با اشرف غنی احمدزی چه راهی را طی کردیم؟

عزیز رویش

(اشاره: در این بخش دو نوشته را کنار هم مرور می‌کنیم. این نوشته‌ها قبل‌تر از این به عنوان یادداشت‌های روزانه، در وبلاگ خصوصی‌ام آورده شده بودند. مباحثی که پیرامون آقای احمدزی جریان دارد، باعث شد تا این مباحث را در اینجا نیز منتقل سازیم تا باشد که اندکی به بازشدن بحث کمک کند.)

حدود سه هفته قبل از انتخابات، آقای اشرف غنی احمدزی از طریق یکی از دوستان، خواهش کرد تا در جریان کمپاین‌های انتخاباتی، وی را همراهی کنیم. این پیشنهاد در جمع دوستان ما مورد بحث قرار گرفت و توافق شد تا ابتدا جلساتی با آقای احمدزی برگزار شود و در این جلسات دیدگاه‌ها و برنامه‌های او مورد بررسی قرار گیرد و در روشنایی دستاوردهای این جلسات تصمیم گرفته شود که با او در چه حد و چه کارهایی صورت گیرد.

در جلسات با آقای احمدزی به طور معمول پنج یا شش نفر از دوستان به طور یکجایی اشتراک می‌کردند و نتایج هر جلسه به تفصیل مورد بررسی و تحلیل مجدد قرار می‌گرفت. آقای اشرف غنی احمدزی درخواست داشت که یکی از دوستان ما به عنوان معاون دوم در تکت انتخاباتی او همراه شود. به نظر می‌‌رسید آقای احمدزی از انتقاداتی که در مورد گزینش معاون دوم او وجود داشت، به خوبی آگاه بود و می‌خواست به نحوی این نقیصه در جریان کمپاین‌های انتخاباتی‌اش رفع شود. او تأکید می‌کرد که در این زمینه موافقت معاون کنونی خود را کسب کرده و برای تعویض کردن او مشکلی ندارد.

مجموعاً چهار جلسه‌ی مفصل با آقای احمدزی برگزار شد. در این جلسات دیدگاه‌های کلی او در مورد تاریخ، مناسبات و روابط اجتماعی افغانستان، حکومت‌های گذشته از احمدشاه درانی تا ملاعمر و تا آقای کرزی، هفت سال گذشته و آینده‌ای که در انتظار است و چالش‌ها و مخاطراتی که کشور را تهدید می‌کنند، مسئولیت نیروهای فکری و سیاسی جامعه، نگرانی‌های امنیتی، فساد اداری، قاچاق مواد مخدر، طرح‌های بازسازی و انکشافی در نقاط مختلف کشور، معضل کوچی‌ها، سرخوردگی و یأس مردم، بدبینی جامعه‌ی بین‌المللی و امثال این موضوعات از زاویه‌های متعدد مورد بررسی و کنکاش قرار می‌گرفت.

وقتی از لحاظ تیوریک و مفهومی نزدیکی‌هایی میان دو طرف پدید آمد و توافقاتی در زمینه‌های مختلف حاصل شد، دوستان ما تصمیم گرفتند که تحت شرایط و برنامه‌های خاص از آقای احمدزی حمایت شود. از جمله‌ی این شرایط یکی این بود که باید یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار شده و طی آن دیدگاه‌های کلی آقای احمدزی برای ساختن یک افغانستان عادلانه و دموکراتیک اعلام گردد. این کنفرانس، به مثابه‌ی مقدمه‌ای در نظر گرفته شده بود که باید راه را برای یک همایش علمی و بحث و مباحثه‌ی شفاف میان آقای احمدزی و جمعی از تحصیلکردگان و فعالین جامعه‌ی مدنی جامعه باز می‌کرد. به همین دلیل، تصمیم گرفته شده بود که به تعقیب کنفرانس مطبوعاتی، همایش علمی با اشتراک شخصیت‌های تحصیلکرده و فعالین جامعه‌ی مدنی برگزار گردد و در آن آقای احمدزی ضمن تبیین جنبه‌های تیوریک اندیشه‌های سیاسی خویش، به سوالات حاضرین پاسخ گوید. قرار بود این همایش به مثابه‌ی محکی باشد برای همراهی‌های بعدی با آقای احمدزی. همچنین توافق شده بود که پس از این همایش علمی، گردهمایی‌هایی از جانب آقای احمدزی در بامیان، بهسود و غرب کابل برگزار شده و او مستقیماً با مردم در مورد معضلات اساسی از قبیل کوچی‌ها، برنامه‌های انکشافی و تأمینات رفاهی در سراسر افغانستان و مخصوصاً هزاره‌جات و مسایل حساس دیگر صحبت کند و طرح‌های مشخص خویش را توضیح دهد.

وقتی بحث به اینجا رسید، چیزی کمتر از دو هفته به برگزاری انتخابات باقی مانده بود. از همان ابتدا هم، به دلیل ساده‌ی هدررفتن زمان و ضیق بودن فرصت‌ها، امید زیادی به پیروزی آقای احمدزی در انتخابات وجود نداشت. با نزدیک شدن موعد انتخابات، این امیدواری تقریباً به طور واضح از بین رفته بود که آقای احمدزی، هر چند تلاش گسترده داشته باشد، نقش بزرگی در انتخابات بازی کند. اما هدف این بود که اگر باز هم او بخواهد دیدگاه‌های علمی خود را به طور جدی و صریح بیان کند، می‌شود امیدوار بود که افغانستان، در یک حالت نسبی و مقایسوی، گزینه‌هایی را برای نجات خویش از بحران جستجو کند.

اما در آخرین لحظاتی که قرار بود آقای احمدزی معاون دومش را با معاون دیگری که از طرف دوستان ما معرفی می‌شد، تعویض کند و برای این کار کنفرانس مطبوعاتی بگیرد و نظریات و دیدگا‌ه‌های خویش را شرح دهد، باخبر شدیم که معاون قبلی وی از کناره‌گیری امتناع کرده و آقای احمدزی موفق به قناعت‌دادن او نشده است.

در نتیجه، راهی که ما با آقای احمدزی آغاز کرده بودیم، در نهایت عقیم ماند. با اینهم، وی موافقت کرد که همایش علمی برگزار شود و او در جمع تحصیلکردگان و فعالین مدنی جامعه گفت‌وگو کند. این همایش در هوتلی در کارته سه برگزار شد و در آن جمعاً حدود بیشتر از چهار صد نفر دعوت شده بودند.

در مقدمه‌ی همایش علمی، گفته شد که هدف طرح یک سلسله مباحث جدی پیرامون انتخابات و وضعیتی است که در جریان و پس از انتخابات در کشور رونما خواهد شد. دلیل اینکه آقای احمدزی برای این گفت و گو انتخاب شده بود، طرح‌های مشخصی بود که وی در کمپاین‌های انتخاباتی خود پیشکش کرده و به نظر می‌رسد در این طرح‌ها نسبت به هر طرح و برنامه‌ی دیگر امکان بحث و ابراز نظر بیشتر است.

اولین نکته‌ای که طرح شد، تیوریزه‌ساختن شعار آقای احمدزی بود: آغاز نو برای افغانستان. از وی خواسته شد که وضاحت دهد که منظورش از آغاز نو چیست و این آغاز نو چه دیدی نسبت به تاریخ و مناسبات گذشته‌ی افغانستان دارد و در آغاز نو طرح‌های مشخص او چیست.

آقای احمدزی با استناد به کتابی که تحت عنوان روزنه‌ای به نظام عادل نوشته است، کلیات برنامه‌های خویش را شرح داد. اما بحث وقتی جالب شد که آقای احمدزی در پاسخ به سوالاتی که از طرف حاضران مطرح می‌شد جزئیات دیدگاه‌ها و برنامه‌های خویش را شرح می‌داد.

سوالات مسایل متعددی را در بر می‌گرفت: امکان تحقق برنامه‌های وی در شرایط ویژه‌ی افغانستان؛ معضلات کوچی‌ها و راه‌حل‌های مشخص پیشنهادی او؛ دیدگاه او نسبت به تاریخ و اینکه آیا معتقد به رویکرد انکار در تاریخ است، یا فراموشی یا اعتراف؛ نحوه‌ی تطبیق برنامه‌ی مالداری مدرن او و اینکه چگونه این طرح را با معضل روابط کوچی‌ها و هزاره‌ها مرتبط می‌سازد؛ تأکیدات او بر نقش تام دولت در شرایط ویژه‌ی افغانستان و پیامدهای این تأکیدات؛ دیدگاه او در مورد طالبان و راه‌حل‌هایی که برای تأمین امنیت و صلح دارد؛ رفع پارادوکس میان صلح و ثبات به عنوان یک ضرورت سیاسی با عدالت که شعار اصلی انتخاباتی اوست؛ رابطه‌ی او با جهان؛ طرح‌های اقتصادی؛ دلهره‌ها و نگرانی‌های او نسبت به آینده‌ی افغانستان؛ ... آقای احمدزی در پاسخ به این سوالات بعضاً با دلایل علمی و روشن، و در برخی موارد با توجیه و تحکم برخورد می‌کرد. در یکی دو مورد آقای احمدزی نشان داد که از طرح سوالات خاص ناخشنود نیز شده بود و لحن صدایش اندکی حالت غیر عادی پیدا کرد.

روی همرفته، جلسه حدود سه ساعت دوام کرد و با وجود آنکه سوالات زیادی هنوز بی‌پاسخ مانده و سوالات زیادی در جریان اظهارات آقای احمدزی انگیخته شده و نیاز به مطرح شدن داشتند، جلسه به پایان رسید. بعد از این جلسه معلوم شد که آقای احمدزی ترجیحاً در بامیان و بهسود و غرب کابل گردهمایی برپا نخواهد کرد و لذا تمام خطاب او با مردم در حد همین همایش نیمه‌تمام علمی خلاصه خواهد شد. بااینهم، این همایش امکانی فراهم ساخت تا تصویر دو جانب از همدیگر اندکی روشن‌تر و دقیق‌تر شود. آقای احمدزی با نسل جدیدی که خود می‌گفت «در مقایسه با تمام اقشار دیگر افغانستان عقده‌ی ظرفیت ندارد» آشنایی مستقیم‌تر و دست‌اول‌تر پیدا کرد و این نسل نیز با آقای احمدزی که تصویرش اغلب از پشت پرده‌ی تلویزیون و یا اظهارات کلی و عام و غیرمستقیم دیده می‌شد، آشنا شد.

این فشرده روایت و حکایت از راهی بود که با آقای احمدزی طی کردیم و اما دلایل این که چرا ترجیح داده شد با آقای احمدزی همراهی شود، در نوشته‌ای جداگانه شرح خواهد یافت.

چرا ترجیح داده شد با آقای احمدزی همراهی شود؟

همانگونه که در یک نامه‌ی خصوصی برای جمعی از دوستان یادآور شده بودم، در مورد اشرف غنی احمدزی از سه زاویه می‌توان نگاه کرد: یکی ذهنیت عمومی‌ای که از او وجود دارد و یکی هم شخصیت و تفکر واقعی او، و سومی هم نقشی را که او برای یک راه جدیدتر در افغانستان باز می‌تواند.

ذهنیت عمومی در مورد اشرف غنی احمدزی، بدون شک بدبینانه و مملو از نفرت است. این ذهنیت همان افکار عامه است و افکار عامه در جریان زمان شکل گرفته و تغییر آن نیز تنها در جریان زمان و با انجام کارهای مشخص و معین امکان‌پذیر است. خود آقای احمدزی در جلساتی که داشتیم، اعتراف داشت که در طول هفت سال گذشته در مورد او تبلیغات منفی فراوانی وجود داشته و این تبلیغات پذیرش حرف او را در میان عامه‌ی مردم دشوار ساخته است.

 در سیاست نمی‌توان بدون توجه به افکار عامه حرکت کرد. سیاست آیدیال و آرزوهای افراد نیست. سیاست شیوه و فن برخورد با واقعیت است. وقتی افکار عامه چیزی را نخواهد و یا نپذیرد به معنای این است که سیاست، با چالش بزرگی مواجه شده است. سیاست با اداره‌ی امور مردم سر و کار دارد و مردم همان کسانی اند که به طور بالفعل وجود دارند و هستند. مردمی که در آینده خواهند آمد سیاست خود را خواهند داشت. بنابراین، نمی‌توان گفت گور مرده‌ی مردم و افکار و ذهنیت شان، ما همین را می‌خواهیم که می‌خواهیم. این حرف درستی نیست. حد اقل منصفانه نیست.

ذهنیت منفی در مورد اشرف غنی احمدزی را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. اما در عین حال، نکته‌های دیگری هم هست که در سیاست توجه به آنها گاهی می‌تواند مهم باشد: آیا راستی این شخص همانگونه است که می‌گویند؟ آیا این شخص از آن قدرت بلامعارضی برخوردار است که هر چه دلش خواست بکند و دیگران دست زیر سنگ گذاشته باشند؟ آیا زمینه و شرایط برای هرگونه حرکت و خواست دل‌پسند این شخص مساعد است؟ ما اگر او را می‌شناسیم از همراهی و همکاری با او چه توقعی خواهیم داشت؟ آیا می‌رویم و بنده‌ی خانه‌زاد او می‌شویم؟ آیا برای یک مسابقه و کار جدی با او همراه می‌شویم؟ و مهم‌تر از همه، در همراهی خود چه اصولی را در نظر داریم و چه نتایج و پیامدهایی را انتظار خواهیم داشت؟

پاسخ به این سوال‌ها اندکی در زاویه‌ی دوم و سوم نگاه به آقای احمدزی باز می‌شود.

1) آقای احمدزی در بین شخصیت‌های موجود افغان یکی از معدودترین چهره‌های دانشگاهی و دانشمند است. او اعتبار و صلاحیت علمی خود را در کتابی که به زبان انگلیسی تحت عنوان fixing failed states  (رو به راه ساختن دولت‌های ناکام) نوشته، نشان داده است. این کتاب یکی از کتاب‌های جالب و خواندنی در عرصه‌ی حکومتداری و رهبری سیاست در زمان ماست و تقریظ‌هایی را که در آخر جلد آورده اند نشان از قضاوت نیکوی شخصیت‌ها و مراجع ذی‌صلاحیت جهان معاصر نسبت به آن دارد. یکی از نظریات مال آقای فرانسیس فوکویاما است که با توصیف آقای احمدزی به عنوان یک تیوریسین عملگرا در عرصه‌ی سیاست، خواندن کتاب او را برای کسانی که مخصوصاً با مشکلات دولت‌های ناکام رو به رویند، توصیه می‌کند. وقتی شخصی صلاحیت علمی و دیدگاه منطقی برای برخورد با مسایل داشته باشد، نباید کسی را به هراس اندازد، بلکه باید به مبارزه‌ای جدی و سازنده دعوت کند. راه رفتن با سیاستمداران جاهل و صرفاً پراگماتیست، افتخار و دستاورد زیادی ندارد. چون اینها همان کسانی اند که شما را در سطح نازل سیاست نگاه می‌کنند و در نهایت به شارلاتانی و چاخان‌بازی و کلاه‌گذاری‌های بیشتر عادت می‌دهند. اینها بازیگران سطح اند و از رفتن در عمق بهره‌ای ندارند. شما وقتی دو ساعت با این تیپ آدم‌ها ملاقات کنید و بیرون بیایید واقعاً نمی‌دانید که چه گفتید و چه شنیدید و در آخر به چه نتیجه‌ای رسیدید. آیا شما حرف طرف را قبول کردید و یا طرف حرف شما را گرفت؟ اما وقتی با احمدزی دو ساعت گفت‌وگو می‌کنید و بیرون می‌آیید به وضوح متوجه می‌شوید که یک دنیا فکر به ذهن تان آمد و یک دنیا حرف را برای طرف انتقال دادید و تا خانه هم که بیایید باید با خود فکر کنید که اکنون چه کار کنم و چه فکری را آماده بسازم و چه طرحی را پیشکش کنم. احمدزی یک استاد دانشگاه است و به نظر می‌رسد از این منظر با اغلب سیاستمداران موجود افغانی قابل مقایسه نیست.

2) آقای احمدزی فردی متعلق به قبیله‌ی کوچی احمدزی از نواحی پکتیا است. هیچ یک از خصوصیت‌های سنتی متعلق به خانواده‌‌های سلطنتی و الگوهای رفتاری آنها را در او نمی‌بینید. او واقعاً قبیله‌گرا نیست، یعنی نمی‌تواند باشد. او زبان صحبت با ریش‌سفیدان قبایلی را ندارد. او وقتی از سنت‌های قومی و عشیره‌ای حرف می‌زند به نظر می‌رسد که یک افغانستان‌شناس غربی دارد اظهار نظر می‌کند. احترام و رعایت کردن سنت‌های قبیلوی نیز در زبان و حرکات او در حد این است که کسی واقعیتی را احترام و رعایت می‌کند. او خود از این جنس‌ها نیست. حالانکه وقتی با اغلب سیاستمداران طراز اول دیگر طرف می‌شویم آنها را در بهترین صورت یک ارباب باتجربه و کارکشته می‌یابیم. از لحظه‌ی استقبال تا لحظه‌ی صحبت و تا لحظه‌ی خداحافظی همه چیز اینها قبیلوی است و مبتنی بر سنت‌های قبیلوی. این تفاوت را دست کم نگیریم. ما نمی‌توانیم در سنت‌های قبیلوی بمانیم. راه مدرنیته و زندگی مدنی از درون لجن‌زار قبیله عبور نمی‌کند. این است که سیاستمداران موجود ما در طول هفت سال گذشته سنت‌های قبیلوی را تقویت کرده اند، ولو آرایه‌های مدنی را نیز همچون لب‌سرین روی لب‌های خویش داشته اند. اکنون سنت‌های قبیلوی و بازی‌های قبیلوی در کنار این سیاستمداران آنقدر رشد کرده است که باید گفت اگر مار بوده اند اژدها شده اند. انتقال قدرت از خانواده‌های سلطنتی و نجات دادن آن، ولو در حد یک نسبیت اندک، شاید یکی از مرحله‌های انتقال از سنت و بدویت به مدرنیته و مدنیت در افغانستان باشد. فراموش نکنیم که اکثر کمونیست‌های افغانی به طور تصادفی از جنوب و مشرقی سبز نکرده بودند. تفاوت سنت‌ها و مناسبات اجتماعی را نیز در این واقعیت‌ها می‌توان ملاحظه کرد. شاید اشرف غنی احمدزی نیز از خصوصیت‌های قبیلوی بی‌بهره نباشد، همچنانکه هیچکدام ما چنین ادعایی را نخواهیم داشت. بالاخره انسان زاده و پرورده‌ی شرایط و الزاماتی نیز هست که او را در خود می‌گیرند و بر او تأثیرات مشخص خود را می‌گذارند. اما تفاوت‌های نسبی و مقایسوی می‌تواند برخی‌ها را کمتر و برخی‌ها را بیشتر پذیرفتنی سازند.

3) من شخصاً از سال 1381 با اشرف غنی احمدزی آشنا شدم. عامل آشنایی ما دختری انگلیسی به نام کلیر لاک هرت بود که در بانک جهانی کار می‌کرد و مشاور اقتصادی احمدزی در مرکز انسجام کمک‌های بین‌المللی برای افغانستان بود. با این دختر روی طرح همبستگی ملی کار می‌کردیم و وقتی با دیدگاه‌های من آشنا شد و برخی نکته‌ها برایش جالب آمد، پیشنهاد کرد که با آقای احمدزی دیدار کنیم. شبی در مرکز انسجام کمک‌های بین‌المللی که در صدارت بود، به ملاقاتش رفتم. ملاقات ما دو ساعت طول کشید. خیلی صریح و رک از گذشته‌ی من و از دیدگاهی که داشته ام و از بابه‌مزاری و نقشی که در تاریخ سیاسی افغانستان داشته است و از تحولاتی که با بابه‌مزاری در جامعه‌ی هزاره رونما شده و از نسل جدیدی که در بین هزاره‌ها سر بلند کرده اند، حرف زده شد. در مورد تاریخ گذشته و عبدالرحمن و پشتون و هزاره و ناگزیری روابط اینها و حساسیت‌هایی که وجود دارد و چالش‌هایی که در راه است، سخن گفته شد. کار به جایی رسید که این شخص، با وجود خصومت شدیدی که میان او و آقای محقق وجود داشت، به پیشنهاد ما حتی حاضر شد به دیدار آقای محقق برود و مهمان او شود. وقتی این حرف را برای آقای محقق اعلام کردیم باورش نمی‌شد و احمدزی دو شب بعدتر به خانه‌ی آقای محقق آمد و به تفصیل صحبت شد. در این صحبت که آقای دای‌فولادی و خانم کلیرلاکهرت نیز حضور داشتند، آقای احمدزی به عنوان یک دانشمند و کارشناس برای آقای محقق پیشنهاداتی کرد که به نظر می‌رسد اگر آقای محقق به عملی‌کردن آنها موفق می‌شد، شاید نه تنها برای خودش بلکه برای سیاست جدید جامعه‌ی هزاره راهی باز می‌کرد. احمدزی به روشنی برای او توضیح داد که بر سر وزارت پلان و برخی وزارت‌هایی که گفته می‌شود کلیدی اند پافشاری نکند. گفت وزارت پلان از محصولات دوران کمونیست‌ها و از مودل شوروی سابق است که در سیاست جدید افغانستان جایی ندارد. وزارت‌های کلیدی همچون وزارت مالیه و امثال آن به درد هزاره‌ها نمی‌خورد، این وزارت‌خانه‌ها صلاحیت اجرایی ندارند. کسی نمی‌تواند یک افغانی از این وزارت‌خانه‌ها بردارد و مصرف کند. بر وزارت داخله نباید تأکید شود که از دیدگاه کسی که داعیه‌ی خدمات اجتماعی دارد، هزینه‌اش صد برابر دستاوردش است. گفت: بهتر است بر وزارت‌خانه‌هایی همچون معارف و تحصیلات عالی و کار و امور اجتماعی و فواید عامه و ترانسپورت و آب و برق و انکشاف دهات تأکید شود. این وزارت‌خانه‌ها خدماتی اند و از طریق آن می‌شود برای مردمی که نیازمند اند کار کرد. به هر حال، این صحبت با آقای محقق یخ روابط آنان را آب کرد و صمیمیت و قول‌دادن شروع شد و او حتی متعهد شد که سرک هزاره‌جات را در اولویت برنامه‌های بازسازی بگیرد و چند روز بعدش بود که ایتالیایی‌ها را آماده کرد که به پرداخت هزینه‌ی سرک هزاره‌جات متعهد شدند و نیز او قول داد همراه با آقای محقق سفری به تمام نقاط هزاره‌جات داشته باشد و با مردم از نزدیک گفت و گو کند.

دو شب بعد از این صحبت بود که مشاور ارشد اقتصادی آقای احمدزی که یک فرد استرالیایی بود و در زمینه‌های اقتصادی در کشور خودش و چندین کشور دیگر تجاربی داشت همراه با خانم کلیر لاکهرت دوباره مهمان آقای محقق شد و در این دیدار نیز که مسایل جزئی فراوانی به بحث گرفته شد، باز هم روی طرح‌های مفید و عملی برای هزاره‌ها گفت‌وگو صورت گرفت و به نظر می‌رسید که می‌شود به طور عملی راه‌هایی را طی کرد.

در همین هنگام بود که در جمع هیأتی از شورای مردم که در شورای ولایتی کابل ایجاد کرده بودیم، به ملاقات آقای احمدزی رفتیم و در آنجا وی به صراحت یاد کرد که ریشه‌ی فاجعه در افغانستان از جنایت‌هایی آب می‌خورد که امیرعبدالرحمن در مورد هزاره‌ها انجام داد و گفت تا این معضل از زیربنای تاریخ افغانستان دور نشده باشد، افغانستان آرامش واقعی را به خود نخواهد دید. در همین جلسه او سهم بزرگ فیض محمد کاتب را در تاریخ افغانستان یاد کرد و گفت که این شخص مهم‌ترین بخش تاریخ سیاسی افغانستان را در کتاب خود گرد آورده و چهره‌ی واقعی تاریخ این کشور را تمثیل کرده است. او از قتل و غارت و جنایت امیرعبدالرحمانی سخن گفت و از اینکه تا این معضلات به طور ریشه‌ای و علمی توجه نشود، افغانستان جدید ایجاد شده نمی‌تواند.

شاید بگوییم این حرف‌ها همه جزئی از دماگوژی‌های یک سیاستمدار ماهر و کارکشته است. اما در عالم سیاست شما با حرف و موضعی که می‌گیرید راهی را برای خود و طرف مقابل تان نیز باز می‌کنید. احمدزی جاه‌طلب است. در این هیچ شکی نیست. اما جاه‌طلبی او بار علمی دارد و خود را در ردیف تاریخ‌سازانی آرزو می‌کند که کار بزرگی را در تاریخ ثبت کرده اند. او پشتون است و شاید منصفانه و واقع‌بینانه نباشد که از او بخواهیم از پشتون بودن خود دوری اختیار کند. اما مهم این است که پشتون بودن او با خیلی‌های دیگر متفاوت است. اگر قرار باشد مقابله‌ای صورت گیرد باید با برجسته‌ترین چهره‌ای صورت گیرد که ارزش آن را داشته باشد.

4) وقتی وارد سیاست می‌شویم با گزینه‌های مشخص رو به روییم. در سیاست گزینه‌های خیالی و آیدیالی داشته نمی‌توانیم. بحث بر سر این است که در انتخاباتی که پیش رو داشتیم چه چیزهایی ممکن بود اتفاق بیفتد و چه کارهایی ممکن بود انجام شود؟ افغانستان سه چهار تا کاندید مشخص داشت که باید از میان آنها یکی انتخاب می‌شد تا برای پنج سال آینده زمام امور را در دست داشته باشد. گزینه‌ی ما چه بود و برای این گزینه چه منطق و توجیهی داشتیم؟

در مباحثی که در جمع دوستان ما صورت گرفت و این مباحث طبعاً با سوال و اما و اگرهای فراوانی مواجه بود، بالاخره به این نتیجه رسیدیم که در رفتن با احمدزی هیچ چیزی را از دست نخواهیم داد، ولو فرض این باشد که او برنده نمی‌شود. اگر او نیاید آقای کرزی می‌آید و آقای کرزی هر آنچه را ممکن بوده برای هزاره‌ها داده است. بنابراین، با پیروزی آقای کرزی به دستاوردهایی نایل می‌شویم که برای همه وجدانگیز و مثبت اند: سرک و وزارت و ولایت و سفارت و ادامه‌ی روند موجود.... این دستاوردها را آقای کرزی همین حالا وعده شده و کسانی هم که قرار است این دستاوردها را برای مردم داشته باشند اشخاص کوچکی نیستند که به کمک و همراهی کسی دیگر ضرورت داشته باشند.

دوستان ما در مباحث خود ترجیح می‌دادند که گزینه‌ی دیگری نیز از منظری متفاوت برای جامعه وجود داشته باشد. این شخص یا باید عبدالله باشد یا بشردوست یا احمدزی. ... یادم می‌آید که در زمان جنگ‌های کابل عین معضل سرگیج‌کننده در برابر بابه مزاری قرار گرفته بود. او باید تصمیم می‌گرفت که با حکمتیار ائتلاف کند یا نکند. تصمیم خطرناک و حساسیت‌آفرینی بود. تقریباً تمام استدلال‌های کنونی در برابر او نیز وجود داشت. آیا می‌شد با شورای نظار کنار آمد؟ آیا می‌شد با شورای نظار به تنهایی مقابله کرد؟ آیا می‌شد مردم را در عالم بی‌تفاوتی و بلاتکلیفی نگاه کرد؟.... بالاخره تصمیم گرفته شد که باید با حکمتیار یکجا شد. امروز به روشنی می‌توان در مورد این گزینه‌ی بابه مزاری سخن گفت و تحلیل و بررسی کرد و قضاوت نمود که آیا این گزینه به طور واقعی و با توجه به شرایط والزامات آن، درست بوده یا نه.

در مباحث دوستان ما این نتیجه نیز گرفته شد که تصمیم‌گیری‌های سیاسی باید با خرد و عقلانیت و استدلال باشد نه با عواطف و احساسات. شیوه‌ی مرسوم سیاست این است که مردم را از موهومات می‌ترسانند تا بالاخره بدترین انتخاب را پیش پای شان قرار دهند. به نظر می‌رسد نسل جدید جامعه‌ی ما از این مرحله خیلی عبور کرده است. به خصوص که در جمع دوستان ما افرادی که باید برای این تصمیم بحث و جدال می‌کردند، از حد اقل توانایی و جدیت برای برخورد با این موضوع برخوردار بودند و می‌توانستند حد اقل قسمتی از شک و تردید‌های عام را نیز مد نظر گیرند.

5) به طور کلی، ما از احمدزی چه انتظاری داشته ایم؟ تغییر در سنت قدرت‌نمایی قبیلوی. تغییر در نظامی که سرنوشت سیاسی همه به آن مربوط است. دوستان ما به روشنی استدلال می‌کردند که اگر آقای کرزی دوام کند، او نظام خود را دارد. نظام او نظامی است که از قدیم مانده و سنت‌های قبیلوی اساسات آن را تشکیل می‌دهد. در این نظام هیچ کسی هیچ تغییری ایجاد نمی‌تواند. هر کسی برود باید مهره‌ای از این نظام باشد و معلوم است که در این نظام چه کسی می‌تواند مهره شود.

اما نظامی که قرار است با احمدزی ایجاد شود نظام جدید است. او از آغاز نو حرف می‌زند و همین آغاز نو، نقد او بر تاریخ و مناسبات سیاسی و اجتماعی گذشته را نیز انعکاس می‌بخشد. نظام احمدزی چیزی ندارد که از گذشته مانده باشد. همه چیز باید از نو ساخته شود. در ایجاد این نظام نو ما باید سهم‌دار باشیم. نسل جدید جامعه باید سهم‌دار باشد. این تفاوت را دست کم نگیریم. در آینده می‌شود بیشتر از این حرف زد.

نکته‌ی آخر:

ما در آخرین لحظات بود که تصمیم گرفتیم با آقای احمدزی همراهی کنیم و این بدان معنا بود که بیشتر از اینکه بخواهیم در پیروزی او شریک شویم در شکست او شریک می‌شویم. این حرفی بود که برای خودش نیز به صراحت گفته شد. آقای احمدزی در انتخابات نیز برغم چهره و اندیشه‌ای که دارد، حتی از مناطق پشتون‌نشین افغانستان آرای زیادی به دست نیاورد. او حتی در مقیاس آقای بشردوست نیز نتوانست افکار عامه را با خود همراه سازد و یا از اجتماعی بودن تفکر و دیدگاه‌های خود خورسند باشد. این واقعیت را به عنوان طعنه و دشنام و تحقیر نگیریم. بهتر است در این زمینه به عنوان یک موضوع قابل تأمل برای شناخت سیاست و مناسبات و اقتضاهای خاص جامعه و شرایط افغانی نگاه کنیم.

امید است این بحث ادامه یابد تا حد اقل برخی از تجارب سیاسی ما جمع‌بندی شوند. خیلی‌ها هستند که از انتخابات امسال بوی‌های خوشی استشمام نمی‌کنند. یعنی حتی اگر آقای کرزی پیروز هم شود، در صورتی که جامعه‌ی بین‌المللی به طور عریان و برهنه مداخله نکند، تا شش ماه آینده وضعیت ناخوشایندی را می‌شود پیش‌بینی کرد. من در تحلیل دیگری یک روز قبل از انتخابات گفته بودم که آقای کرزی با سیاست‌های خود افغانستان را به سرعت به سمتی می‌کشاند که خود می‌رود، اما دیگران را نیز به اسفل‌السافلین پرت خواهد کرد. در فلمی که از آقای احمدی نژاد و آیت‌الله خامنه‌ای ساخته اند، آقای خامنه‌ای می‌گوید: احمدی دیوونه، بگازی نگازی واژگونه....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد