گفتوگو با بخش فارسی رادیو بیبیسی
(متن حاضر گفتوگویی با بخش فارسی بیبیسی است که قسمتهایی از آن در پارهای از برنامههای این رادیو مورد استفاده قرار گرفت. این متن با تبدیل و ویرایش متن گفتاری به متن نوشتاری تقدیم میگردد.)
بیبیسی: جناب آقای رویش، در قدم اول تشریح کنید که موبوکراسی چیست، مابها چه کسانی هستند و موبوکرات کیست؟
رویش: هر نظام سیاسی دارای یک صورت مقلوب نیز هست. دموکراسی در زمان ما، حد اقل یکی از نظامهای مطلوب و پسندیدهای محسوب میشود که در آن مشارکت آگاهانهی مردم در پروسهی سیاسی و تعیین سرنوشت سیاسی آنان وجود دارد. در دموکراسی، مردم، یعنی کسانی که رأی میدهند یا رأی میگیرند، هر دو طرف آگاه اند. کسی که رأی میدهد آگاه است که چرا رأی میدهد، به چه کسی رأی میدهد و رأی او چه تأثیری را بر سرنوشت وی داشته میتواند. کسی که رأی میگیرد نیز آگاه است که چرا رأی میگیرد، از چه کسی رأی میگیرد و در برابر رأیی که میگیرد، چه مسئولیتهایی دارد که باید انجام دهد و به سر رساند. به همین دلیل، در حرکتهای دموکراتیک یک نوع انسجام سازمانیافته و بسیار معقول در روابط رأیدهندگان و رأیگیرندگان وجود دارد و اینها همگام هم حرکت میکنند و به پیش میروند. اما صورت مقلوب دموکراسی را به نام موبوکراسی یاد میکنند که در اینجا مابها به عنوان رأیدهنده مطرح هستند و موبوکراتها، یعنی کسانی که با رأی مردم، رأی مابها، بازی میکنند، کسانی هستند که میآیند و تمثیلکنندهی زمامداری و رهبری سیاسی در جامعه میشوند.
موبوکراسی به هیچ صورت یک اصطلاح حرمتانگیز نیست. زیرا ماب بیشتر به گروهی اطلاق میشود که فاقد هرگونه آگاهی سیاسی و یا در کل، هر گونه آگاهی نسبت به حقوق خود میباشند. اینها دستهای از مردم عامی اند که گاهی حضور و نقش اوباشان و لمپنهای سیاسی و اجتماعی در درون شان برجستهتر میشود. مابها در حرکتهای سیاسی معمولاً احساساتی عمل میکنند: اشپلاق میکنند، چکچک و هیهی میکنند و دقیقاً به دلیل همین هیجاناتی که از خود بروز میدهند طعمههای خوبی میشوند برای سیاستمداران موبوکرات، یا کسانی که سیاست شان از احساسات مردم تغذیه میکند. موبوکراتها مردم را با احساسات به حرکت میآرند. هنر سیاستمدار موبوکرات نیز در همین تحریک احساسات مردم است.
و اما تفاوت عمده بین سیاستمدار دموکرات و سیاستمدار موبوکرات در این است که سیاستمدار دموکرات، همیشه خود را متعهد به انتقال آگاهی برای مردم میداند و آگاهی در عرصهی سیاست دموکراتیک بسیار ساده تعریف میشود: آگاهی بر نیازها و امکانات. سیاستمدار دموکرات مردم را کمک میکند که در عرصهی زندگی اجتماعی خود بدانند که چه نیازهایی دارند، مشکلات شان چیست، و متناسب با درک نیازها و مشکلات خود بدانند که از چه امکاناتی برخوردار اند و چگونه میتوانند نیازهای خود را با توجه به امکاناتی که دارند رفع کنند. سیاستمدار دموکرات مردم را کمک میکند تا نیازهای خود را ردهبندی و اولویتبندی کنند، امکانات خود را بسنجند و هر روز واقعبینانه، مسئولانه و با سنجش دقیق و جدی حرکت کنند. حالانکه سیاستمدار موبوکرات، برعکس، هیچگاهی آگاهی را به مردم انتقال نمیدهد. همیشه مردم را در حالت احساسات نگاه میکند و کاری را هم که برای مردم انجام دهد، به گونهی غافلگیرکننده برای مردم نشان میدهد تا هیچ کسی نقش و اثر جمعی را در انجام این کار متوجه نشود و تمام اعتبار آن به آدرس سیاستمدار موبوکرات حواله گردد.
اگر مشخصتر صحبت کنیم، سیاستمدار موبوکرات هیچگاهی برای مردم نمیگوید که نیازهای اساسی آنان در یک زندگی اجتماعی چیست و این نیازهای اساسی جمعی در کل چگونه با هم ارتباط مییابند و چگونه اولویتبندی میشوند. سیاستمدار موبوکرات هیچگاهی از امکانات حرف نمیزند و برای مردم نشان نمیدهد که منابع امکاناتی شان برای حل معضلات و نیازهای آنان کدام است. سیاستمدار موبوکرات میآید نیازهای مقطعیای را که هر فرد و یا هر گروهی از مردم دارند، برجسته میسازد و فرد یا گروه مذکور را در همان مقطع خاص تحریک میکند، بدون اینکه ارتباط نیاز وی را با نیاز کسی دیگر که در گروه اجتماعی او قرار دارد و یا با مجموع فضا، ماحول و زمینههایی که در اطراف او هستند، سنجش کند. سیاستمدار موبوکرات، به طور مثال، وقتی با مردم بیکار طرف است، بیکاری را به عنوان یک معضل جدی و اشتغال را به عنوان یک نیاز اساسی قلمداد میکند. حالا چون این جمع از معضل بیکاری و عدم اشتغال رنج برده اند با این حرف به سادگی تحریک میشوند و فحش و دشنام میدهند و هیجان ایجاد میکنند و بر علیه کس یا کسانی که گویا عامل بیکاری اند، شعار میدهند.
سیاستمدار موبوکرات وقتی با دانشآموزان کانکور زده طرف میشود، بر علیه کانکور و نظام تحصیلات عالی شعار میدهد و متهم میکند که چرا این همه جوان را دوازده سال درس داده و در آخر بدبخت کرده است و خیلی ساده وعده میدهد که وقتی به قدرت برسد کانکور را لغو میکند. به همین ترتیب، سیاستمدار موبوکرات برای هر رنجدیدهای حرفی دارد که به دلشان چنگ میزند: کسی که خانه و مزرعهاش را سیلاب زده است، کسی که مورد بمباران هوایی قرار گرفته است، کسی که از آوارگی برگشته و خانه و سرپناه ندارد، کسی که با کراچی دستی خود لب جاده ایستاده و شاهد خشونت پولیس و ترافیک یا مأمور شهرداری بوده است، ... هر کدام اینها نقطهای برای تحریک دارد و سیاستمدار موبوکرات از این نقطهها به خوبی استفاده میکند.
یاد مان باشد که جامعهی عقبمانده مالامال از مشکلات است. به خصوص در جامعهای که استبداد بوده و نهادهای قانونمند و حکومت مسئول و پاسخگو وجود نداشته، شما با یک یا دو مشکل رو به رو نیستید. هر بخشی از جامعه میتواند نمادی از یک مشکل باشد. با توجه به مشکلی که هست، هر بخشی از جامعه با یک نیاز خاص و یک رنج خاص نیز رو به رو است. سیاستمدار موبوکرات همهی این نیازها و رنجها را به طور انفرادی مورد اشاره قرار میدهد و برجسته میسازد، اما هیچ وقت از امکانات و راه حل مشخص و عملیای حرف نمیزند که آن نیاز و آن رنج را مرفوع سازد. سیاستمدار موبوکرات شعار میدهد، اما هیچگاهی به تحقق شعارهای خود نگاه نمیکند و هیچگاهی نمیگوید که وقتی او به قدرت برسد، برای فرد بیکار، برای محصل، و برای فردی که فاقد هرگونه امکانات است، چه کاری میکند که عملاً امکانپذیر باشد. سیاستمدار موبوکرات بلوف میکند که معاش تمام کارمندان را تا فلان حد بالا میبرد، برای معلمین خانه توزیع میکند، دانشگاهها را در سراسر کشور گسترش میدهد که هر کسی بدون کانکور در آن درس بخواند، و صد تا حرف دیگر از همین دست، اما هیچ وقت نمیگوید که منبع مالی و اقتصادی او برای انجام این همه وعده کجاست. تازه همین سیاستمدار از اخراج بیقید و شرط خارجیها هم حرف میزند و حلقهی غلامی را نیز بر گردن قبول ندارد.
به هر حال، سیاستمدار موبوکرات، هیچگاهی و در هیچ نقطهای از جهان نتوانسته است در جهت کاهش درد و رنج مردم گام عملی بردارد. سیاستمدار موبوکرات نمایندهی مردم در پارلمان میشود. قاعدتاً یکی از مهمترین نقشهای نمایندهی پارلمان وساطت میان مردم و ارگانهای اجرایی دولت است. مردم نیازمند اند و حق دارند از امکانات دولتی استفاده کنند، ارگانهای اجرایی دولت نیز مرجعی اند که امکانات را در اختیار خویش دارند. نمایندهی مردم با شناسایی و اولویتبندی نیازهای مردم با ارگانهای اجرایی دولت ارتباط میگیرد تا ببیند که کدام بخش از این نیازها در چه حدی قابل رفع است. اما سیاستمدار موبوکرات، این کار را نمیکند. او از بام تا شام نقد میکند و دشنام میدهد و افشاگری میکند و رسوایی راه میاندازد، اما عملاً یک متر سرک، یک باب مکتب، یک شفاخانه برای کاهش نیازها و رنجهای مردم اعمار نمیکند. نمایندهی موبوکرات برای دیدار با یک فرد برای گوشدادن به درد و شکایتش وقت ندارد، اما اشتراک در هیچ فاتحه و عروسی و مهمانی را از یاد نمیبرد. زیرا، با اشتراک در فاتحه و عروسی و مهمانی، نقش موبوکراتیک خود را به سر میرساند و دل فرد را به دست میآرد....
نقطهی بارز دیگری که سیاستمدار دموکرات و سیاستمدار موبوکرات را از هم تفکیک میکند، این است که سیاستمدار دموکرات همیشه از طرحها و برنامههای خود حرف میزند، یعنی همیشه میآید و برای مردم میگوید که برای فلان معضل مشخص این برنامه و این طرح مشخص را دارم و میگوید که با این معضل با اینگونه نظام و اینگونه ساختار میشود برخورد کرد. سیاستمدار دموکرات از کادرهای خود سخن میگوید و نشان میدهد که با هر یک از کادرهای خود کدام بخش از طرحها و برنامهها را اجرا میکند. در نتیجه، رأیدهندهی سیاستمدار دموکرات به راحتی فرصت مییابد با خود سنجش کند که آیا نیازهای مشخص او با امکانات و طرح و برنامههای مشخص و با ساختار و نظام کادری مشخصی که برایش نشان داده میشود، قابل رفع خواهد بود یا نه. اما سیاستمدار موبوکرات هیچگاهی از برنامهها و نظامی که از طریق آنها با معضلات مقابله کند، حرف نمیزند. هیچگاهی از کادرهای خود حرف نمیزند و همیشه یک فرد قهرمان است که همه چیز را در فردیت خود حل میکند. سیاستمدار موبوکرات فردی است که با مشت گرهکرده در بین مردم ظاهر میشود و از مردم میخواهد که برای او هیجان نشان دهند و هیاهو کنند. به همین ترتیب، مابهایی نیز که تحت تأثیر سیاستمدار موبوکرات قرار میگیرند، هیچگاهی به این فکر نمیکنند که شخص مقابل آنان، اگر احیاناً به قدرت برسد، مشکلات عینی و عملی مردم را با کدام امکانات، با کدام زمینهها و با کدام شیوه حل خواهد کرد.
بیبیسی: فکر میکنید عمدهترین اهدافی را که سیاستمداران موبوکرات تعقیب میکنند چیست؟
رویش: موبوکراتها به طور طبیعی در جستجوی قدرت هستند. قدرت توانایی عمل میآورد. به خصوص قدرت سیاسی توانایی بزرگ عمل را برای سیاستمداران خلق میکند. برخی از مصداقهای برجستهی قدرت را اگر در نظام سیاسی توجه کنیم، پول و ارتش و اطلاعات است که در دولت و یا در نظام سیاسی تمثیل میشوند. موبوکراتها در جستجوی همین منابع قدرت هستند و وقتی این منابع قدرت در اختیار شان قرار بگیرد، میدان مانور و میدان عمل بزرگی را صاحب میشوند. برای رسیدن به این منابع هر سیاستمداری ناگزیر است از پشتوانههای اجتماعی برخوردار شود. در گذشته، چون نظام غیردموکراتیک بود، یکی میآمد سپهسالار میشد و مردم را در چوکات سپاه بسیج میکرد و یا جنگ راه میانداخت و قدرت را به زور میگرفت. حالا که نظام دموکراتیک شده، در این نظام با زور و لشکر عمل نمیشود، اما رأی مردم قدرت و پشتوانهی بزرگی به حساب میرود. به همین دلیل است که سیاستمداران موبوکرات نیز به سوی مردم میروند و تلاش میکنند با رأی و حمایت مردم به نظام و قدرت سیاسی دست یابند.
بیبیسی: چه چیزهایی میتوانند بسترهای مناسب برای موفقیت سیاستمداران موبوکرات در یک جامعه باشند؟
رویش: نارضایتی عام مردم از وضعیت سیاسیی که گرفتارش هستند، میتواند عمدهترین بستر برای استفادهجوییهای سیاستمداران موبوکرات باشد. موبوکراتها میفهمند که مردم حامل نطفهای از نارضایتی در درون خود هستند. این نطفهی نارضایتی مردم از جایی تحریک میشود و آنان را به حرکت میاندازد. سیاستمدار موبوکرات این نکته را به گونهای ماهرانه مورد استفاده قرار میدهد. به همین خاطر است که شما وقتی به سخنرانیها و گفتگوها و سخنان سیاستمدار موبوکرات دقت کنید میبینید که آنان نکتههای حساسیتبرانگیز و تحریککننده را به چه شکلی مورد اشاره قرار میدهند. طبعاً مابها، کسانی که رنج دیده و فشارهای زندگی روی دوش شان سنگینی میکند، کسانی نیستند که فرصت یا قدرت تحلیل آرام و متفکرانه را داشته باشند. اینها همیشه با ظواهر برخورد میکنند. همیشه واقعیتهای مشخص در پیش روی شان برجسته شده و همین واقعیتها باعث تحریک شان میگردد. سیاستمدار موبوکرات همیشه با تحریک کردن همین واقعیتهای حساسیتبرانگیز مردم را به دنبال خود میکشاند.
بیبیسی: با این تحلیل میشود گفت که در افغانستان بازار سیاستمداران موبوکرات خیلی گرم است؟
رویش: از لحاظ رشد سیاسی وقتی جوامع را در نظر میگیریم عبور از موبوکراسی مرحلهی بسیار طبیعی برای رفتن به سوی دموکراسی است. شما نمیتوانید به شکل ناگهانی انتظار ایجاد یک جامعهی دموکراتیک را داشته باشید که در آنجا شهروندان آگاهانه اقدام کنند و آگاهانه رأی دهند و سیاستمداران هم آگاه و متعهد به خواستهها و رضایت مردم عمل کنند. این انتظار واقعبینانه و درست نیست. معمولاً حرکت موبوکراتیک ابتداییترین مرحلهی حرکتهای سیاسی را در هر جامعه نشان میدهد. اما معمولاً در جوامعی که بیسوادی عام باشد و فرهنگ سیاسی در سطح نازلتر قرار داشته باشد و مردم بیشتر از تفکر و منطق و سنجش بر مبنای احساسات عمل کنند کلیبافی و طرح شعارهای کلی برای سیاستمداران موبوکرات مجال خوبی میدهد تا به این وضعیت دوام دهند و مردم را با همین شیوه به پیش برند. افغانستان کنونی ما صحنهی بارز سیاستهای موبوکراتیک است. این بازی اختصاص به این فرد و آن فرد ندارد. تقریباً از رأس تا قاعده را شامل میشود. از کسی که در بالاترین مراتب قدرت قرار دارد، شروع کنید و ببینید که چگونه با شعارهای کلی با مردم طرف میشود: من افغانستان مستقل میسازم، ما کشور مستقل هستیم و عزت و سربلندی شما را میخواهیم، برای هر خانه نان و موتر میدهیم و امثال این حرفها. این شعارها خیلی دهنپرکن و بامزه اند، اما به همان میزان عملی کردن شان به منابع و امکانات و طرحهای مشخص کوتاهمدت و درازمدت ضرورت دارد که این امر به هیچ صورت در سخنان و وعدههای موبوکرات مطرح نمیشود. به همین گونه ادامه دهید و کسان دیگری را ببینید که در سطوح مختلف تا ردههای پایین رقابت میکنند. اینها همه مثالهای خوبی از سیاستهای موبوکراتیک اند. مثلاً کسانی هستند که خود را برای گرفتن پست شورای ولایتی کابل کاندید کرده اند ولی در تبلیغات انتخاباتی خود مینویسند که مثلاً یکی از عمدهترین اهداف ما «دفاع از ارزشهای اسلامی» است. این اشخاص قرار است وکیل شورای ولایتی شوند و وکیل شورای ولایتی قاعدتاً کسی است که مشکلات آنی و روزمرهی مردم را باید رفع کند. مردم با پولیس و ناحیه و ارگانهای مختلف دولتی درگیری دارد. وکیل باید برای حل این مشکلات مردم نقش تسهیلکننده بازی کند. اما این یکی میرود و شعارهای کلی همچون «دفاع از ارزشهای اسلامی» را مطرح میکند. دیگری «توجه به مشکلات محصلین» را عمدهترین هدف خود اعلام میکند. مشکلات محصلین شعار عام و کلی است. محصل صدها مشکل دارد اما «توجه» به این مشکلات یک امر فریبنده است. همین که کسی بنشیند و به حرف و درد دل محصل گوش کند، خودش یک نوع توجه است. فردا هیچ محصلی آمده و با این شعار وکیل خود را گرفته نمیتواند که گویا من به خاطر شعار تو رأی دادم و تو توجه نکردی. زیرا وکیل موبوکرات به سادگی میتواند از خود دفاع کند که او وعده داده بود به مشکلات محصلین توجه کند، حالا همین گوش دادن به حرف و درد دل او نوعی توجه است. اینها را به عنوان نمونه طرح میکنم و شما میتوانید صدها مثال دیگر را از هر گوشهی شهر پیدا کنید که حرفهای عام به شکل مفهومی طرح میشود و مصداقهای هیچکدام از این مفاهیم عام مشخص نمیشود و خود سیاستمداران موبوکرات نیز به این مصداقها اصلاً توجهی نداشته اند. بنابراین، در جوامعی که مابها اکثریت دارند و موبوکراسی بر فضا مسلط است، همچون عملکردهای سیاسی یک امر رایج و عام است.
نمونهی برجستهتر موبوکراسی را میتوانید در ایران ببینید. آقای احمدی نژاد در رأس نظام جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته و به سادگی ادعا میکند که 24 میلیون رأی گرفته است. آقای احمدینژاد یکی از مصداقهای برجستهی سیاستمداران موبوکرات است. او همیشه نقطههای حساسیتبرانگیز و هیجانانگیز و تحریککننده را در میان مردم مطرح میکند و با همین حرفهای تحریککننده و هیجانانگیز است که حمایت عدهای از مردم را پشت سر خود میگیرد و بعد هم برای سرکوب تمام صداهای مخالف در کشور خود زمینهسازی میکند. هر کسی که در برابر حرف او حرف بزند، خیلی ساده متهم میکند که این یکی مخالف جمهوری اسلامی و یا مخالف دین و ولایت فقیه است و موضع او کیان اسلام را به خطر میاندازد. اما در بیانات کلی آقای احمدینژاد واضح نمیشود که این کیان اسلام چیست که مثلاً شخصیتی مانند آقای خاتمی یا کروبی و موسوی و رفسنجانی در ضدیت آن قرار دارند؟ در میان مابها کسی به این نمیاندیشد که آیا آقای احمدینژاد واقعاً خیلی بیشتر از آقایان کروبی و خاتمی و موسوی و منتظری به ارزشهای اسلامی تعهد دارد؟ میبینید که در فضای موبوکراسی چگونه مصداقها گم میشوند. با وجود اذعان بر اینکه افغانستان شاید صورت مسخرهتر حرکتهای موبوکراتیک باشد، اما این امر اختصاص به افغانستان ندارد.
بیبیسی: بالاخره ضررهایی را که مابها با به قدرترسیدن سیاستمداران موبوکرات میبینند و یا پیامدهای منفی موبوکراسی برای مابها و برای مردم چیست؟
رویش: مابها بیشتر سرخورده میشوند. زیرا مابها با شعارهای موبوکراتیک خیلی زود امیدوار میشوند و فکر میکنند که به زودی به جایی میرسند. اما معمولاً هیچ سیاستمدار موبوکرات برای ایجاد تغییر و ایجاد زمینهی مساعد و مناسب برای زندگی بهتر مردم و برای کاهش رنج مردم عمل نمیکند. در نتیجه وقتی سیاستمدار موبوکرات به قدرت هم برسد، در زندگی واقعی مردم تغییر خاصی به وجود نمیآید. اگر هم تغییری رونما شود تغییر مقطعی و فاقد ضمانتهای نهادی است و معمولاً اثرات درازمدت آن زیانبار است. مثلاً سیاستمدار موبوکرات میتواند از سرمایه و امکانات دولتی برای مردم نان بدهد و غذا بدهد و یا در فلان منطقهی فقیرنشین سهولتی را برساند. اینها کار مشکلی نیستند، اما مهم ادامهی آنها در یک خط درازمدت است. سیاست، در کل، یک امر درازمدت است. درست است که در سیاست شما از توجه به مشکلات آنی و بالفعل مردم غفلت نمیتوانید، اما همیشه باید این مشکلات به گونهی درازمدت سنجیده شده و راهحلهای آن نیز درازمدت مطرح شود. در غیر آن، ولو در ابتدای امر تغییری جزئی در زندگی مردم رونما شود، با گذر زمان وضعیت به مراتب بدتر میشود. مثلاً فقر و بیکاری و بدبختی و امثال آن، پدیدههای خلقالساعه نیستند که شما بتوانید با حکم و فتوا و یکی دو راهحل عاجل و سرراهی حل شان کنید. در نتیجه، سیاستهای موبوکراتیک باعث سرخوردگی هر چه بیشتر مابها میشود و این امر در درون جامعه فسادها و ناهنجاریهای زیادی را به بار میآورد و جامعه روز به روز به طرف خشونت و ماجراجویی و بیمسئولیتی کشانده میشود.
بیبیسی: آیا در سیاستهای دموکراتیک با همچون مشکلات درگیری نداریم؟
رویش: چرا نه، اما اگر دقت کنید، در سیاستهای دموکراتیک، به سادگی متوجه میشوید که همهی این مسایل قابل حل اند. مثلاً در سیاست دموکراتیک، به جای اینکه شما مردم را تحریک کنید، میآیید و آنها را مسئولیتپذیر میسازید؛ یعنی مردم را متوجه میسازید که مشکلات و نیازمندیهای شان چیست و این نیازمندیها چگونه ردهبندی میشوند و از کدام مجراها میتوان این نیازمندیها را حل کرد. در سیاست دموکراتیک، ممکن است پنج سال با آهستگی و کندی حرکت کنید اما در آخر، این فرصت را مییابید که با امکانات مشخصی که برای تسهیل زندگی در اختیار مردم قرار میگیرد مردم عملاً امیدوار میشوند تا مسئولانهتر عمل کنند. در نتیجه، مردم به جای اینکه سرخورده و مأیوس و معترض شوند مسئولیتپذیر میشوند، کار میکنند، جدیت نشان میدهند و فکر میکنند که هیچ دستی در غیب وجود ندارد که بیاید و برای آنها معجزه کند و یا زندگی آنان را تغییر دهد. هر تغییری که میآید باید توسط خود مردم باشد. سیاستمدار دموکرات در همین پروسه است که مردم را رهبری میکند و به پیش میبرد.
بیبیسی: با مثالهایی که از احمدینژاد دادید که با سیاستهایی که دارد به قدرت رسیده و حالا به یک نحوی برای سرکوب مخالفین و کسانی که مخالف سیاستهای او هستند، از همین قدرت استفاده میکند، آیا میتوان گفت که استفاده از سیاست موبوکراتیک رابطهی مستقیم با حکومت دیکتاتوری دارد؟
رویش: میدانید که هر سیاستمدار موبوکرات در جستجوی آن است که قدرت بیشتر را به دست بیاورد و هر کسی که عطش برای به دست آوردن قدرت بیشتر داشته باشد نشان میدهد که در نگرش و تمایلات خود به دیکتاتوری علاقمند است. ولی شیوهی دستیافتن به دیکتاتوری فرق میکند. کسی ممکن است با کشتن و زدن و جنگ کردن و ماجراجویی به قدرت برسد و بعد مانند امیرعبدالرحمن بگوید که این همه قدرت را با زور و یا «با ضرب شمشیر» به دست آورده ام و از آن به دلخواه خودم کار میگیرم. اما وقتی برای اینگونه شیوه غرض رسیدن به دیکتاتوری زمینه نباشد و بستر به ظاهر دموکراتیک وجود داشته باشد که همه ناگزیر باشند از مجرای رأی و رضایت مردم عبور کنند، فرد دیکتاتور میکوشد از این بستر دموکراتیک استفاده کند و به قدرت برسد. مثلاً به یاد داریم که هیتلر از مجرای حرکت دموکراتیک به قدرت رسید. وی در انتخابات اشتراک کرد، کمپاین کرد و بعد از طریق آرای مردم به مقام زمامداری مشروع مردم آلمان دست یافت. اما او یک دیکتاتور بود و با همین مابها یا کسانی که خود هیتلر آنان را با شعارهای هیجانانگیز خود به ماب تبدیل کرده بود، آن نمونهی وحشتناک حکومت موبوکراتیک را ایجاد کرد. در ایران هم تکرار این تجربه را میبینیم. اما فراموش نکنیم که وقتی میان دموکراسی و موبوکراسی مقایسه میکنیم، در اینجا خط معینی نداریم که این دو نظام را به طور مشخص از همدیگر جدا کند. نظامهای موبوکراسی و دموکراسی همچون جامعهی بدوی و جامعهی مدنی در یک حالت نسبی و مقایسوی با هم سنجیده میشوند و به همین دلیل حکومتی که خود را بیشتر متعهد بداند تا با مردم صمیمانهتر برخورد کند و مردم را بیشتر در جریان حقیقتها و واقعیتها قرار دهد، دموکراتیکتر است و حکومتی که با مردم بیشتر فریبکارانه برخورد کند، شعارهای کلی و عوامفریبانه مطرح کند و از احساسات مردم استفاده کند موبوکراتیکتر است. شما نمیتوانید بگویید که حکومت امریکا صددرصد دموکراتیک است و هیچگونه گرایش و رفتاری مبتنی بر موبوکراسی در آنجا وجود ندارد. اصلاً چنین نیست. در امریکا هم موبوکراسی بسیار برجستهای را میبینید. وقتی میآیند شعارها و مسایلی را مطرح میکنند که مردم حساس شوند و از سیاست معینی بدون هرگونه فکر عمیق و جدی حمایت کنند، دموکراسی به موبوکراسی تقلیل یافته است. اما تفاوت موبوکراسی امریکا با موبوکراسی ایران تفاوت بین دو جامعهی امریکا و ایران است. به عبارتی دیگر، بازی با مابی که در امریکا ممکن است حساس شود با مابی که در ایران است، فرق فاحشی دارد. در امریکا برای اینکه بتوانید مردم را حساس بسازید، باید برایش مسایل خیلی عمیق و جدی را مطرح کنید. حالانکه در ایران مسایل خیلی سطحی و ساده هم میتواند مردم را از جاده بیرون کند. در ایران هنوز هم چاه جمکران میتواند جالب توجه باشد. در ایران رییس جمهورش میتواند از هالهی نور و از ارتباط ویژه با امام زمان برای اقناع و یا تحریک مردم استفاده کند، اما در امریکا مسایل از این حد فراتر میرود و برای تحریک موبوکراتیک در این کشور باید کارهای جدیتر و عمیقتری را انجام دهید. به همین ترتیب، وقتی به افغانستان میآیید، سطح همه چیز خیلی نازل میشود و شما میبینید که کسی ادعا میکند که با کوماندوی پنجهزار نفری میتواند رییس جمهوریهای ایران و پاکستان و یا رییس سازمان استخباراتی پاکستان را به خاطر اینکه گویاد دست شان به قتل یک افغان آلوده است، به قتل رساند. این ادعا خیلی جالب است. این شخص با سخن خود اطمینان دارد که توجهاتی را جلب میکند و انگشتانی را به حیرت زیر دندان میبرد.
به هر حال، مقایسه میان موبوکراسی و دموکراسی ما را به طور طبیعی به سوی تحلیل و ارزشگزاریهای نسبی میبرد، یعنی میتوانیم بگوییم که یک جامعه و یک نظام به استناد نشانههای خاص موبوکراتیکتر و یا دموکراتیکتر است.
بیبیسی: پس چه نقاط مشترکی را میتوان میان دموکراسی و موبوکراسی پیدا کرد؟
رویش: برجستهترین نقطهی مشترک میان این دو نظام مشارکت مردم است. یعنی در هر دو نظام مشارکت مردم وجود دارد: در یکی مردم آگاهانه اشتراک میکنند و در یکی ناآگاهانه. به میزانی که آگاهی مردم بیشتر میشود نظام دموکراتیکتر میشود و به میزانی که آگاهی مردم کمتر است نظام موبوکراتیکتر است. شباهتهای دیگری نیز از لحاظ صوری وجود دارد: در هر دو نظام مردم انتخابات میکنند، در هر دو نظام مردم کمپاین میکنند، در هر دو نظام مردم رأی میدهند و در هر دو نظام مردم با کاندیداهای خود طرف میشوند و گفتوگو و مذاکره میکنند. اما از لحاظ ماهیت گفته میتوانیم که سیاست دموکراتیک سیاستی است متعهد به انتقال هر چه بیشتر آگاهی برای مردم، و سیاست موبوکراتیک سیاستی است که از این تعهد بیگانه است. نکتهای را در اینجا تکرار میکنم که به نظر میرسد توجه دوباره به آن مفید است: آگاهی در عرصهی سیاسی، آگاهی بر نیازها و امکانات است و این آگاهی نباید مجرد و ذهنی شود. آگاهی در عرصهی سیاست دموکراتیک آگاهی بر بیولوژی و فزیک و فقه و این چیزها نیست. آگاهی در عرصهی سیاست دموکراتیک این است که مردم بدانند در زندگی جمعی خویش با چه نیازهایی روبهرویند و برای رفع این نیازها چه امکاناتی دارند. در نظامهای موبوکراتیک این تعهد کمتر است. سیاستمدار موبوکراتیک کوشش میکند که اگر مردم را بتواند با یک شعار به حرکت آرد دو شعار نمیدهد و اگر بتواند با احساسات قومی بازی کند، مسایل مذهبی را طرح نمیکند و اگر مسایل مذهبی کاربرد بیشتر داشت مسایل قومی را دامن نمیزند. گاهی هم سیاستمدار موبوکرات مفاهیم را مخلوط میکند تا از همهی آنها به طور همزمان استفاده کند.
در آخر میخواهم تفاوت خاص دیگری را نیز اشاره کنم: در سیاستهای دموکراتیک مجال برای فکر کردن بیشتر است. هر چه مردم آرامتر و منطقیتر باشند، در آنجا میتوان شاهد رگههای دموکراسی بیشتر بود. اما در فضا و سیاست موبوکراتیک هیجان و احساسات و تحریکات زیاد است. در فضا و سیاست موبوکراتیک مردم کمتر میاندیشند، کمتر استدلال میکنند، کمتر برای مفاهیم کلی مصداق عینی و جزئی تعیین میکنند، ... اینها همه وجوه تفاوت دموکراسی و موبوکراسی است.