نو اندیش
( این یادداشت کوتاه نه بار علمی دارد ونه رویکرد پژوهشی. نگارنده فقط دغدغه های ذهنی خودرا با خواننده در میان گذاشته است. تامگر سبب شود که اهالی خرد وتحقیق، با نوشته های جامع وعلمی شان دامن بحث روشنگری در افغانستان را گسترده تر بسازند.)
برخی ها به این باورند که ما با معیارهای پذیرفته شده ومتعارف آن " روشنفکر"، در افغانستان نداریم واز جمله صفت های که برای روشنفکر بودن برمی شمارند، یکی هم صفت تولید فکراز سوی روشنفکر است که به گفته آنها روشنفکران افغانستانی نه تنها فکر را تولید کرده نمیتوانند، بلکه از کاربرددرست تولیدات فکری روشنفکرانه دیگران هم عاجز اند. چون هدف ما در این یادداشت وارد شدن در حوزه تئوریکی از تعریف، خصوصیت ،ممیزه تا عملکرد روشنفکر،ثبوت ویارد آن در افغانستان نمیباشد.بدان لحاظ ما به جای کاربرد کلمه روشنفکر از کلمه " روشنگر " استفاده میکنیم چون بااستفاده از این کلمه بیشتر به مقصد نزدیک می شویم. از سوی دیگر روشنگری در افغانستان یکی از اولویت های بسیار مهمی است که بدون آن نمیتوان تحجر گرایی سفت ومحکم راکه همزاد استبدادقرون است از ریشه بر انداخت. نمایش های متجددانه، ادا واطوار پوک وتهی روشنفکرانه، ویا نشخوار برخی اصطلاحات غربیانه شایدشاخه های در خت کهن سال تحجر را بلرزاند ویا برگ هایش را بریزاند، اما به ریشه نمیتواند دست یابد.چون ریشه ها با تیشه بران روشنگری میتواندقطع گردد.
روشنگری در یک جامعه سنتی که جریان هستی معنوی ومادی اش به دست تحجر گرایان سمت داده شود، تنها به یک قشر معین، اختصاص ندارد که فقط با زبان ، قلم ویا با هنرش دست به روشنگری بزند. در چنین جامعه ایجاد یک مکتب، یک لیسه و یا دانشگاه، رفتن شاگردان ومحصلان به درس، نوشتن یک مقاله کوچک به روی تحته دیواری مکتب، آشنایی با علوم جدید، آشنایی با آثار نویسندگان ،آشنایی باادبیات،شعر، داستان، طنز، فیلم ، سینما، حتی طرز لباس پوشیدن برای رفتن به مکتب ، دانشگاه ویا دفتر، کنفرانس ها ومحافل، مشاهده تلویزیون ها، خواندن مقاله ها در روزنامه ها وجراید، گوش دادن به پروگرام های متنوع سیاسی، علمی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی، معرفت با جغرافیای سرزمین های جدید،خلاصه وارد شدن وفهم کردن هرآنچه که در عصر ما میگذرد، روشنگری است. چون روشنگری ابتدا ازروشن شدن ذهن و روان آغاز می گردد واین بدون سروکار داشتن با مظاهر مادی روشنگری میسر نمیشود. انسان روشن شده بدون آنکه خود نیت تئوریکی برای روشنگری داشته باشد، بطور طبیعی ونا خود آگاه محیط خودراروشن می کندیعنی آن پسر مکتب رفته ای که در دورترین قریه در شرایط بسیار نامناسب جوی واقتصادی در س میخواند، آنچه که آموخته است برای والدین ،دوستان و همسالان خود باز گو می نماید. در این بازگویی والدین وهمسن وسالهایش با قضایای شاید بسیارابتدایی ولی جدیدی آشنا شده وذهن آنها بدانسو کشیده میشود وبارقه از یک آگاهی نو، روان شان را روشن میکندوبا تداوم این راه، روشنگری واگاهی آرام ، آرام مسیرش را گسترده می سازد. هنگامی که این پسر بچه خورد سال تا به دانشگاه میرسد، به شیوه طبیعی بدون آنکه اراده کند، روشنگری راگسترانیده است. به باورمن، خط روشنگری از مکتب و مدرسه آغاز گردیده وبا ارتقای هردوره ای از آموزش این خط با پهنای گستر ده ترخود فرایند روشنگری رابازتاب میدهد.دستیابی به ریشه های درخت کهن سال وکهن اندیش تحجر وآغاز قطع این ریشه ها از رفتن یک شاگرد ونشستن او در نخستین صنف درسی آغاز میشود. بیجهت نیست که شاگردان مدرسه دیوبند را چنان چشم گوش بسته تربیت میکنند که غیر از دنیای تحجر وقرائت متحجرانه از دین ومذهب به دیگر علوم انسانی دسترسی نداشته باشند.این فرایند سبب شد که طالبان متحجر ظهور کند وملاعمر دیوبندی از ملای یک مسجد بی نام و نشان، در سطح " امیر المومنین"ارتقا نماید. وشاگردان این مدارس، در کمر خویش بمب ببندند و خودرا منفجر نمایند. این شهادت طلبی یکی از مظاهر بسیار برجسته تحجر گرایی هم در افغانستان وهم در پاکستان است که منشاء خودرا از رهبران متحجر گرفته اند که مکتب رفتن را عمدتاً در افغانستان معادل " کافر " شدن قلمداد کرده ومیکنند. چنانچه طالبان هرمکتبی که به ویژه دخترانه باشد در جنوب به محض که آباد میشود، به آتش میکشند. البته یک نکته را در اینجا اذعان باید نمایم که " روشنگری " که من از آن حرف میزنم به آن مفهوم متعارفی که کانت وسایر علمای غرب تعریف کرده اند، مطابقت ندارد تا بر ارباب سخن گران نیاید و یخن این حقیررا نگیرد که تو ازقاعده های پذیرفته شده عدول کرده ای زیرا کانت میگوید که " روشنگری خروج از نابالغی فکری است" یک کودک که تازه مکتب رفته ودست چپ وراست خودرا شناسایی نمیتواند. چگونه اورا روشنگر خطاب میکنی. نخبه گان فکری وفیلسوفان غربی، تعریف وتحلیلی که از روشنگری نموده اند، بسیار بجا ، دقیق ودر خورواقعیت های جوامع شان بوده اند. وتاوقت که ما به آن مرحله فکری برسیم، هنوز راه بسیار طولانی را در پیش داریم. اما ازدید من رفتن یک کودک در مکتب برای جوامع که تار و پود ذهن شان بافت متحجرانه دارند، یک حادثه، آغاز یک روشنگری، آغازیک تغییر درتفکر استاندرد شده والدین این کودک وهم آغازی برای نشانه گیری ریشه های تحجر می باشد.
یکی از مهم ترین ومیدان دارترین عرصه نبرد با تحجر گرایی در یک جامعه سنتی روشنگری دینی است. روشنگران دینی دارای مایه های فکری ارزشمندی اند که روشنگران غیر دینی از آن بی بهره اند. روشنگر دینی در گام نخست قرائت جدید از دین دارد وبا این قرائت است که به مصاف متحجران دینی میرود. این بدان معنا نیست که گویا روشنگر دینی خلاف اصالت های دین برمی خیزد برعکس این روشنگر دینی است که ابهت وعظمت دین را در دنیایی برجسته میسازد که باپرسشهای خود میخواهد چالشی در برابر دین ایجاد نماید. تنها این روشنگر دینی است که میتواند به این پرسشهای چالش زا پاسخ منطقی ارائه نماید. اگر به دقت نگاه شود روشنگران دینی حافظان واقعی ارزش های یک دین است که با خرد، آگاهی وعقلانیت دین را از هجوم "دین ستیزی " در امان نگهمیدارد. به گونه مثال اگر در برابر قرائت متحجرانه از سوی مدعیان دین اسلام، همین روشنگران دینی قامت برنیفرازند. در آنصورت بشریت اسلام را به عنوان یک دین انتحار پرور،ترور کیش وویرانگر درک خواهند کرد. ویا دینی که با بلندکردن صدای آزادی خواهی وعدالت پروری به حکم ولی فقیه با سرکوب وارعاب مواجه میشود. اما روشنگر دینی است که از جوهر وماهیت حقیقی اسلام دفاع میکند وبرای اینکه نشان بدهد که او با شایبه های که برای دین تراشیده اند نبرد میکند به میدان می آید، زندان ومرگ را پذیرا میشود ولی یک گام از روشنگری عقب نمی رود.
کانت در باب روشنگری به یک نکته بسیار کلیدی اشاره دارد که " در بکارگیری عقل ات شجاع باش." این درواقع همان هوشدار تاریخی برای روشنگری است. کانت باچنین بیان، تاریخ تهیج وتشجیع روشنگری را بازخوانی میکند.چون از سپیده دم حیات شعورمند انسان، شجاعت در بکار گیری عقل آدمی بوده که مسیر تاریخ را دگرگون نموده است. اگر دانشمندان وآگاهان عرصه های مختلف حیات انسانی شجاعت برای کاربردی عقل شان نمیداشت، ما شاید هنوز با فرهنگ عصر حجر دمساز می بودیم ولو که از نظر زمانی تا اینجا پیش آمده بودیم.این بکار گیری شجاعانه ازعقل روشنگران بوده که ماحصل آن مدنیت امروزی ما است که تاریخ تمدن انسانی را مسیر داده ومیدهد. اما در جامعه ما وبه خصوص جوامع محروم افغانستان که پیوسته ستم تاریخی مضاعف را بدوش کشیده است، روشنگری نه تنها یک موهبت بزرگ است، بلکه باید حرمت روشنگران را به عنوان یک سرمایه بزرگ اجتماعی پاس داشت. با تمام توان به این باید اندیشید که روشنگران جامعه در سمت وسوی روشنگری، به همگرایی های منسجم تری دست یابند. این همگرایی میتواند که تفاوت های سلیقه ای را به حداقل کاهش دهد. چنانچه که شیخ آصف محسنی وقتی پا میفشرد که تمام بندهای افتضاح آور قانون احوال شخصیه دست نا خورده باقی بماند، یعنی همان تحجر سنتی وزن ستیزی صبغه قانونی بگیرد. دیده شد که روشنگران جامعه چه دینی وچه غیر دینی، در یک همگرایی که منبعث از شجاعت عقلی شان بود، به مقابله برخاستند.تحلیل وتفسیر ارائه کردند، مصاحبه های مختلفی را انجام دادند، مقالات پرشماری را منتشر نمودند. در تلویزیون ها رفتند وصدای شان را بلند کردند. تمام جوانب ماده های زن ستیز ومدنییت ناپذیر را به بررسی گرفتند. سرانجام با به کار گیری شعور اگاهانه توانستند که از قانونی شدن ماده های افتضاح آور این قانون جلوگیری نمایند. این خود یک آزمون جدیدی از روشنگری بود که فرهیختگان ما در روشن شدن ذهن جامعه نقش موثری را ادا کردند. در یک جامعه سنتی که تازه میرودتا بار تحجر قرون را از شانه هایش به زمین بگذارد وسرانجام به موزه تاریخ تحویل دهد، اینگونه موارد شاید با حجم وشدت بیشتر رونما شود. به خصوص جامعه که هم از لحاظ جغرافیایی محصور به یک طبیعت خشن است وهم از لحاظ روابط اجتماعی بافت متحجرانه دارد وهم از لحاظ تاریخی همیشه معروض به استبداد چندبعدی بوده است، روشنگران در چنین جامعه ای هرکدام یک ارزش، یک سرمایه ویک ودیعه بزرگ به شمار میرود. چنانچه جامعه هزاره یک جامعه عمیقاً مذهبی ومومن به ارزش های دینی خود است، طلبه های معززی درایران به تحصیلات دینی مشغول اند، این طلبه ها هرکدام زبان گویای ارزش های مذهبی جامعه اندکه میتوان آنهاروشنگران دینی نامید.چون این طلبه ها، تنها در حوزه دینی تحصیل نمیکنند، آنها هرکدام در زمینه های مختلف علوم انسانی واجتماعی تحصیل نموده وتبحر دارند. در میان آنها ، سخنوران بزرگ، نویسندگان چیره دست، آگاهان سیاسی وتحلیل گران مدبر ، شاعران توانا حضور دارند. اینها قرائت های جدیدی از دین داشته و درسمت دهی جامعه مومن هزاره میتوانند به مثابه اهرم های اساسی عمل نمایند. دست کم گرفتن این شخصیت هاوروشنگران دینی در واقع خرد گریزی ای بیش نخواهد بود. چون آنهابا ابزاری مجهز اند که کاربرد بسیار بلندی برای در هم کوبیدن تحجر در جامعه دارد. هرگونه نادیده گرفتن این خرد ورزان دینی که با اندیشه های عصر ما عجین اند، در واقع فقدان شناسایی ازمتن جامعه مومن هزاره است. ما اکنون فرهنگیان وروشنگران آگاه داریم که این حوزه های علمی را طی کرده اند وبرای جامعه خود ارزش آفرینی میکنند وباقلم های جادویی شان روان اجتماعی را سمت میدهند. رهبر شهید، پیشوای جنبش عدالتخواهی شهید مزاری نیز ازیکی همین حوزه های علمی برخاست و تاریخ عدالتخواهی وروشنگری فکری وسیاسی را در افغانستان وبه خصوص در جامعه هزاره رقم زد.
برای جامعه ما پاسداری از روشنگران، یک نیاز حیاتی یک امر مقدس ویک فرض انسانی است که بی توجهی بدان در حقیقت راه رفتن بدون مشعل، در تاریکی خواهد بود. ولی از همه مهمتر ان است که روشنگران جامعه همگرایی منسجم شان رابرای لحظه ای از یاد نبرند، چون ره تاریک ، گرگ ها در کمین، مارها در آستین ستیزه گی اتنیکی پابرجا واهانت های تاریخی هنوز آزاردهنده خاطره هااست. روشنگران جامعه هزاره که فرهنگیان وآگاهان بی بدیل کشور اند، اگر بخواهند میتوانند " اعتماد به نفس "را به جامعه برگردانند ودرمیان "مردم خویش" فضای مساعدی را خلق نمایند. بدون آنکه تولا به دیگران داشته باشند، چون هرگونه مشارکت وتعامل سیاسی واجتماعی، تنها از همگرایی فشرده ای جامعه رنگ وقوت می گیرد. ورنه تعاملات انفرادی ویا هم چند نفری، ارزش روشنگران را در حد دریوزگی پایین آورده ورنگ و بوی معامله از دید جامعه پنهان نمانده واز همه مهمتر که نقش روشنگران به عنوان هادیان خودی فرو کاست کرده وسقوط میکند در آن صورت متولیان ستمگران خواهد بود نه از یک جامعه محروم و معروض به استبداد تاریخی و بابافت های غامض سنتی و متحجر.