افغانستان در باتلاق سیاست‌های آقای کرزی فرو می‌رود

 

بحث انتخابات در افغانستان چیزی جز بحث جدی در مورد سرنوشت آقای کرزی و حل معمایی که با سیاست‌های او در افغانستان جریان دارد، نیست. آقای کرزی، سیاستمداری است که با ساده‌ساختن وضعیت، به پیچیدگی لاینحل وضعیت کمک کرده است. او فکر می‌کند مشکل طالبان را به سادگی و تنها با چراغ سبز به ملاعمر و گلبدین حکمتیار حل می‌کند. اما عملاً این مشکل به کلاف سردرگمی تبدیل شده که نه آقای کرزی از آن چیزی می‌فهمد و نه کسی دیگر. کافیست آقای کرزی پاسخ تمام دعوت‌های برادرانه‌اش به آدرس طالبان را در روز انتخابات یا یک روز بعد از آن با سی عمل انتحاری از پایتخت تا گوشه و کنار کشور دریافت کند.

معلوم نیست وقتی آقای کرزی طالبان را برادر خطاب می‌کند، منظورش کدام طالب است. طالبی که عمل انتحاری نمی‌کند و معلم نمی‌کشد و مکتب نمی‌سوزاند و مردم را تهدید نمی‌کند، همین حالا در کنار آقای کرزی است و نیازی به دعوتش نیست و او مشکلی هم برای آقای کرزی خلق نکرده است تا به مذاکره و گفت‌وگو و معامله ضرورتی داشته باشد. طالبی که این‌همه گلوی آقای کرزی را می‌فشارد، معلوم نیست با کدامین زبان برای آقای کرزی بگوید که برای دعوت او پشیزی هم ارزش نمی‌دهد و باید دست از این بازی‌های نامطلوب بردارد.

آقای کرزی بازی انتخابات را نیز با سادگی تمام، به یک معمای لاینحل تبدیل کرده است. آقای کرزی تمام مهره‌های پرنفوذ و قدرتمند افغانستان کنونی را در تیم خود گرد آورده است: حاجی دین محمد، گل‌آغا شیرزوی، محمد محقق، کریم خلیلی، مارشال فهیم، عبدالرشید دوستم، اسمعیل خان، شیرمحمدآخوندزاده، کریم براهوی، سیاف، مجددی ... خودش هم بالادست همه. حالا کسی پیدا شود بگوید که بدون رعایت این همه مهره‌های قدرتمند قادر است افغانستان بعد از انتخابات را اداره کند. این شخص هر کسی باشد، ناگزیر است واقع‌بینانه زور و توان خود را نشان دهد و بگوید که با این شیوه و راهکار مشخص، از پی مقابله با این همه افراد بر می‌آید و افغانستان بعد از کرزی را اداره می‌کند.

این معما برای خود آقای کرزی نیز مطرح است. کرزی باید خودش نیز بعد از انتخابات بنشیند و بگوید که با این معما چگونه کنار می‌آید. فردای اعلام نتایج انتخابات، آقای کرزی باید سهم این همه مهره‌های قدرتمند را پرداخت کند. آیا آقای کرزی می‌تواند با مارشال فهیم کنار بیاید؟ مارشال فهیم در دوره‌ی موقت و انتقالی برای آقای کرزی نشان داد که او احمدضیا مسعود نیست که وقتی دلش تنگ شد اینجا و آنجا لب به شکایت باز کند و بگوید که امضای او از اداره‌ی امور فراتر نمی‌رود. کافیست معاون اول مراسم تحلیف مشترک با آقای کرزی را سپری کند و بعد نشان دهد که او کیست و چه نقشی می‌تواند در معادله‌ی قدرت داشته باشد.

آقای دوستم، فقط از همین حالا نشان داده است که در بازی‌های سیاسی دستش را زیر سنگ آقای کرزی قبول ندارد. جنرال دوستم از آقای کرزی در انتخابات حمایت کرد. این حرف مزه‌داری بود. وقتی تب انتخابات بالا آمد، تظاهرات گسترده در شمال کشور، وزن بهایی را مشخص ساخت که آقای کرزی باید برای جنرال دوستم پرداخت کند. اعطا و تضمین مصئونیت سیاسی برای آقای دوستم، سوالی است که آقای کرزی باید در میز مذاکره‌اش با برادران طالب نیز بدان پاسخ گوید.

می‌شود در همین لست، تقاضاهایی را ردیف کرد که آقای کرزی باید از آقایان محقق و خلیلی و اسمعیل خان و حاجی دین محمد و گل‌آغا شیرزوی و آخوندزاده و سیاف و گلبدین حکمتیار دریافت ‌کند و ناگزیر است بدانها عنایت داشته باشد.

اگر آقای کرزی خواسته باشد در کنار این‌همه وزن‌های سنگین، از وزن‌های متقابل آن برای خشنودی جامعه‌ی بین‌المللی و افکار عامه‌ی افغانستان و جامعه‌ی مدنی و امثال آنها نیز استفاده کند، تناقضات درونی نظام خویش را به آن مرحله‌ای از پیچیدگی خواهد رسانید که حل کردن آن به نبوغ حضرت فیل ضرورت داشته باشد.

حالا کسانی که در این میان دل به حکومت آقای کرزی بسته اند، ناگزیر باید سهم خود را نیز در حل معمای حکومت آقای کرزی مشخص کنند. به نظر می‌رسد آقای کرزی در میان بدترین‌ها، نه بهتر از همه، بلکه خطرناک‌تر از همه است. خطر آقای کرزی نه برای خود او، بلکه برای تمام کسانی مطرح است که در اطراف او دل به او بسته اند. کسی خوش نشود که با بیچارگی و استیصال آقای کرزی، متاعی به آنها خواهد رسید. آقای کرزی، اگر خودش راهی گوری باشد همه را با خود یکجایی به این گور انتقال می‌دهد.

آقای کرزی به یک باتلاق شباهت یافته است. خود او باتلاق است و هر کسی که در کنار او کشانده شود، جزء این باتلاق خواهد شد. عمق این باتلاق برای هیچ کسی معلوم نیست، حتی برای خود آقای کرزی. در مناظره‌ی رادیوتلویزیونی سه کاندیدا، آقای کرزی به وضاحت نشان می‌داد که برای ردگم کردن در کوچه‌ی حسن چپ، از هیچ چیزی ابا ندارد. او برغم تمام طعنه و کنایه‌های صریح رقیبان انتخاباتی خود، از هیچ کدام آنها آزردگی نشان نداد. گویی آنها هر حرفی که به آدرس کرزی گفته بودند، یک توت هم ارزش نداشته و او اصلاً آنها را نشنیده است. این ژست در ظاهر امر، نشان از حوصله و بردباری آقای کرزی است، اما می‌تواند نشان بی‌مبالاتی و بی‌پروایی او نیز باشد.

به نظر می‌رسد از سیاست‌های داکتر رمضان بشردوست باید ترسید، چون او همه چیز را در سطح خواسته‌های عوام پایین می‌آورد. از سیاست‌های داکتر عبدالله باید ترسید، چون او به وضوح نشان می‌دهد که افغانستان را به تشتت و انارشیم دهه‌ی هفتاد برگشت خواهد داد. از سیاست‌های اشرف غنی احمدزی باید ترسید، چون او شاید حتی تصور نکرده باشد که افغانستان امروزی با آنچه او در اندیشه‌ها و رؤیاهای خویش دارد چقدر فاصله گرفته است. اما از سیاست‌های آقای کرزی باید وحشت کرد،‌ چون آقای کرزی برای هیچ کسی مجال هیچگونه فکر کردن و تأمل‌کردن و جدی‌بودن را باقی نمی‌گذارد. وقتی آقای کرزی می‌کوشد جنرال دوستم و طالبان و حزب اسلامی و آقای محقق و مارشال فهیم و سیاف و آخوندزاده و امریکا و اروپا و ایران و روسیه را در یک کیسه جمع کند، یا نمی‌فهمد که چه می‌کند یا می‌فهمد و می‌خواهد بازی‌آخرالزمان را تمثیل کند.

عزیز رویش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد