طالبان؛ تکراری از یک تجربه در تاریخ اند

عزیز رویش

 

 

گاهی برای درک آنچه در زمان حال داریم، ضرورت می‌یابیم که به زمان گذشته برگشت کنیم. شباهت‌هایی که در حوادث، رویدادها و پدیده‌ها در گذر زمان به نظر می‌رسند ما را کمک می‌کنند که از یک چوکات محدود در بررسی مسایل نجات پیدا کنیم.

مشکلی را که فعلاً در ارتباط با طالبان داریم، نمونه‌ی نسبتاً مشابهی در تاریخ نیز داشته است. ریشه‌های اولیه‌ی برخورد و تفکر طالبانی را می‌توان به حدود یک و نیم قرن پیش در هندوستان تعقیب کرد. جستجوی این ریشه‌ها ما را هم برای شناخت طالبان در وضعیت کنونی کشور ما کمک می‌کند و هم تا حدی با راه‌هایی آشنا می‌سازد که شاید بتوانیم از طریق آن گشایشی در برخورد با طالبان پیدا کنیم. البته شاید بیهوده نباشد اگر بگوییم که طالبان با تفکر و الگوهای رفتاری خود استثنایی در بخش خاصی از کشور نیستند. نمونه‌های زیادی از استیلای طالبان را در نقطه نقطه‌ی کشور می‌توان نشاندهی کرد.

مقایسه‌ی طالبان با همتایان دیوبندی آنان، به هر حال، مقایسه‌ی جالب و آموزنده‌ای است. می‌دانیم که انگلیس ها به طور منظم از اوایل قرن هفدهم وارد هندوستان شدند و پیشقراول شان هم بازرگانانی بودند که با لباس تاجر و امثال آن رفت و آمد داشتند و در واقع گزارش و اطلاعاتی جمع می‌کردند که بعدها به در کمپانی هند شرقی و شرکت متحده‌ی هند شرقی و در نهایت به درد دولت هند برتانوی خورد.

اولین کسانی که با ورود انگلیس ها مخالفت کردند و مقاومت پرشوری نیز داشتند، مسلمانان هندی بودند. آن زمان مسلمانان در هند از تاریخ حکومتداری و حکمروایی طولانی برخوردار بوده و فرهنگ و سیاست و اقتصاد و اداره و همه چیز را در دست خویش داشتند. هندی‌های بومی به علت سرکوبی مستمر و طولانی روحیه‌باخته و فاقد انسجام و توان مقاومت در برابر بیگانگان بودند. به هرحال، مسلمانان با چندین جنگ و مقاومت خویش انگلیس‌ها را سخت آزرده ساخته بودند که یکی از آخرین مقاومت‌ها مربوط به تیپو سلطان، پسر حیدرعلی یکی از امرای مسلمان هند بود. تیپو سلطان شیعه‌مذهب و فوق‌العاده شجاع و وطندوست بود. وی مقاومتی را که پدرش در سال 1781 شروع کرده بود تا سال 1799 دوام داد و در این سال در پیکار با انگلیس‌ها کشته شد. در سال 1857 آخرین مقاومت مسلمانان با شورش نظامیانی آغاز شد که از اردوی انگلیس خارج شده و با کشتن جمعی از فرماندهان انگلیسی به طرف دهلی به راه افتادند. این قیام که خونین‌ترین قیام و آخرین آنها به شمار می‌رفت تا سال 1859 دوام کرد و در این سال آخرین جرقه‌های آن توسط انگلیس‌ها خاموش شد. پس از این قیام، مسلمانان تحت فشار شدید انگلیس‌ها واقع شدند و دیگر توان مقاومت منسجم و سازمانیافته را در خود نیافتند.

عقده‌ی شکست و حقارت زندگی در زیر دست کفار (به تعبیر مسلمانان) جمع تازه‌ای را در میان مسلمانان به حرکت انداخت که بیشتر آنان علمای مذهبی بودند که با اعلام جهاد بر علیه انگلیس‌ها مسلمانان را به نوعی مقاومت منفی در برابر انگلیس ها تشویق کردند. همزمان با شکست مسلمانان در سال های 1859 مدرسه‌ی دیوبند تأسیس شد و علمای مذهبی از طریق این مدرسه با استناد به یکی از احادیث پیامبر که «من تشبّه بقومٍ فهو منهم» (هر کسی خود را به قوم و گروهی شبیه بسازد از همان قوم و گروه است)، می گفتند که هر گونه شبیه شدن به کفار دخیل شدن در کفر آنان و شریک شدن در جنایت آنان است. بنابراین، تأکید کردند که مسلمانان برای حفظ فرهنگ و هویت خویش نباید لباس کافری بپوشند، نباید سخن کافری بزنند، نباید در مدرسه‌ی کافری آموزش ببینند، نباید کتاب کافری بخوانند، نباید علم کافری بیاموزند و خلاصه نباید هیچ رابطه‌ای با کافران داشته باشند. این عقیده باعث شد که دیوار ضخیمی میان مسلمانان و انگلیس‌ها و در واقع تمدن و علم آن روز پدید آید. از آن طرف، انگلیس ها شرط گذاشتند که هر که می خواهد وارد اداره‌ی دولتی شود و حتی یک پست ساده‌ی اداری بگیرد، باید درس خوانده‌ی مدارسی باشد که توسط انگلیس‌ها اداره می‌شد و یا دروس انگلیسی در آنها داده می‌شد. از این وضعیت هندی‌ها که تا آن زمان از موقعیت فروتر اجتماعی و سیاسی برخوردار بودند، فوق‌العاده سود بردند و برای گرفتن مشاغل دولتی شروع کردند به مکتب رفتن و سواد و علم آموختن؛ و انگلیس‌ها نیز برای سرکوب  مسلمانان و گشودن عقده‌ی هندی‌ها در برابر مسلمانان این وضع را تشویق کرده و برای آن بیشتر زمینه‌سازی می‌کردند. در نتیجه مسلمانان از هر گونه پیشرفتی در عرصه‌ی علم و تمدن و زندگی باز ماندند و هندی‌ها، برعکس، تمام امتیازات را به دست آوردند.

وضعیت مذکور جمعی از مسلمانان دیگر هندی از جمله سرسید احمد خان و عده‌ای از بازرگانان مسلمان را سخت به وحشت انداخت و اینها در مقابل تبلیغ و شیوه‌ی عمل دیوبندی‌ها مدرسه‌ای را در علی‌گره ایجاد کردند که در آن مسلمانان تمام علوم انگلیسی و غربی و مدرن را فرا می‌گرفتند. اینها از لباس دانش‌آموزان خود تا سر و  وضع و تا زبان و تا همه چیز شان را انگلیسی ساختند و حرف شان نیز این بود که اگر ما از انگلیس‌ها نیاموزیم و بهره نگیریم تمام افتخارات تاریخی مسلمانی خود را از دست خواهیم داد.

اقدامات سید احمد خان با واکنش منفی دیوبندی‌ها مواجه شد و او را تکفیر و متهم به خیانت کردند و حتی در پی قتلش برآمدند، اما به علت حمایتی که انگلیس‌ها از او می کرد و خود نیز آدم باهوشی بود، کشته نشد و مدرسه‌اش نیز دوام کرد و رفته رفته به نهضتی در هند تبدیل شد که برای مسلمانان روزنه‌ی دیگری را باز کرد. در دامان همین نهضت نسلی دیگر از مسلمانان که اقبال و جناح و لیاقت علی و صدهای دیگر از آن دسته بودند با دنیای جدید آشنا شد و این خود مقدمه‌ای برای تأسیس پاکستان گردید و مدرسه‌ی علی‌گره نیز در سال 1912 تبدیل به دانشگاه رسمی شد و اکنون از معتبرترین دانشگاه‌های دنیا به شمار می‌رود و به نام سر سید احمد خان هم در هند و هم در پاکستان صدها مدرسه وجود دارد که بقایای همان دوره و همان یادگار است.

دیوبندی‌ها بعدها روشن شد که به طور مستقیم و غیر مستقیم از طرف انگلیس‌ها تشویق می‌شدند تا روحیه‌ی منفی مسلمانان را تحریک کنند و این خطرناک‌ترین نوع مقابله‌ی انگلیس‌ها در برابر مسلمانان و روحیه‌ی جهاد و جهادی‌گری آنان بود. تفکر دیوبندی همین اکنون در زیربنای مذهب پاکستان بیداد می‌کند و پارادوکس دموکراسی و افراطیت را در این کشور خلق کرده که تمام دنیا را به حیرت انداخته است.

به نظر می‌رسد افغانستان امروز نیز در برابر انگلیس و امریکا وضعیت دوران دیوبندی‌ها را دارد و جنوب کشور با تفکر دیوبندی و شیوه‌ی عمل دیوبندی در برابر هر آنچه رنگ و بوی انگلیسی و امریکایی دارد می‌ایستد و این برای ده سال و بیست سال آینده شگون نیکی برای حامیان تفکر طالبانی و مسلمانان افراطی دیوبندی ندارد و به نظر نمی‌رسد که انگلیس‌ها و امریکایی‌ها نیز از درک و استفاده‌ی این حالت غافل باشند. امروز مکتب سوختاندن و معلم کشتن و کتاب سوختاندن و کله بریدن هر که با خارجی‌ها در تماس باشد نشان می‌دهد که دیوبندی‌ها چقدر قدرتمند اند، اما باید پرسید که راستی راستی اینها همه مستقل و متکی به خود این کارها را می‌کنند یا در عقب شان استخبارات بیگانه نیز هست؟ و اگرچنین است این بازی چه پیام‌هایی می تواند برای ما داشته باشد؟ این نکته‌ها می‌توانند به عنوان عبرت تاریخی یادآوری شوند تا اگر امکان داشته باشد برخی‌ها اندکی به مسئولیت خود در وسط این موش‌بازی های استخباراتی و سیاسی توجه داشته باشند.

شاید مسئولیت ما این باشد که نهضت سید احمد خان را دنبال کنیم نه اینکه شیوه‌ی عمل دیوبندی‌ها را تکرار کنیم. اما این را هم به یاد داشته باشیم که سید احمد همچون هر انسان دیگر شخصیت و تفکری در ابعاد مختلف داشت. وقتی از او با دید مثبت یاد می‌شود نباید این دید مثبت را آنقدر عام بسازیم که همه چیز سید احمد را به طور مطلق برای ما قابل توجیه و خوب بسازد. سید احمد بالاخره محصول دوران خود بود و از زمان ما دست کم یک و نیم قرن فاصله دارد. او نمی‌تواند الگوی مطلق و یا بتی در همه‌ی ابعاد باشد. برای ما تنها شیوه‌ی عمل مثبت او در مقابله با انگلیس‌ها مهم است و به نظر می‌رسد که از این جنبه درس‌های زیادی می‌توان گرفت. فراموش نکنیم که دنیای امروز دنیای رقابت است و رقابت با اشتراک در بازی ممکن است نه با بیرون رفتن از بازی. نسل ما کسانی هستند که مسئولیت پیشبرد و حتی برد بازی را بر دوش دارند. و این کار تنها با برخورد سازمانیافته و انسجام‌یافته و استراتیژیک ممکن است.

طالبان و بهره گیری های سیاسی !

نویسنده : میر احمد لو مانی ! 

  

موجودیت  و  حضور  لشکر ایل جاری  از گذشته های دور ، در معاد لات  ، تعیین  سیاست  و حاکمیت  در افغانستان  رول و جایگاه  خاصی را داشته است ! و امروز ،پروسه  حضور و موجودیت  پدیده یی بنام طالب و طالبانیزم  در افغانستان  یک نیاز و ضرورت  تاریخی  جهت بقا و تداوم  حاکمیت  های تک قبیله یی  به حساب  می آید  .

 

سناریویی  حضور ، موجودیت  و اعمال تهدید  و فشار  از جانب  طالب و طالبانیزم  ، بازدهی  فعالیت های  زیرکانه  سیاست مداران  کار کشته یی  است  که ، مدت های مدیدی را  در این سرزمین ، به امارت  و حاکمیت پرداخته اند  و.... 

 

گر چند بر اساس  قانون فلسفی  تز و انتی تز ، موجودیت  پدیده وحشت بر انگیز ی  همچون  طالبان ، میتواند  به عنوان  دینامیک  تحرک  در میان توده های تحت ستم عمل نموده  و زمینه ساز تحولات عظیم و مثبت اجتماعی  باشد ! اما آن چه تا هم اکنون  در  کشور ما  به مشاهده میرسد ، از موجودیت  طالب و طالبانیزم بعنوان آله فشار  ملی و بین المللی  جهت  حفظ منافع گروه و حلقات  خاص ، استفاده صورت گرفته شده است  که در نتیجه  حاکمیت ها  بی کفایت چرس و تریاک بر جامعه و مردم  تحمیل گردیده شده است ! 

 

اگر در معاد لات   سیاسی نی چندان دور ، بخصوص  دور دوم  انتخابات  ریاست جمهوری  توجه صورت گیرد ، به ساده گی  حضور فوقالعاده  و  پر رنگ  گروپ های مسلح طالبان را  در این پروسه  احساس می نماییم   ! که ، این حضور به عنوان  یک موازنه قدرت مند  در جهت  تداوم حاکمیت  تک قبیله یی  در این کشور صورت گرفته است  و...   ان ها یی که  در گذشته  و امروز  در افغانستان  سیاست را دیکته نموده  و به حاکمیت  پرداخته اند ،  در پروسه  انتخابات  ریاست جمهوری  به توده ها و مردم تفهیم نمودند  که ، چه  در عرصه پیکار های نظامی طالبانیزم   و هم در پروسه  انتخابات ریاست جمهوری  ،  در هر دو حالت  ان ها  بر حاکمیت  خویش  تداوم خواهند بخشید ! یعنی  اگر زبان  دیپلوماسی  حالی تان میشود که خوب ، و الی  چماق طالبانیزم    در قفا  خواهد  بود    و......         

به جرات  میتوان  اذعان  نمود  که ، بدون  حضور فعال و همه جانبه  پدیده  طالبانیزم ، جناب آقای حامد کرزی ، در دو ر  دوم انتخابات  ریاست جمهوری به این ساده گی ها ، به  پیروزی قاطع  دست نمی یافتند  و.......    

 

پدیده طالب و طالبانیزم ، باید  در معاد لات سیاسی کشور برای توده ها  ، کلاف  سر در گمی باشد  ، اما  ان ها یی که مقداری با الفبا سیاست  آشنایی داشته و دارند ، میدانند  که این طاعون وحشی ، ریشه هایش  از کجا و کجا ها  ، اب میخورد و....  

 در مصاحبه یی یکی از  شخصیت های برجسته  طالبان در تلویزیون  ایورو نیوز  به کرات  اعلام مینمود  که ، تمام مردم  افغانستان یعنی طالب  و... و طالب یعنی  تمام افغان ها و چه صاف و پوست کنده  حقایق را  اظهار مینمود  ...   

 

 و از دید این حقیر ، این یعنی سیاست و.... پختگی ان در معاد لات سیاسی امروز  و..........    

 

 و آنچه بر  روشنفکران  ملیت  های تحت ستم  ارتباط پیدا مینماید  آلزایمر  دایمی  تاریخی ان ها  است و  خود فریب دادن ها ، و به گونه یی  خود را نزدیک نمودن  در بازار مکاره هزار رنگ سیاست های کثیف  و هزار پهلو یی  و....

طرح بحث های   همچون  بد و بدتر ها ، خوب و خوب تر ها ، خود فریب ی بیش نمیباشد و بخصوص هم کاسه شدن با شخصیت همچون  آقای  اشرف غنی احمد زی  و.... !

اعمار  در باتلاق و  کاشتن در شوره زار  عملیه بیهوده یی بیش نمیباشد  و توجیه نمودن حاکمیت  قبیله یی چرس و تریاک  و ترور  گناه  نا بخشودنی تاریخی بوده و برای روشنفکران ما  ، عملیه انتحار سیاسی  بیش ، نه میباشد !

ان ها یی که  هوس و آرزوی  حاکمیت بر خرد و وجدان توده ها را بر سر  می پرورانند ، باید مسیر درست سیاست و اندیشه   خدمت گذارانه یی را  بر  گزینند و.....! 

ان چه که ، امروز ما را فرا میخواند ، کار مثمر  و دوام دار فرهنگی میان ملت و مردم ما میباشد ! کار روشنگری و بیداری ، بدور از هر گونه  معامله گری های خایینانه  و پنهانی  !

 به هر اندازه یی که توده ها به آگاهی سیاسی بیشتر نایل گردند ، به همان پیمانه  مرگ استبداد و ارتجاع ، حتمی میباشد!

 

 کار مثمر  روشن گری میان توده ها  و  ایجاد تشکل روشنفکری قوی ، نیرومند و محسوس   وظیفه  اساسی و کلیدی روشنفکران امروزی ما میباشد و...   

  

 امید روشن فکران ما  و بخصوص ان ها یی که اهل قلم اند  ، دردی  در دل دارند و  اندیشه یی در مغز ، متوجه  مسئولیت  بس عظیم تاریخی شان بگردند  و امید وارم تا توده ها  به این گلهای سر سبد  توجه نموده  و از وجود انها به گونه مثبت  و مفید  استفاده اعظمی را بنمایند  و... به امید آن روز   . میر احمد لو مانی ! مینسک

حامد نامه

محدحسین فیاض

پس از حمد خدای دست و دل باز

قلم در قالب نی می زند ساز

به سازش بیت ها رقصیده آیند

به صد ناز و ادا، سنجیده آیند

دمی که دم گرفت آن ساز و آواز

سرودن را کند این گونه آغاز:

الا ای حامدِ رندِ خبر ساز!

برایت می نویسم نامه ی باز

ببخش این نامه ام پاکت ندارد

به تن پیراهن و جاکت ندارد

به رسم ساده بودن، بی گداز است

سرش تا دفتر کارِ تو باز است

پس از انجامِ رسم احترامت

و این که نامه را کردم به نامت،

شنیدم جامعُ الا طراف گشتی

زهر نقد و کجی ها صاف گشتی

کلاهم گفته کارت بی نظیره

دلیلش انتخابات اخیره

تمام کارهایت روبه راه است

نشانش چُرت های صبحگاه است

به وقتِچُرتهای شامگاهی

مبارک باشه تخت پادشاهی

مبارک ... این که یارت مارشاله

کلاهش کج ولی صاحب کماله

همان که هست در هر جنگ چالاک

ولی از لطف تو گردیده است پاک

وآن که دوّمین آدم پس از توست

به هر بازار ما جالبترین اوست

به وقت کاروبار و خوردن آش

مداوم پاسبان عینکش باش

خلاصه، حامد ای صاحب سلیقه!

و ای آن که شدی اینک عتیقه!

به دلّالی، مدال آور تویی تو

به حمّالی، جوال آور تویی تو

جوالت پُر زمعجون عجیب است

پر از پیراهن و شلوار و جیب است

پر از ماش و موشونگ و گندم و جو

پر از بنجاره های کهنه و نو

پر از تسبیح، نکتایی، ریش و پشم

پر از هرچه که می گویند، گو: چشم

نمی دانم که آخر مقصدت چیست

شریک خنده ها و گریه ات کیست؟

فقط می دانم از هرجا که جَستی

و با چوکی – یقیناً – عقد بستی

#

شنیدم حاج میرزا، میر غضنفر

همین دیروز خورد از پشت خنجر

دماغ آسیابِ دهِ پایین

شبی با انفجاری گشت خونین

ولی اُستا قلندر آسیابان

از این دردش نگفت اوهیچ هزیان

ازآن پس کدخدای قریه ی ما

زعیم و پیشوای قریه ی ما

به ما گفته است زرد آلو بکاریم

اگر آنهم نشد آلو بکاریم

اگرآن هم نشد سیب و چغندر

اگر آن هم نشد بگذار و بگذر

پس از آن حرفِ تریاک و اناراست

خدارا شکر دنیا برقرار است

#

دهِ ما سالها شد میزبان است

به دنبال انار و سیب و نان است

خیال بچّه ها با نان عجین است

«انار و سیب ...» حرف دلنشیناست

مهم این است، مهمان شادباشد

و از هر دنگ و فنگ آزاد باشد

به ویژه مردم هفتاد ملت

که می آیند تا بدرا کنند لت

که می آیند آزادی بیارند

پس از صد سال آبادی بیارند

ببین این ده دگر گشته است شاداب

واز چاه دموکراسی خورد آب

به هر کوه و بیابان، گوسفندان

عجب رقصی به پادارند یکسان

بُزی با برّه روبوسی نماید

وتمرین دموکراسی نماید

خروسها ماکیان ها خوبِ خوبند

ارداتمندهم در زیر جوبند

اگر برخی شلوغکاری نمایند

تفاهم را بلوغکاری نمایند

از این پس در تمام ِدِه غمی نیست

میان خانه های ما نَمی نیست

خدا را شکر هر جا کار داریم

تماماً نشئه از نسوار داریم

دل خود را شبی بسمل نمودیم

سرک ها را - ببین - کَه گِل نمودیم

فراز خانه هامان دیش نصب است

کنارش تندیس یک میش نصب است

خبر از انفجار و انتحاری

دگر بر روی آنتن نیست جاری

تمام جیب های چاق گشته

خوش و سرمست چون تبراق گشته،

پر از جلغوزه و کشمش نخودند

یقیناً اهل فضل و عشق و جودند

خیال شاعران و قصه دانان

ارادتمندهم خندان و شادان،

پی یک لقمه نان علّاف، هرگز

رها از عین و شین و قاف، هرگز

دل آوارگان همشادِ شاد است

اگرچه بخت شان در دست باد است

تمام کارهاشان جُفت و جوره

دلیلش حرفهای این سطوره

#

خلاصه ایهالحامدِ ناسی

به قربانت شوم «هوراکه لاسی»

خیالت مثل باور، تخت باشد

حریفت هر زمان کم بخت باشد

به صد گرمابه و باغ و گلستان

سرت بادا سلامت با رفیقان

پس از عشق و صفا و خوردن آش

دگربا قلّک مرویس خوش باش

از این پس ما و این خوانِ پر از نان

 سرم بادا فدای خاک افغان.

تهران – 1388/6/19