سقوط در دامان طالب:

سقوط در دامان طالب: 

 

جنگ سالاران ملیت تاجیک که در آخرین و پایین ترین نقطه ی رکود و سقوط سیاسی ، اجتماعی و اخلاقی خویش رسیده اند ، تا اکنون کوشش میکردند تا هریک  از لحاف اتوریته ی احمدشاه مسعود برای پوشانیدن معایب ، نواقص و ضعفهای خویش استفاده نمایند . ولی در این اواخر این جنگسالاران به این امر متقین شده اند که دیگر این لحاف کهنه و هزار پاره ی اتوریته ی آقای مسعود  نیز نمیتواند معایب شان را بپوشاند.

بناءٌ این جنگسالاران در تکاپوی تاکتیک دیگری که در سایه ی آن بتوانند چهارصباحی را بزندگی ننگین و جنایتبار خویش ادامه دهند برامده اند. کسی  در زیر دامن پرلطف کرزی که در آخرین تحلیل در یک هزار رشته با طالبان وصل است برایش جایی درست نموده و کسی دیگری هم مستقیماٌ از طالبان به مداحی نشسته است.

 در روزهای اخیر همان یگانه مایه ی مباهات روشنفکران ملیت محترم تاجیک و یگانه امید زنده ی این ملیت در مجموع ، آقای عطا محمدنور، لب به سخنسرایی گشوده و گلهای جدید و جدیدتری را به آب میدهد.

بلی ! روشنفکران و مجاهدین ملیت تاجیک  که بعد از مرگ احمدشاه مسعود خودرا یتیم مطلق احساس نموده و در شش راهی شک و تردید نسبت به آینده ی این ملیت قرار دارند ، بعد از خیانت به حزب دموکراتیک خلق و سقوط سقوی دوم  ،اکنون تلاش ها بخرچ میدهند تا جای پاهی را برای شان در مرداب سیاست در افغانستان پیدا نمایند. آنها که از تمام اوراق نیرنگ برعلیه ملیتهای دیگر استفاده کرده ، گاهی ببهانه ی آریایی بودن با پشتونها متحد گردیده هزاره ها و ازبک ها را میکوبند و گاهی هم ببهانه ی لسان دری و فارسی هزاره هارا در دام فریب خویش گیر آورده وتا موقع معینی از ایشان علیه پشتونها  استفاده مینمایند و گاهی هم ببهانه ی هم مذهب بودن سر و مال ملیت ازبک را در اختیار خود میگیرند ، اکنون باین نتیجه رسیده اند که دیگر نمیتوانند ازین رنگها چنانچه شاید وباید استفاده جویی نمایند. علاوه بر همه، این ملیت معتبری که بگفته ی خودشان تمام مراحل تکامل تاریخی را از هر ملیت دیگر زود تر و سریعتر گذرانیده و اکنون در بلند ترین راه پله های تکامل خود قرار دارند ، در شرایط کنونی چنان به فقر رهبری مواجه هستند که گاهی از یک قاتل و جنایتکار جنگی و گاهی از قاتل و جنایتکار دیگر قهرمان داستان میسازند و در مقایسه با آنها رستم و افراسیاب را به باد تمسخر و استهزاء میگیرند.

عدم ثبات سیاسی و وفاداری به عهد و پیمان ملی ، رهبران گذشته و فعلی ملیت تاجیک ، قشرهای پایینی و توده های مردم عادی این قوم  را در وضعیت نا مناسب اجتماعی در مقابل دیگر ملیتها قرار داده است .

 بعد از متلاشی شدن اتحادیه ی جنون و جنایت شورای نظار و بالا گرفتن حس بیمار گونه ی ثروت اندوزی و قدرت طلبی جنگسالاران باند جنایتکار شورای نظار که بیشتر مشابه به اطفای غریزه ی خیانت آنها اینبار به قوم وملیت خودش میباشد ، گاهی سر و کله ی آنهارا از یخن کرزی و گاهی هم از یخن گلبدین و ملا عمر نمایان میسازد .

 اگر تا اکنون مارشال فهیم را بسازش با کرزی متهم میکردند و به پشت و پیشانی یونس قانونی  هم مهر  همکاری با رژیم کرزی را میکوبیدند، همه بهمین امید بودند که یگانه فرزند سرسپرده ی خلق تاجیک استاد عطا مردانه وار برضد کرزی و دستگاه فاسد طالبانی اش ،  قد علم کرده و  تمامی این ملیت  اعم از روشنفکر ومجاهدش را در زیر بال وپر ش جاه خواهد داد. آنها با وجودیکه در انتخابات از عبدالله حمایت مینمودند بارها ، علناٌ اعلان میکردند که یگانه شخص و شخصیتی که بخاطر تحقق آرمانهای قهرمان دیگر خلق تاجیک یعنی احمد شاه مسعود تا پای جای ایستادگی مینماید همانا همین عطا نور خواهد بود. بعضی ها ازاین هم جلو تر رفته و خوشبینانه اورا رهبر بالفعل و آینده ی قوم تاجیک قلمداد میکردند.

 چندی قبل ،  همین جنگسالاری که تا اکنون هم غوغاهای بیشمار کوران و کوردلان ملیت تاجیک در حمایت ازاو بحیث چشم و چراغ این ملیت بالاست ، در یک مصاحبه ی تلویزونی با خبرنگار تلویزیون عربی الجزیره ، پاه را بر فرق تمام افتخارات ملیت تاجیک و قهرمان آن احمد مسعود گذاشته و  در مقابله و مقایسه با دوستم حمایت و طرفداری اش را از طالبان اعلان نموده است.

 این عمل آقای نور میتواند چند توجیه داشته باشد:

1ــ شاید آقای نور فراموش کرده باشد که همین نیروهای دوستم در روزهای اول قدرت شورای نظار در کابل در ثور سال 1372 نقش اساسی تضمین و تحکیم امنیت را در کابل داشت. و تا وقتیکه از جانب شورای نظار خیانت صورت نگرفته بود ، صادقانه در مقابل دشمن اصلی جمعیت و شورای نظار یعنی گلبدین میجنگیدند.

2ـ البته آقای نور فراموش کرده است که همین طالبان عامل اصلی قتل " آمر صاحب " که روزی عطای نور خاک های پایش را بچشم خود میمالید میباشد.

3ــ شاید آقای نور فراموش کرده باشد که بدون نیروهای دوستم که نیروی اصلی ثبات را در ولایات شمال تشکیل میدهد ، آقای نور همین حالا هم  بیشتر از دو روز نمیتواند به فرماندهی و استانداری اش در ولایت بلخ ادامه دهد.

4ــ در اثناییکه نیروهای ایساف در حال جنگ و گریز هستند ، آقای نور میخواهد که به تقلید از پیشینیانش ، فرید مزدک و وکیل و .. اینبار جای پایی را در دولت احتمالی آینده ی طالبان برایش درست نماید.

5ــ ویا شاید هم چشمان آقای نور  را همان خون های که در جریان جهادش ریخته است گرفته و بینور ساخته باشد که تا این اندازه سمت و جهت را تشخیص داده نمیتواند . و اگر نه مقایسه دوستم با طالبان و ترجیح دادن طالب نسبت بدوستوم نمیتواند توجیه دیگری داشته باشد.

6ـ مقابله ی نیروهای دوستم در جریان سالهاییکه آقای نور در خواجه بهاءالدین برایش غار میپالید ، در مقابل طالبان و دادن تلفات بیشتر از هشت هزار نفر در جریان سه روز از هزاره و ازبیک را در شهر مزار شریف که حالا آقای نور مرکز تجارتی خود ساخته است ، هم حتماٌ آقای نور فراموش کرده اند.

ما نمیدانیم که آقای نور جنایات و خونهایرا که خودش در دوران "پرافتخار "جهادش ریختانده است بکدام ترازو وزن مینماید ؟ اگر چنین ترازوی وجود داشته باشد و ما بتوانیم قتلهای قوماندان جهادی و جنگسالاران را در آن وزن نماییم ، حتماٌ آقای نور نیز قهرمان خواهد بود.

                                                                                             

                                                                                       م. زردادی

                                                                                       14/10/09 ساعت 2 شب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد