حامد نامه

محدحسین فیاض

پس از حمد خدای دست و دل باز

قلم در قالب نی می زند ساز

به سازش بیت ها رقصیده آیند

به صد ناز و ادا، سنجیده آیند

دمی که دم گرفت آن ساز و آواز

سرودن را کند این گونه آغاز:

الا ای حامدِ رندِ خبر ساز!

برایت می نویسم نامه ی باز

ببخش این نامه ام پاکت ندارد

به تن پیراهن و جاکت ندارد

به رسم ساده بودن، بی گداز است

سرش تا دفتر کارِ تو باز است

پس از انجامِ رسم احترامت

و این که نامه را کردم به نامت،

شنیدم جامعُ الا طراف گشتی

زهر نقد و کجی ها صاف گشتی

کلاهم گفته کارت بی نظیره

دلیلش انتخابات اخیره

تمام کارهایت روبه راه است

نشانش چُرت های صبحگاه است

به وقتِچُرتهای شامگاهی

مبارک باشه تخت پادشاهی

مبارک ... این که یارت مارشاله

کلاهش کج ولی صاحب کماله

همان که هست در هر جنگ چالاک

ولی از لطف تو گردیده است پاک

وآن که دوّمین آدم پس از توست

به هر بازار ما جالبترین اوست

به وقت کاروبار و خوردن آش

مداوم پاسبان عینکش باش

خلاصه، حامد ای صاحب سلیقه!

و ای آن که شدی اینک عتیقه!

به دلّالی، مدال آور تویی تو

به حمّالی، جوال آور تویی تو

جوالت پُر زمعجون عجیب است

پر از پیراهن و شلوار و جیب است

پر از ماش و موشونگ و گندم و جو

پر از بنجاره های کهنه و نو

پر از تسبیح، نکتایی، ریش و پشم

پر از هرچه که می گویند، گو: چشم

نمی دانم که آخر مقصدت چیست

شریک خنده ها و گریه ات کیست؟

فقط می دانم از هرجا که جَستی

و با چوکی – یقیناً – عقد بستی

#

شنیدم حاج میرزا، میر غضنفر

همین دیروز خورد از پشت خنجر

دماغ آسیابِ دهِ پایین

شبی با انفجاری گشت خونین

ولی اُستا قلندر آسیابان

از این دردش نگفت اوهیچ هزیان

ازآن پس کدخدای قریه ی ما

زعیم و پیشوای قریه ی ما

به ما گفته است زرد آلو بکاریم

اگر آنهم نشد آلو بکاریم

اگرآن هم نشد سیب و چغندر

اگر آن هم نشد بگذار و بگذر

پس از آن حرفِ تریاک و اناراست

خدارا شکر دنیا برقرار است

#

دهِ ما سالها شد میزبان است

به دنبال انار و سیب و نان است

خیال بچّه ها با نان عجین است

«انار و سیب ...» حرف دلنشیناست

مهم این است، مهمان شادباشد

و از هر دنگ و فنگ آزاد باشد

به ویژه مردم هفتاد ملت

که می آیند تا بدرا کنند لت

که می آیند آزادی بیارند

پس از صد سال آبادی بیارند

ببین این ده دگر گشته است شاداب

واز چاه دموکراسی خورد آب

به هر کوه و بیابان، گوسفندان

عجب رقصی به پادارند یکسان

بُزی با برّه روبوسی نماید

وتمرین دموکراسی نماید

خروسها ماکیان ها خوبِ خوبند

ارداتمندهم در زیر جوبند

اگر برخی شلوغکاری نمایند

تفاهم را بلوغکاری نمایند

از این پس در تمام ِدِه غمی نیست

میان خانه های ما نَمی نیست

خدا را شکر هر جا کار داریم

تماماً نشئه از نسوار داریم

دل خود را شبی بسمل نمودیم

سرک ها را - ببین - کَه گِل نمودیم

فراز خانه هامان دیش نصب است

کنارش تندیس یک میش نصب است

خبر از انفجار و انتحاری

دگر بر روی آنتن نیست جاری

تمام جیب های چاق گشته

خوش و سرمست چون تبراق گشته،

پر از جلغوزه و کشمش نخودند

یقیناً اهل فضل و عشق و جودند

خیال شاعران و قصه دانان

ارادتمندهم خندان و شادان،

پی یک لقمه نان علّاف، هرگز

رها از عین و شین و قاف، هرگز

دل آوارگان همشادِ شاد است

اگرچه بخت شان در دست باد است

تمام کارهاشان جُفت و جوره

دلیلش حرفهای این سطوره

#

خلاصه ایهالحامدِ ناسی

به قربانت شوم «هوراکه لاسی»

خیالت مثل باور، تخت باشد

حریفت هر زمان کم بخت باشد

به صد گرمابه و باغ و گلستان

سرت بادا سلامت با رفیقان

پس از عشق و صفا و خوردن آش

دگربا قلّک مرویس خوش باش

از این پس ما و این خوانِ پر از نان

 سرم بادا فدای خاک افغان.

تهران – 1388/6/19

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد