"تقدیم به استاد رویش، علی امیری و امیری ها"
اگر جامعه را در قالب یک نمودار هندسی تصور نمایم، به هرمی می ماند که در ان مولدان اندیشه و نخبه گان"نخبه بر مبنای دانش" در راس ان قرار دارند. تعداد این گروه نسبت به سایر طبقات جامعه اندک است و حوزه تاثیر گذاری انان در شعاع بی نهایت، اندیشه انان کلیه جنبه های زندگی افراد جامعه را در بر می گیرد. پاین تر از ان طبقه متوسط جامعه؛ یعنی صاحبان مشاغل"روشن فکران، نویسنده گان، معلمان ، هنر پیشه گان و ..." قرار دارد که به تعداد بزرگتر از جامعه نخبه گان بوده و همچنان میزان تاثیر گذاری انان در سیر تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نیزدارای اهمیت فوق العاده است. هرچند جایگاه این گروه در تاثیر گذاری برجامعه، نقش ثانوی را داشته اما با این حال نقش ان در جای خودش امری است حیاتی و موثر. و نهایتا هم اینکه بخش بزرگی از هرم اجتماعی را که در پاین ترین قسمت ان قرار دارد، توده های عوام و طبقه پاین جامعه تشکیل میدهد. نسبت جمعیتی این گروه فراتر از مجموع هر دو گروه فوق الذکر بوده و از بهره برندگان اصلی حاصل تلاش های هردو گروه می باشد.
انچه مهم است اینکه در حیات جمعی ، گروه های اجتماعی باهم و در ارتباط با هم به سر می برند. هر کدام از این بخش ها، وظایف و کار کرد های خاص خود را دارد. مولدان اندیشه با خلق تئوری و نظریات، دستور العمل های زندگی و زندگی کردن را به افراد جامعه تقدیم می دارد و روشن فکران و نویسنده گان و ... انرا به توده های جامعه انتقال و اموزش می دهند. و نهایتا هم اینکه توده های خلق، پذیرای دست اورد های انها گردیده و توشه راه خویش می سازند. کار کرد هر یک بر دیگری تاثیر فراوان دارد و هرگز نمی توان انهارا مجرد از هم تلقی کرد. در حقیقت همین کار کرد ها، نقاطی هستند که شبکه و ساختار ارتباطی بین انان را تعریف می کند. بسط این موضوع خالی از فایده نخواهد بود.
مولدان اندیشه یا نخبه گان جامعه:
فیلسوفان، دانشمندان و علما نخبه گان هر جامعه را تشکیل میدهند. کار ان ها خلق تئوری، نظریات و فرضیه ها است. اندیشه ها فراگیر همه گیر است، اندیشه انان به مثابه شاهرگی است که فرایند گردش خون را در کالبد جامعه و شریان های ان به جریان می اندازد، دستورالعمل های هدایت گری است که مسیر حرکت را به افراد جامعه نشان میدهد، ایه های اسمانی است که هر که خویش را بدان سپارد به سعادت نایل خواهد امد، رسمان بلندی است که شکسته کشتی توده های خلق را به ساحل نجات می کشاند، آموزه های روشن گری است که دردنیای جهل و خرافات اجتماعی به انسان بینای می بخشد و اندیشه نخبگان منابع اسمانی است که راه های بیرون رفت از مشکلات و بحران های اجتماعی را "در همه اشکال ان" به ما می اموزد و ما را در حل انها یاری می کند. به حقیقت اگر اندیشه انان نبود جامعه انسانی جگونه می بود؟ قطعا مرگ جمعی رخ می نمود. اری اندیشه و نظریات نخبه ها " مولدان اندیشه" در پویایی و ساختن یک جامعه ای رو به ترقی و قابل حیات عامل حیاتی به شمار می اید. انها به تولید اندیشه می پردازند و انرا در خدمت توده های خلق می گذارند و افراد جامعه بر اساس همین نظریات و تئوری علما، اساس زندگی جمعی خویش را پی می ریزند و در اعمار هر چه بهتر ستون های عمارت شان از اندیشه نخبه گان بهره می گیرند. مدنیت فرهنگی-اجتماعی، سلطه روز افزون بشر بر طبیعت و نو اوری های خارق العاده و شگفت انگیز بشر در زمینه های گوناگون معلول و مخلوق اندیشه نخبگان اند. انچه سزاوار تامل و دقت فراوان است اینکه؛ مولدان اندیشه خود نسبت به سایر گروه های جامعه کمترین بهره را ازنظریات و اندیشه های خویش می برند، دست اورد های که حاصل زحمات طاقت فرسا و رنج های بی پایان انان بوده است؛ انیشتین عمری را در زیر زمین و ازمایشگاه ها سپری کرد و اتم را اختراع کرد اما خود بهره ای از ان نبرد؛ ادیسون برق را اختراح کرد، اما خود شاید از ان استفاده ای نبرد. در حالیکه نخبه ها هیج مجبوریتی برای این کار ندارند و کسی هم نمی تواند چنین وضعیتی را بر انان تحمیل کند اما باز هم چنین کاری را می کنند، چراچنین است؟ سئوالی است با هزار رمز و هزار پاسخ.
در هر صورت اگر مارکسیستی هم نیدیشیم اما به منظور ارضای شم پرسش گری خویش می توان یه یک تحلیل مارکسیستی رو اورد و ان اینکه: انسان تنها و تنها در کار و کار کردن به خود اگاهی میرسید و انسانیت خویش را باز می یابد، کار رهای انسان از خود بیگانگی است، استعداد و توانای های خارق العاده انسان صرفا در کار وکار کردن به تبارز و شکوفای میرسد و خود به استعداد شگفت انگیز انسانی خویش پی می برد. استعداد و توانای های نهفته درانسان، عظمت با شکوهی است که تنها در کار و کار کردن به تجلی می رسد. پس لازمه وجود استعداد های نامرئی و نهفته در وجود متعالی انسانی ان است که انسان باید کار کند و چون نخبه گان عمری را به رنج و محنت تن در دهند تا باشد که تئوری و دستورالعمل برای زندگی انسان نیاز مند خلق گردد و هرچند که خود از ان بهره ای چندانی نبرند. جامعه بشری به این اندیشه ها سخت نیازمند اند و در نبود ان بدون تردید حالت طبیعی هابزی پیش خواهد امد که در ان همه گرگ هم اند و مقدسات تکفیر خواهد گردید و قوانین هم شکسه خواهد شد.
طبقه متوسط جامعه:
این گروه اجتماعی، بخش بزرگتری از جامعه را به خود اختصاص میدهد و شامل گروه های فرهنگی، روشن فکران، نوسینده گان، معلمان، هنر مندان، سخنوران، رو حانیون و ... می گردد. انها بخش فعال جامعه به شمار می ایند، نه از تولید کنند گان اندیشه اند ونه سود برنده گان اصلی ان، مفسران اندیشه اند و زبان گویای صاحبان اندیشه، اموزگاران اندیشه اند و معلم ایه های روشن گری، مامورند و مسئول. انچه را گروه اول می افرینند و به جامعه عرضه می دارند توسط این طبقه به افراد جامعه انتقال و اموزش داده شده و برای خلق جامعه تفسیر می گردد. نقش و وظایف این گروه در فرایند تاثیر گذاری بر روند شکل گیری فرهنگ جامعه و سیر تحولات سیاسی- اجتماعی از اهمیت به سزای بر خوردار است؛ چه اینکه اگر نفس مفیدیت و سودمند بودن اندیشه وتولید ان امری است حیاتی، انتقال و اموزش درست ان به توده های جامعه نیز اهمیت فراوانی دارد. فراتر از ان، اگر عدم خلق و افرنیش اندیشه و نظریات جدید باعث مرگ تدریجی جمعی می گردد بدوبن تردید، بد اموزی و تحریف اندیشه ها نیز در به سقوط کشانیدن و خلق بحران مرگ جمعی زود رس نقش برجسته و انکار ناپذیری را دارد. انچه توسط نخبه ها تولید و عرضه می گردد توسط طبقه متوسط جامعه به بخش پاین تر از ان یعنی توده های مردم انتقال داده می شود. مهم است که افراد این طبقه و به خصوص نویسند گان و روشن فکران ان به صوت جدی از دو ویژگی لازم برخوردار باشند. توان مندی فکری- عملی کافی و تعهد لازم. بدفهمی همان پیامد ناگوار را برای جامعه بر جای می گذارد که بد اموزی دارد. فکرش را بکنید، اگر روشن فکر و قلم به دستی بدون انکه خود درک لازم از اندیشه ای را داشته باشد معلم و مربی توده های جامعه گردنند نتیجه ان چه خواهد بود و یا ناگوار تر از ان وضعیتی را تصور کنید که فردی غیر متعهد و فاقد عزت نفس لازم، تفسیر گرو پیام رسان اندیشه خداوندان گردنند و رهبری فکری جامعه را به عهده گیرند. اندیشه، قلم، بیان و ... چنین افرادی به سادگی مقهور سیم، زر و زور زالو ها و موریان جامعه می گردند و با از دست دادن عصمت و نجابت خویش هر امر نامشروعی برای شان مشروع گردیده و هر مقدساتی به پای خواست های اربابان شان تکفیر می گردد، هرحقایقی بر مردم وارونه تفسیر می گردد تا باشد که مدتی دیگر بر عمر نظام های اهریمنی و فرعونی اربابان شان افزون گردد، هر قدیس مرد و شرافتمندی به هتاکی گرفته می شود و تخریب می گردد تا باشد که اربابان نانجیب شان به کرسی قدرت تکیه زنند، رسانه ها "تلویزیون، رادیو، روزنامه، سایت های خبری" به کوره های اتش بدل می گردند تا تمامی حقایق را با اتش تطهیر نمایند، مسجد، خانقاه وکلیسا همه و همه به دستان عدالت خواهی تبدیل می گردند تا حقیقت طلبان را به صلیب کشند و ذبح شرعی نمایند ... و من و ما و توی روشن فکر دست به شمشیر مقدس جهاد می بریم تا سقراط و سقراط ها را به جرم بیان حقایق تلخ کام سازیم. اری دور باد روزی که در ان این مسئولیت، تعهد، وجدان کاری، عزت نفس ونجابت نویسنده گان و تحلیل گران یک جامعه به تحلیل رود و عصمت خویش را از دست دهند. در دست دیگر، وجود نوسنده گان اگاه و متعهد برای جوامع نعمتی است خداوندی. انها در اموزش صحیح و درست توده ها تلاش می ورزند و سعی می کنند حقایق و پدیده ها را انطوری که هستند برای مردم بشناسانند، اندیشه و اموزه ها به تحریف گرفته نمی شوند و برای تامین منافع گروه های سیاسی و افراد با نفوذ تفسیر نمی گردند، ایه های اسمانی خداوندان اندیشه به تاویل گرفته نمی شوند و شرافت های انسانی قربانی نمی گردند و ... پس دور باد ان زمانیکه این طبقه نجابت و عزت نفس خویش را از دست دهند و تعهد و مسئولیت شان به هراج گذارده شود.
توده های خلق یا ستم دیده گان تاریخ:
نیاز مند ترین بخش جامعه همین طبقه است و بزرگترین انان، معصوم ترین بخش جامعه همین طبقه است و گناه کار ترین شان، پرشور ترین بخش جامعه همین طبقه است و منفعل ترین شان، موثر ترین بخش جامعه همین طبقه است و کم تاثیر ترین شان، ستم دیده ترین بخش جامعه همین طبقه است و ستمگر ترین شان، ثروت مند ترین بخش جامعه همین طبقه است و بی چیز ترین شان، همه جا هستند اما در هیج جاه نیستند و همه چیز برای انها است اما هیج چیز از انها نیست. حقیقت امر ان است که هر چه هست برای این طبقه است و به نام این طبقه. توده مردم نیاز مند ترین بخشی است که به همه نیاز دارد. به مولدان اندیشه نیاز دارند تا محتویات اندیشه های انان توشه دنیا و اخرت شان گردند، به طبقه معلم نیاز دارند تا اموزه های لازم را به انان بیاموزند و مبادا راه را به غیر صواب روند، به نویسنده گان نیز نیاز دارند تا خیرعمومی را از غیر تشخیص دهند، به زمامداران سیاسی نیاز دارند تا به امنیت برسند و شیر سیمرغ نوشند. جالب است که همه جا و همه چیز از ان این طبقه دانسته می شود اما هیج چیزی به انها داده نمی شود. اینکه همه چیز از انها است را همه کسان قبول دارند اما ان همه کسان هیج چیزی به انها نمی دهند، همواره در بازی مشارکت دارد اما بدون اینکه فلسفه بازی را بفهمد، همیشه بازیگر است اما هیج گاه برنده نیست. به قول بودای بزرگ: مردم نقطه ای خط خورده یا معمای است با هزار معنی و هزار راز. طبقه ای که این چنین نیازمند است و محتاج، اگر اندیشه و نظریه ای خلق نگردد چه خواهد شد و یا اگر نویسنده گان و تحلیل گران ان غیر متعهد باشند و نا نجیب، سرنوشت ان جگونه رقم خواهد خورد؟
اگر جمع بندی از بحث مان داشته باشیم باید گفت؛ که هر سه طبقه تشکیل دهنده جامعه، باهم و در ارتباط هم اند. هر بخشی بر بخش دیگر تاثیر می گذارد و از ان تاثیر می پذیرد. هر کدام تافته ای جدا بافته از هم نیستند که در تجرد از هم به سربرند. اندیشه نخبگان ایه های هدایت بخشی است که باید توسط گروه دوم به افراد جامعه انتقال و اموزش داده شود. باتوسل، یاد گیری صحیح و رعایت درست ان می توان در ساخت یک جامعه مترقی و قابل حیات جمعی توفیق یافت و به ان نائل امد. در دست دیگر، اگر در جامعه ای اندیشه ای تولید نگردد و چراغ علم و دانش به خاموشی گراید و یا توسط کسانی " از طبقه دوم" به تحریف گرفته شود و ان نظافت و پاکیزگی خویش را از دست دهدف بدون تردید جامعه دچار بحران مرگ جمعی خواهد گردید و همان وضعیت طبیعی پیش خواهد امد که همه گرگ هم باشند.
نویسنده : عصمت الله هاشمی