کافر هرکه را به کیشِ خود پندارد؛

کافر هرکه را به کیشِ خود پندارد؛

نشریه خلق الساعه عباسِ آرمان چه می خواهد؟

ابراهیم درویش

خشونت و کشتار بنیادهای اخلاقیِ جامعه​ی ما را ویران کرده است. آن​چه اکنون در دنیای تیره و تارِ کسوفِ اخلاق می​درخشد ابتذال است؛ ابتذال نه به حیثِ یک امر استثنایی، بلکه به صورت قاعده​ی زندگی زندگیِ ما را ساخت می دهد. روشن​ترین نمودِ این ابتذال را در ویرانیِ  گفتار و زبان، به ویژه در نشریه​های «خلق​الساعه»  و غیرِ حرفه​ای می​بینیم که حتی کوچک​ترین اصولِ اخلاقِ حرفه​ای را رعایت نمی​کنند. در واقع این نشریات که هرکدام توسط دوسه نفر آدم مبتذل و  بی سواد اداره می شوند، نه اهدافِ فکری دارند، نه تصمیمِ اخلاقی و نه حتی توانِ کار حرفه​ای را در خود می​بینند؛ یک مشت افرادِ بی​مسئله​ی هستند که برخی ( فی المثل عباسِ آرمان) به صورت کمیونتی​های خانوادگی در مردابِ ابتذال در به​در، دفتر به دفتر، کمپاین به کمپاین به دنبال پول​​ـ​اند و دیگر هیچ. اگر از کاندیدای حمایت می​کنند، بدان جهت نیست که  از نظرِ​آنان شایسته​ است، برای آن​ها اول پول است، آخر پول، ظاهر پول و باطن پول.

یکی از نمونه​های بارز این ابتذال و عمل غیر حرفه​ای، نشریة خلق​الساعه، خانوادگی و معطوف به انتخابات «به​سوی فردا»  است که برای دست​یافتن به پول از هیچ تهمت و افترایِ ابا نمی​ورزد و اگر نگوییم کل مطالب و اخبار، به یقین بیش از هشتاد درصد آن سرقتِ انترنتی است. این نشریه که صاحب​امتیازِ آن آقای «عباسِ آرمان(قصه​نویس)» و مدیرِ مسئولِ آن همسرِ ایشان «معصومه​محمدی» است نه تنها مطالبی نویسدگانی را  که هم برای مردم و هم برایِ خودِ آقای آرمان شناخته​شده​اند با کمالِ وقاحت و بی​رحمی دزدی می​کنند، بلکه تلاش می​کنند دیگران را درگیرِ بازی​های مبتذلی کنند که خود شان تا فرقِ سر در آن غرق​ـ​اند. بسیار روشن است که هدفِ این نشریه نه آگاهی رسانی است، نه ترویجِ فرهنگ و پرداختن به مسایلِ فکری و سیاسی، بل دریافتِ صله،ـ آن​هم به حقیرانه​ترین وجه - ​ از دربار است و چنان​که خودِ عباسِ آرمان می​گوید:«ما فقط به خاطرِ​ صفحة اخیر که تبلیغاتِ آقای کرزی است، این روزنامه را نشر می​کنیم، بقیه اش را هم از انترنت می​گیریم و البته منبع نمی​نویسیم، کسی هم نمی​داند. فکر، قوم، ایمان و اخلاق را بگذار، پول را بچسپ» 

لزومی ندارد زبانِ پاکِ قلم را به بدگویی بیالاییم و ما نیز همچون حشراتِ دنیای ظلمانیِ ابتذال مانندِ عباسِ آرمان ابزارِ بازی های شیخ آصف محسنی شده و در این بازیِ مبتذل سهم بگیریم، فقط در برابرِ افتراء که این نشریه تحتِ عنوانِ «مکثی بر "دن​کشوتیسمِ سیاسی" نوشته علی​امیری» اشارة کوتاهی داشته باشیم:

1-       نخستین پرسشِ اخلاقی این است که چرا آقای آرمان نوشته​ای آقای علی امیری را که مدت​ها پیش در سایتِ​ «جمهوریِ سکوت» نشر شده بود، بدون اجازة نویسنده و اطلاعِ مدیر سایت آن هم با تغییر عنوان و بدون ذکر منبع نشر کرده است؟ و چرا این نشریه که دیگران را به پرهیز از سرقت موعظه می​کند، خود بزرگ​ترین سارقِ انترنتی است و تمام اطلاعاتش را از انترنت دزدی می کند؟ چگونه کسی چون آقای آرمان که خود قصه​نویس است مرتکبِ این خطای عظیم می​گردد و برایِ دریافت هرچه بیش​تر صله​ی دربار، بی​آن​که حقِ​ معنویِ نویسنده و یا سایتِ​ جمهوریِ سکوت را در نظر گیرد،  آن را نشر می​کند؟ در صورتی که از طریقِ​تلفن و یا امیل می​توانست از نویسنده یا مدیر سایت اجازه بگیرد. آیا این اوجِ ابتذال نیست؟ آیا جز کسی که نه تنها مبتذل است، بلکه نفسِ ابتذال شده، کسی دیگری چنین خطای اخلاقی را مرتکب خواهد شد؟ آیا این این امر نشانه آن نیست که آقایِ آرمان می خواهد با بازی با آبِ روی «علی امیری» که یکی از بزرگ ترین سرمایه های معنوی جامعه ماست، می خواهد بازارِ روزنامه ای پولی اش را پر رونق سازد؟ آیا پول در آوردن از هر راهی به هر شیوه ای درست است؟

2-       سرقتِ انترنتیِ عباسِ آرمان اما تمام ماجرا نیست؛ ماجرای غیر حرفه​ی و غیر اخلاقی تر، آن است که بعد از چاپ بدون اجازه مقاله و در یافت حدود دوصد دالر پولِ آمریکای در برابر چاپِ آن، مدعی است که آقایِ امیری «محتویاتِ مقالة یک نویسندة ایرانی» به نام «جلالِ رحمانی» را سرقت نموده است، بی​آن​که به تاریخِ نشر مقاله توجه کند که به لحاظِ تاریخی مقالة امیری پیش از مقالة «جلالِ رحمانی» نشر شده و در واقع آقای جلالِ رحمانی با سرقتِ مقالة امیری و با جابه​جایی نام «خاتمی» و «احمدی​نژاد» با «حامدکرزی» و «بشردوست» خواسته است، اوضاعِ به شدت آشفته​ی سیاسیِ ایرانِ کنونی را در سایت «ایستگاه 13» که عنوانش نیز سرقت «ساعتِ 13» وبلاگِ عیسی​ـ​مسیح است، تحلیل نماید. آن​هایی که در ایران هستند می​دانند که سایت «جمهوریِ سکوت»، در ایران، به ویژه در میانِ دانشجویانِ دانشگاه​ تهران، نه تنها خوانندگانی  دارد، بلکه با بسیاری از آن​ها رابطة دوستانه نیز دارد. «جاوید امید« اما که به روایتِ عباسِ آرمان، صاحب​امتیاز روزنامة «به​سوی​فردا» از پیروانِ صدیقِ "آیت​الله محسنی" و اهالی مدرسه خاتم الانبیاءاست» خواسته است با این اتهام زخم قلب خونین آیت الله نسبت به قانونِ غیر انسانی احوال شخصیه را التیام بخشد و آقای آرمان نیز از روی عمد یا بی توجهی این بستر را فراهم کرده است.  واقعیت اما از جنس به قول  سعدی:«کافر هرکه را به کیشِ خود پندارد» است و اهالی سرقت و کپی تصور می کنند همه مثل خودشان سارقِ و تهمت​پیشه اند  و بی​آن​که به تاریخِ نشر مقالة امیری توجه کند، انگشتِ اتهام را یک​راست به سمتِ وی نشانه رفته است. احتمالا ذهنِ جاوید، از آن رو که خودش همواره از دیگران را کپی می کند توان تحلیل این معادله را ندارد که ممکن است جلالِ رحمانی آن را کپی کرده باشد  و عباسِ آرمان نیز بدون رعایتِ اخلاقِ حرفه​ی به چاپِ آن مبادرت​ورزیده تا وجوهِ​ پنهان ابتذالِ نشریة «خلق​الساعه»  خودش را که البته اختصاص به او ندارد و قاعدة نشریه​داری کابل است، هرچه آشکارتر و انضمامی​تر به نمایش بگذارد.

3-       جاوید امید نه تنها در تاریخ نشرِ مقاله دقت نکرده است و یا توجه نکرده که مقالة «دن​کشوتیسم سیاسی» نه از نظر سطح ادبی و نه به لحاظ محتوای با دیگر مقاله​های ««جلالِ رحمانی» ـ نویسنده ی ایرانی که مقاله امیری را به سرقت برده و آن را به نام خودش منتشر کرده ـ همخوانی ندارد،  بلکه تلاش می​کند عقده​های فروخوردة سیاسی​اش را نیز افشا کند. در همان ابتدا می​گوید:«نخست اینکه امیری که از اساتید دانشگاه کاتب است!» به راستی این سخن یعنی چه؟ محورِ روایت بیش از آن​که نقد امیری باشد، برجسته​سازی نزاع بر سر احوالِ شخصیه است که تیم مدرسة خاتم​الانبیاء  تلاش می​کردند، از زن ابژة سکسی و محبوس در خانه بسازد و دانشگاه کاتب با طرح بحثِ حقوقِ انسانیِ زن به حیثِ یک انسان، امید آن​ها را برباد داد و نگذاشت قانونی که صدها سال خون سرخ مردمِ هزاره در پای آن ریخته شده، به نفع شخصِ فرصت طلبی چون شیخ آصف، مصادره شود. اکنون آن عقده​های جنسی فروخورده ای که قرار بود در قالب تدوینِ قانون فرافکنی شود، به گونه ی دیگر تبارزیافته و امیال سرکوب شده،  از طریقِ تهمت و افتراء در دنیای متن آزاد می​گردد. 

4-        این اولین مقالة «علی امیری« نیست که توسط یک نویسندة ایرانی کپی می​گردد، این بلا بر سر مقالة «بنیادگرایی بی​بنیاد» نیز آمده بود که پس از مدت​های یکی از دانشجویانِ ایرانی آن را بدون ارجاع به امیری با نام خود منتشر کرد. مقالة «عدالتِ تراسیماخوسی یا عدالتِ سقراطی» وی نیز به همین سرنوشت دچار گردید. جایِی افتخار است که  در سرزمین «کپی پستی ها» دستِ کم یک مورد در مورد علی امیری روندِ قاعده بر عکس شده است و «جلالِ رحمانی» با سرقتِ  مقالة امیری و جابه​جا کردنِ​ نام​ها، به تحلیلِ اوضاع ایران می​پردازد و می خواهد ایران را در چارچوبِ نگاه علی امیری فهم نماید. اما  اگر «جاویدِ امید» آشنایی چندانی با امیری ندارد،  لا اقل عباسِ​ آرمان امیری را خوب می​شناسد و به دانایی و  توان​مندی​ او کاملا آگاه است، اگر جاوید امید چنانکه عباس آرمان می گوید:«از پیروان آیت الله محسنی است»، عباس آرمان چرا ابزارِ  دسته چندم قرار این آیت الله قرار گیرد؟ آیا برای به دست آوردنِ پول به هر ابزاری متوسل شد؟  آرمان حق دارد از طریق نشریه پول در آورد، این حق شخصی اوست که از حامد کرزی و یا کاندیداهای دیگر حمایت کند، اما حق ندارد سهل​انگاری نموده و با عدمِ رعایت اخلاق حرفه ای بر امیری تهمت و افترای ناروا ببندد. آرمان حق دارد، روزنامه منتشر کند، اما حق ندارد مطالبی سایت «جمهوریِ سکوت» را به سرقت برد. آرمان حق دارد تا فرق سر در مرداب ابتذال فرو رود، اما حق ندارد دیگران را به گند و کثافتِ ابتذال خودخواستة که در آن گرفتار مانده، بیالاید. آرمان حق دارد ابزار چندمین رده آیت الله محسنی قرار گیرد، اما حق ندارد با «سرمایه های فکری  و معنوی» مردمی که سالها از حق تحصیل محروم بوده اند، بازی کند.

5-       بعد از خواندن مقاله توهین آمیز نشریه عباسِ آرمان نسبت به علی امیری، لحظه ی چشمانم را بستم و به آینده فکر کردم.  جاویدامید  را دیدم، از اینکه از عباس آرمان در راه خدمت به شیخ آصف استفاده کرده،  به حماقتِ آرمان لبخند می زد. انتخابات تمام شده بود، دیگر کسی به دیوار پوستر نمی چسپاند، کسی به پوسترها نگاه نمی کرد؛ عباسِ آرمان مشغول شمارشِ پول های بود که توسط نوشته های سرقت شده به دست آورده بود. گفتم:«عباس عزیز! در شماره های جدید چه نوشته اید؟» هیچ نگفت. نشریه به سوی فردا دیگر چاپ نمی شد.  عباسِ آرمان به این می اندیشید که  با این پول ها چکار کند؟  علی امیری را دیدم آرام آرام در خیابان راه می رفت، نگاهش به افق های دور دوخته شده بود. به اطرافش نگریست، ابتذال همه جا را فراگرفته بود و گفت:«ابتذال تنها امر جدی است». وقتی از چهار راه پلِ سرخ  گذر می کرد، عباسِ آرمان را دید با دفترچه کابل بانک: سلام آرمان!، هیچ وقت یادش نیامد که آرمان به او توهین کرده است. امیری به گذشته های دور می اندیشد، به  فضایِ ظلمت بار کنونی خیره مانده بود؛ چشمانش اعماق دوردست ها را می کاوید، همچنان مغرور و آرام بود، غرقه در خویش و درخشنده تر از همیشه، «به کردارِ ماه تمام».  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد