دیشب درخواب دیدم بودای خسته بامن سخن میگفت

نجیب اخلاقی – بامیان  

 

آری : نوزدهم ماه رمضان بود ،  دقایق قبل ازافطار ، من وچندنفراز دوستان نزدیکم که بدنبال سوژه خبری بودیم به یکی از دهکده های خاک آلود ومغاره های بجا مانده ازقرن ها پیش درچندمتری  پیکرشکسته  صلصال

رفتیم ، صحنه های غم انگیز را برخوردیم که هربیننده با دیدن آن صحنه خودش را گم میکرد .

پیرزنان وپیرمردان خسته را میدیدیم که با آب سرد ونان خشک چندروزه زیرنورخیره چراغ موشک افطارمیکرد ، ازهیچ کس شکایت نمیکرد ، ومیگفت هرچه خدا بخواهد .

من وهمراهانم که بادیدن این صحنه درگودال رنج ومحنت فرورفتیم وهمه سوژه های خبری را که بدنبال آن بودیم فراموش شد و وزبان شکایت گشودیم وبودا را به ملامت کشاندیم که چرا ازهمسایگی شان بی خبرند .

همان شب درعالم خیال ورویا انگار بودا بمن میگفت :

برخیزید شعله های آتش را خاموش کنید تا اطفال پا برهنه درحلقوم آن ذوب نگرددولبهای خشکیده ومنتظرتبسم درپس کوچه های اوهام قفل سکوت نخورند ، همه جا وهمه کس به فکرفرارازمرگ وگرسنگی وبدنبال نجات اند

چهره ها ماسک خورده ولبخند ها فریبنده وگوش ها قدرت شنیدن فریاد شکم گرسنه گان را ندارد .

بعضی به فکر تجملات و زراندوزی وبعضی ها درخیال لقمه نانی تا صبح شب زنده داری میکند .

بودا درحالی که میگفت همچنین میگریست ، ازجبرزمان ، ازجهل انسان ، ازوعده های دروغین حکایت میکرد ،

           او میگفت ، من مردم ومرامهرکفرزدند وشکستند ، اما پیوند تکه های بدنم را باربار ازمقامات مسئول وذیصلاح شنیدم که درسفرهای تابستانی شان دردیار من با افسوس کاذب بمن مینگریست ومیگفت ترا دوباره میسازم .

آری : همه آن چیزهای را که درخوابم دیدم و شنیدم یک حقیقت بود ، حقیقتی که هیچ کس حاضر به شنیدن وگفتن آن نیست .

بودا برای انسانی زیستن برخاست وپیام صلح وهمزیستی را دراذهان توده ها زنده ساخت ، او میگفت ، مریزان خونی کسی را که خون تو ریخته نشود ، او میگفت به کسی دروغ نگوئید تا کسی بتو دروغ نگوید ، او میگفت ، مال کسی را نخورید تا مال شما خورده نشود وهمه را دوست داشته باشید تا همه تورا دوست داشته باشد .

دیدیم که همه گفته های بودا اورا درمحکمه جهل وتحجر به محاکمه کشاند وبی رحمانه تندیس آن توسط دشمنان دیرینه که طاقت  استوارایستاده شدن بودا درسرزمین افغانستان وبامیان را که مهد تمدن بشریت بوده نداشتند ، تکه تکه شد. واوج هنر وخلاقیت بشر را که در400 سال قبل ازمیلاد بنا نهاده شده بود  ، براحتی به دود وخاکستر سرد تبدیل نمود وازصلصال وشمامه 1400 ساله بجز حفره های وحشتناک به ارتفاع 53 و35 متری  چیزی باقی نماند وهیچ کس به شکل واقعی به دنبال عاملین این جنایت اقدام نکرد وفقط با تقبیح کردن خواست خودها را دربرابرتاریخ بودا ومدنیت شهربودا تبرئه نمایند .

بعد ازفروپاشی رژیم طالبان وروی کارآمدن اداره موقت ، انتقالی ودولت انتخابی بازسازی تندیس بودا دراولویت برنامه های کاری قرارداشت ، بارها مقامات یونسکو ، وزارت اطلاعات وفرهنگ ، زمامداران امور وکشورهای علاقمند به بازسازی بت های بامیان ، ازبودجه اختصاص داده شده جهت بازسازی تندیس بودا خبردادند .

یکی ازموسسه های  فرهنگی جاپان پیشنهاد بازسازی پیکره های بودا را بوسیله شعاع لیزر ارائه نمودند ولی متاسفانه مسئولین دولت افغانستان این طرح را بدون دلایل موجه وقناعت بخش به تعویق انداختند واین امر باردیگر بر یاس ونا امیدی مردم بامیان وجامعه فرهنگی کشور افزود .

این درد بوداست که به همه میگوید ، وعده هارا بس کنید وبرای احیای هویت فرهنگی بشریت برای یکبارهم که شده خودرا درپس کوچه های تزویر وفریب پنهان نکنید .

چند باروعده های قاطع مقامات کشور را درارتباط با بازسازی تندیس های صلصال وشمامه ازرسانه شنیدیم ، اما تا هنوز یک گام عملی درین راستا برداشته نشده وبجای صدای راهبان ، پرندگان وحشی درمغاره های اطراف دوتندیس مکان گزیده اند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد