مردم هزاره ستم کردند بلکه با وارد شدن به جبهه زور و تعصب به مردمان خود نیز ضربه زدند و همینطور، رهبران هزاره ها پس از کشته شدن مزرای. شاید دلیل اصلی سرخوش ، گرایش به ایدئولوژی میهنی این باشد که دیدن دیگر اقوام در وضعیت بدتر از هزاره ها برایش دشوار است ویا هم اتحاد تمام مردم در افغانستان را نشانه قطع جنگ و خون ریزی در کشور می داند. با این وجود ، بطور یقین نمی توان گفت که در این امر چیقدر موفق بوده است. زیرا، خود مستلزم یک تحقیق جداگانه است.

منابع :

·        اسد الله احمدی (1388) ، دفاع از رساله کارشناسی ارشد « تاریخ و خاطره جمعی در افغانستان»، تالار شریعتی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران .

·        استیون تانسی (1383) ، مقدمات سیاست ، ترجمه هرمز همایون پور ، نشر نی.

·        ایرج برخوردار(1376) ، موسیقی سنتی ایران ، نشر دفتر پژوهش های رادیو.

·        .بصیر احمد دولت آبادی (1376) ، مقاله « رهبر شهید استاد مزاری چگونه می شناسیم ؟ ، فصل نامه شماره11 سراج .

·        پی یر گیرو(1383)، نشانه شناسی ، ترجمه محمد نبوی ، نشر آگه.

·        تئون ای . ون دایک(1382)، مطالعاتی در تحلیل گفتمان، مترجمان  پیروز ایزدی و دیگران ، نشر مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها.

·        حسن پولادی(1387)، هزاره ها ، ترجمه علی عالمی کرمانی ، نشرعرفان .

·        حفیظ‌الله شریعتی و محمد عارف احمدی (1387)، مقاله « سبک موسیقی هزاره‌ای»، سایت دُر دَری.

·        سید محمد مهدی زاده(1387) ، رسانه ها و بازنمایی ، نشر دفتر مطالعات و توسعه رسانه ها

·        عبدالعزیز (1386) ، مقاله  « نگاه مختصری به سیر موسیقی در افغانستان » ، سایت مشعل.

·        مصاحبه با سرخوش(1380/11/16) روزنامه همشهری شماره 2642.

·        مارسل دانسی (1387) ، نشانه شناسی رسانه ها ، ترجمه گودرز میرانی و بهزاد دوران ، نشر آنیسه نما.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد