(یادداشتی درباره انتشار دور جدید دایرةالمعارف آریانا[i])
علی امیری
درآمد
دایرهالمعارف اریانا در سال 1325 تأسیس شده و بعد از یک دوره نشر و سپس توقف اینک، انتشار دوره جدید آن در سال 1386 آغاز شده و جلد اول آن در دسترس خوانندگان قرار گرفته است. هیچ چیز نمیتواند مانند تفاوت فاحشی که میان دایرهالمعارف جدید و قدیم آریانا وجود دارد، هبوط و پسروی فرهنگی این دو سه دهه اخیر را به نمایش بگذارد. مدخل «افغانستان» در دایرهالمعارف جدید آریانا مورد نقد و اعتراض واقع شده و همین باعث شد که به سایر مدخلهای این دایرهالمعارف هم، مروری صورت گیرد. یادداشت ذیل حاصل مرور چهار مدخل ابن خلدون، ابن رشد، این سینا و این عربی است. اما، از آنجا که جنجال از مدخل «افغانستان» برخاسته است، همانجا را نقطه شروع قرار دادیم.
* * *
دایرةالمعارف آریانا، در انتشار دور جدید خود، در مدخل «افغانستان»، درصدی نفوس اقوام کشور را به قرار ذیل آورده است:
پشتونها62 ـ 73 قیصد، تاجکی 12 ـ38 فیصد، هزاره 9 فیصد ازبک 6ـ10 فیصد، ترکمن 2ـ69 فیصد، قزلباش 0ـ74 فیصد، نورستانی 0ـ 49 فیصد، پشهای 0ـ33 فیصد،قرغز 0ـ25 فیصد، هندوها و سکها 0ـ17 فیصد، مغول 0ـ15 فیصد، گوجر 0ـ 03 فیصد و متفرقه 0ـ20 فیصد. (دایرهالمعارف آریانا، 1386، مدخل افغانستان، ستون اول، ص 571)
با توجه به اینکه قریب به سی سال است که هیچ سرشماری دقیقی از مردم افغانستان با تفکیک قومیتشان صورت نگرفته است و آمار تخمینی نسبتاً دقیقی که طی 7 سال گذشته مدار اعتبار و توجه بوده است پشتونها را 38%, تاجیکها را 25%, هزارهها را 19%,ازبکها را 8% و سایر اقوام را 10% اعلام کرده است, طبیعی بود که این مطلب مورد اعتراض واقع شود. اما, اعتراضها نیز مانند بسیاری از مسایل مشابه و غیرمشابه در افغانستان, برخاسته از موضع سیاسی و بازتابی از فرصت طلبی, تعصب و تنگنظری و در مجموع فاقد بستر عقلانی و منطفی بود. درست است که آکادمی علوم امروز جای انجمن تاریخ را در گذشته گرفته است, و جعل آمار و پرداختن دروغهای شاخدار بخشی از ذهنیت موجود در میان دستاندکاران رسمی فرهنگ, در این سرزمین است؛ اما, این مطلب, با افشاگری رییس احصاییه مرکزی, دیگر چندان مسئله شایسته گفتوگو به شمار نمیرود. رییس احصاییه مرکزی در پارلمان به درستی اذعان کرده است که تحقیقات احصاییه مرکزی نفوس واقعی پشتونها را 38% نشان میدهد, اما رییس جمهور مانع از نشر آن شده است.
اعتراض بر خطایی که در خصوص آمار اقوام افغانستان رفته است, در فضای آکنده از حساسیت قومی کنونی امر طبیعی و برحق است. اما پافشاری بر این و بزرگ کردن آن در حقیقت همدستی با پدیدآورندگان این اثر, در راستای کتمان ماهیت آن است. ماهیت اصلی دایرهالمعارف آریانا در دوره جدید آن, نشر معرفت و آگاهی نیست, تا وجود پاره نکتههای خلاف واقع در آن, موجب اعتراض گردد. این دایرهالمعارف واجد عنصر آگاهی و یا نشانه سواد و دانایی نیست, بلکه نشانه و نموگار صادق و راستین جهل و نادانی است. در روزگار کنونی که فرهنگ در زیر سیطره جهل و تعصب از نفس افتاده است, شاید هیچ چیزی نتواند چون دایرهالمعارف آریانا, تجلی و بازتاب نادانی و ناخویش آگاهی امروزین ما باشد. بنابراین دایرهالمعارف جدید آریانا, پیش از آنکه دابره دانایی باشد, نماد نادانی است.
انگشت گذاشتن روی این یک خطا که در واقع پدیده کلیشهای, تکراری و آشنا در تاریخ حداقل یکصد سال اخیر افغانستان است, در واقع تاثیر جهل و غفلتی است که این دایرهالمعارف در تمامیت خود آن را بازتاب میدهد. اعتراضگران شاید نمیدانند که اعتراض بر آنانیکه مقدمه ابن خلدون را کتابی در تعریف بربرهامیدانند و المجستی
را اثری از ابن رشد میخوانند, و ابن عربی عارف و صوفی قرن ششم اندلسی را شاگرد محقق حلی و فقیه شیعی قرن هفتم عراقی میدانند, در واقع اعتراض برخودشان است. دایرهالمعارف آریانا, بیش از آنکه به دلیل جعل ارقام به نفع قوم پشتون مورد اعتراض باشد, به دلیل حقایق دهشتناک نهفته در آن باید مورد تأمل باشد. درست است که آکادمی علوم امروز خلف انجمن تاریخ دیروز است و ناگزیر باید همان سنت جعل و تاریخسازی را ادامه دهد؛ اما, این حقیقت هولناک را کمتر کسی میتواند بپذیرد که این دایرهالمعارف روی هم رفته بازتابی به نسبت دقیقی از وضعیت آگاهی, ذهنیت و دانایی امروزین ما است. این دابرهالمعارف در واقع, طشت تهی دانایی ما را از بام به زمین میاندازد و میزان و مایه علم و سواد نداشتة ما را افشا میکند.
بدینسان دایرهالمعارف به یک نماد و نشانه بدل میشود. نشانهای که اگر به دقت مورد توجه قرار گیرد, میتواند دوران کنونی را به مثابه دوران استیلأ جهل و نادانی رمزگشایی کند. من در اینجا نه قصد معرفی این کتاب را دارم که در واقع لزومی ندارد و نه هم قصد نقد و بررسی آن را که خود به واقع نقض غرض است, زیرا جهل را نمیتوان ارزیابی کرد. من, فقط با اشاره به چند مدخل, صرفاً قصد نشان دادن نمادینه شدن جهل و نادانی را در این اثر دارم.
1. در مدخل ابن خلدون, پس از ارایه یک زندگینامه بی سروته و درهموبرهم نوشته شده است:
ابن خلدون کتاب خود را در هفت جلد در سال 784 ق. به نام «العبر» در قاهره نوشت این کتاب فصول زیاد دارد. حوادث, رویدادها, اسناد و مدارک, در آن بازتاب یافته است و در آن اغلاط و نواقص نیز به چشم میخورد. وی یک کتاب دیگر را در تعریف بربرها نگاشته و آن نتیجه پنجاه سال زحمات او بوده است. این کتاب بیانگر حوادث و رویدادهای سیاسی, نظامی است. این کتاب به نام مقدمه ابن خلدون یاد میشود که مورد استفاده دانشمندان میباشد. تا حال هیچ دانشمند عرب, در مورد تمدن و فرهنگ عرب به این سویه کتاب نوشته نکرده است. (همان, ص 174).
بگذریم از اینکه نویسنده سرمحقق به بازار به نسبت گرم تحقیق و پژوهش درباره این خلدون که توسط اشخاص چون محسن مهدی, علی املیل, ساطح الحسری و جواد طباطبایی, در طی دو سه دهه اخیر صورت گرفته است, هیچ آگاهی نداشته و طبعاً اشارهای نکرده است؛ بگذریم از اینکه نویسنده نمیدانسته که ابن خلدون مورخ است یا متکلم، فیلسوف است یا فیلسوف تاریخ؛ و بالاخره بگذریم از اینکه به مفاهیم پیچیده چون عمران، انحطاط و تمدن که همواره با نام ابن خلدون پیوند خورده است، کوچکترین اشاره در این مقاله نرفته است؛ فقط از دقت در همین فقره که ذکر کردیم، چند نکته به دست میآید:
1. ابن خلدون کتابی به نام «العبر» در 7 جلد دارد. در چه موضوعی معلوم نیست. فقط این کتاب فصول زیادی دارد (کتاب در هفت جلد است و لابد باید فصول زیاد داشته باشد).
2. مقدمه ابن خلدون بخش یا مقدمه کتاب العبر نیست، بلکه کتاب مستقل دیگری است.
3. این مقدمه کتابی است که در تعریف بربرها نگاشته است.
4. مقدمه کتابی است که درباره حوادث سیاسی و نظامی است.
5. این کتاب در مورد تمدن و فرهنگ عرب نگاشته شده است.
این همه آشفتگی و پریشانگویی فقط در طی کمتر از دو سطر در یک ستون، جز به این معنی نیست که نویسنده نه تنها نادان است که اصلاً فرق میان دانایی و نادانی را نمیداند و از آنجا که نویسنده حتی به درآمد ترجمه فارسی مقدمه که بیش از چهل سال پیش به زبان فارسی ترجمه شده است، هم مراجعه نکرده است، میتوان نتیجه گرفت که نویسنده جهل خویش را بر علم دیگران ترجیح نیز مینهاده است.
2 ـ در مقاله ابن رشد آمده است:
ابن رشد پس از تتبعات، آثار مهم و گرانبهایی تألیف کرد و در مقدمه کتاب المجستی خود را به یک مردی که در آتش بازی میکند تشبیه نموده و اضافه میکند که «من نظریات خود را نگهداشته و زیادتر وقت خود را مصروف کار دیگر نمودم با آن هم یک سلسله آثار به وجود آوردم در علوم و فنون مختلف حتی در رشته طب کتابی را به نام «کلیاتر» نوشتم که به زبانهای لاتین و دیگر زبانها ترجمه شد». ابن رشد اولین کسی بود که آثار مابعدالطبیعه را به صورت واضح بیان نموده و آثار دیگر ارستو را به زبان عربی ترجمه کرده است. امتیاز دیگر این عالم و فیلسوف این بود که بسیار عمیق فکر مینمود و مینویسد که: نسبت به اسلافش تفاوت داشت و منظور را آسان بیان نموده است. (ص 175، ستون اول)
در ادامه آمده است:
ابن رشد نخست تمام آثار ارستو را به استثنای کتاب سیاست و کتاب حیوانات خوانده و بعد آن را ترجمه کرد. یکی از کارهای خوب ابن رشد، مقایسه کتاب قانون ارسطو و منطق فارابی بود ...... با تأسف باید گفت که آثار ابن رشد، از طرف مقامات سانسور یا سوختانده شد. تنها دانشمندان و علما عیسوی آثار ابن رشد را از دشمنی و کینهتوزی یعقوب المنصور در امان نگهداشته و هم آن را به زبان عربی ترجمه کرد و یک تعداد دیگر آثار ابن رشد را که به زبان عربی نوشته شده در اروپا پیدا میشود....
ابن رشد به فلسفه بسیار علاقه داشت و میگوید از زمانی که ارستو فلسفه را بنیانگذاری کرد از آن ایام تا کنون کسی چیزی بر آن علاوه ننموده است. ابن رشد فلسفه مشایی را از نو افلاتونیان آموخت، بعد تلاش نمود که اختلاف بین حکمای یونانی و اسلامی را از بین ببرد و برای رفع اختلافات روی مسایل فلسفه تلاش کرد. (همان ستون دوم).
ملاحظه میشود که نویسنده چه صحنه شگفتی آفریده است: ابن رشدی آفریده است که نویسنده کتابی به نام المجستی است و کسی است که علما عیسوی آثار او را به عربی ترجمه کرده است. ابن رشد دایرهالمعارف جدید آریانا کسی است که آثار ارسطو را به عربی ترجمه کرده است، بسیار عمیق فکر میکند و نشانه فکر عمیقش این است که «نسبت به اسلافش تفاوت داشت و منظور را آسان بیان نموده است» و کتاب «قانون ارسطو و منطق فارابی را مقایسه کرده است»، و آثارش از طرف مقامات سانسور و یا سوختانده شده است، و ابویعقوب المنصور باعث این سانسور و سوختن بوده است. ابن رشد دایرهالمعارف جدید آریانا کسی است که «به فلسفه بسیار علاقه داشت» و نشان این علاقه آن است که «زمانی که ارسطو فلسفه را بنیانگذاری کرد، از آن ایام تا کنون کسی چیزی بر آن علاوه ننموده است». و بالاخره ابن رشد دایرهالمعارف جدید آریانا کسی است که «تلاش نمود که اختلاف بین حکما یونانی و اسلامی را از بین ببرد».
بدیهی است که ابن رشد نه در مقام قاضیالقضات و نویسنده اثر فقهی چون بدایهالمجتهد و نه به عنوان متفکر دلواپس به نسبت دین و فلسفه و نویسنده کتابی همچون فصلالمقال و نه هم به عنوان شارح ارسطو و کسی که در جستوجوی ارسطوی واقعی بود و اعتراضش، بر ابنسینا هم این بود که ارسطوی واقعی را نمیشناخته است، نمیتواند هیچگونه نسبتی با آنچه که مقالهنویس آریانا نوشته است، داشته باشد.
از آنجا که المجستی کتابی است در هیأت و نجوم از آن بطلیموس و از آنجا که ابن رشدمترجم نبوده و حتی یک سطر از اثار ارسطو را ترجمه نکرده است و از آنجا که تفاوت داشتن با اسلاف نشانه فکر عمیق نیست، و از آنجا که در هیچ مرجعی مطلقاً نیامده است که ارسطو کتابی به نام قانون دارد و فارابی کتابی تحت عنوان منطق (و نه رسالههای منطقی با عناوین دیگر) و از آنجا که ابویعقوب المنصور، که لابد همان ابویعقوب سلسله موحدون باید باشد، حامی ابن رشد بوده و نه سوزاننده و سانسور کننده کتابهای او و از آنجا که ابن رشد به گواهی آثارش مسئله به نام «اختلاف میان حکما یونانی و اسلامی» را اصلاً نمیشناخته و مطرح نکرده است و بالاخره از آنجا که چنین مدعیاتی در هیچ منبع دست اول، دست دوم و حتی مجعول هم ذکر نشده است، میتوان نتیجه گرفت که نویسنده درباره چیزی که جهل مطلق داشته دست به قلم برده است. او نه تنها به اهمیت افکار ابن رشد و جایگاه اندیشه او در منظومه تفکر اسلامی جاهل بوده، بلکه معلومات زندگینامهای عادی هم نداشته و ابن رشد برای او در حد به مراتب کم اهمیتتر از رحمان بابا و مرویس ینکه مطرح بوده است که میتوان هر تر و وخشکی را بدون هر نوع ضابطه و رابطة دربارهشان گفت.
پریشانگویی نویسنده پایانی ندارد، اما، در اینجا برای خواننده که به اصل دایرهالمعارف دسترسی ندارد. فرازی را نقل میکنیم تا خود قضاوت کند که آیا این قطعه معنای محصلی دارد یا نه:
ابن رشد پس از آنکه شرح فلسفه ارسطو را نوشت. منازعه شدیدی بین سکولاستکها ایجاد شد و اروپاییان به آثار ابن رشد علاقه شدیدی پیدا کردند و کسانی که آثار او را مطالعه نمودند، گرایشات به بیدینی پیدا نمودند، زیرا آثار ارسطو که به عربی پیدا شد، زیادتر آن را منطبق به اصول دین عیسوی یافتند و این فلسفه چند قرن دوام نمود و شرح ابن رشد مورد اعتراض نبوده و نسبت به تمام نظریات علما اسکولاستیک آن را به اصل نزدیکتر یافتند. به همین علت این مسئله زیادتر مورد تتبع و تحقیق دانشمندان قرار گرفت و این فیلسوف مسلمان مورد تحسین و تقدیر قرار گرفت (ص، 176 ستون دوم).
3ـ در مدخل این سینا، البته با ابن سینای طبیب مواجه هستیم و نه تنها از آراء فلسفی، معرفت شناختی و جهان شناختی او یادی، در میان نیست، که از کتابهایی چون شفا، نجات و دانشنامه علایی، در جزء آثار ابن سینا نامی هم برده نشده است. تنها از کتاب اشارات بدینگونه یاد شده است: «از حمله کتابهای غیر طبی آن، یکی هم کتاب اشارات است که ابن سینا در اخیر عمر خود آن را تألیف کرد. این کتاب ترجمه قسمت طبیعیات و الهیات است و یکی از مهمترین کتب شیخ میباشد که دارای معانی بلند و بلیغ، پخته و منظم است» (ص182، ستون اول). ترجمه «قسمت الهیات و طبیعیات» کدام اثر کدام نویسنده است؟ و اگر ترجمه است، چرا مهمترین کتاب شیخ است؟ و کسی که نمیداند کتاب ترجمه است یا تألیف، چهطور میداند که کتاب دارای معانی «بلند و بلیغ، پخته و منظم است». باز هم طبق مألوف نویسنده، کتاب اشارات را بدون این که یک تورق ساده و سرسری کرده باشد مورد قضاوت قرارداده و دارای معانی «بلند و بلیغ» دانسته است. شاید اشارات دارای «معانی بلند و بلیغ» باشد، اما اظهار این سخن از سوی کسی که نمیداند الهیات تألیف است یا ترجمه، تنها شامل «الهیات و طبیعیات» است یا منطق و تصّوف را نیز شامل است، نشانه هوس و نابخردی و مسخره کردن دانش و دانایی است. عین یک چنین داوری در مورد رساله حیبن یقظان وجود دارد:
رساله حیبن یقظان که تمثیلات عرفانی ابن سینا را در بردارد و به وسیله ابوعبید جوزجانی شرح گردیده است. در این رساله ابن سینا، زیرکانه، استادانه و ماهرانه برگماندیشان، کوتهنظران که باطنشان با اعمال ظاهرشان مطابقت ندارد و برای مردم مجال فکر کردن و اندیشیدن را نمیدهد. آنچه از توضیحات ابن سینا در این رساله نتیجه میشود این است که انسان باید با اتکا به اصالت عقل عمل کند و انچه را که عقل تجویز نمیکند دور افگند، عملکرد کورکورانه باعث تباهی انسان و جامعه میگردد. (علایم سجاوندی مطابق اصل است) (ص182، ستون دوم).
بدیهی است که رساله حیبن یقظان ابن سینا، هیچ نسبتی با آنچه که ذکر شد، ندارد و گمان نمیکنم که بتوان در نوشته هیچ مبتدی با چنین افکار آشفته، ذهن پریشان و اندیشه خام برخورد کرد.
4ـ مقاله ابن عربی در دایرهالمعارف جدید آریانا شاهکار دیگری از آشفتگی و پریشانی و نادانی است. در اینجا نیز نه تنها از پژوهشهای بینالمللی که طی نیم قرن توسط کسانی چون ویلیام چیتیک، توشیهیکو ایزوتسو، هانری کربن، سید جلالالدین آشتیانی، عثمان یحیی و غیر ایشان درباره ابن عربی انجام شده است، هیچ خبری نیست، که باز هم مانند موارد مشابه فاقد یک معلومات زندگینامه عادی نیز هست. ابن عربی دایرهالمعارف آریانا «در سن طفولیت در سال 485 ق. به مشرق رفته» و «در 543 ق. در عدوه دنیای فانی را وداع گفته و در شهر فارس دفن شد» (ص183، ستون اول). اما در ستون بعدی مینویسد: «با در نظر داشت کتاب نصالنصوص وی در سال 750 ق. که سی سال عمر داشت، به ترک علایق دنیا پرداخت. در این صورت تولدش را حدود 720 میتوان دانست و تاریخ وفاتش نیز دقیق نمیباشد» (ص183، ستون دوم) (علایم سجاوندی مطابق اصل است). بافتههای بیضبط و ربط از این دست، که در قوطی هیچ عطاری یافت نمیشود، در این دایرهالمعارف فراوان است؛ اما، من قصد نقد، بررسی و برشماری آنها را ندارم، فقط میخواستم ردپای جهل را نشان بدهم. اگر تنها به چهار مدخل ابن رشد، ابن خلدون، ابن سینا و ابن عربی اشاره کردم، صرفاً از این رو بود که به دنبال هم آمده است و نیز از این رو که این چهار تن از استوانههای فرهنگ و تفکر اسلامیاند و دایرهالمعارفها برای حفظ حیثیت و موقعیتشان هم که شده میکوشند از مؤلفین متخصص استفاده کرده و آخرین تحقیقات را در خصوص آنها منعکس کنند؛ ورنه مدخلهای دیگر هیچ وضع بهتری ندارند. کافی است خواننده علاقهمند به مدخل اگزیستالیالیسم در دایرهالمعارف مذکور مراجعه کنند تا بنگرند که چه رطب و یا بسی به هم بافته است.
دایرهالمعارفهای معتبر در مورد افرادی با عظمت فکری ابن رشد و ابن سینا که دارای افکار چند بعدی میباشند، گاه از چند متفکر و متخصص استفاده میکنند، مانند مدخل ابن سینا در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی (چاپ تهران، 1376). اما، در افغانستان هر کسی که زندگینامه رحمان بابا را بنویسد به خود اجازه میدهد که درباره ابن رشد و ابن خلدون و ابن عربی مطلب بنویسد و بدینسان بیرق جهل و نادانی خود را به نام یک ملت بلند کنند.
دایرهالمعارف آریانا در سال 1325 بنیانگذاری شده و اینک 62 سال از عمر آن میگذرد. برابر معلوماتی که در مقدمه آن آمده است، 146 مؤلف و مترجم، یک کمیسیون تثبیت مقالات متشکل از 37 نفر و 67 ویراستار (ادیتور)، دستاندرکار تدوین این دایرهالمعارف بوده است. با توجه به این که به موجب قانون بودجه سال روان (1387) تنها بودجه انکشاف زبان پشتو یک و نیم میلیون دالر بوده است (البته بدون این که به سایر زبانها حتی یک و نیم هزار افغانی در نظر گرفته شود)، نمیتوان گفت؛ برغم فقر وحشتناکی که در کشور وجود دارد، دایرهالمعارف از کسر بودجه در رنج باشد. با این حال این، انبوهی از محقق و سرمحقق و معاون سرمحقق، دست به دست هم داد چنین شاهکاری به وجود آورده است که به خوبی میتواند میزان فرهنگ، وجدان و دانایی نداشته ما را بازتاب دهد.
با چنین وضع و حالی اعتراض به وجود آمار جعلی، احتمالاً بیوجه و بیمورد است. اولاً با جعل، تنها میتوان، واقعیت جعلی پدید آورد، اما نمیتوان عزم و اراده ملتها را سرکوب کرد. ثانیاً، جعلها از نوع انجمن تاریخ و آکادمی علوم، جعلهای بدان مایه جاهلانه و ناشیانه است که حتی در دوران کنونی استیلا جهل و نادانی نیز حنا رنگ و رو رفتة بیش نخواهد بود.
اعتبار مقاله «افغانستان» در دایرهالمعارف آریانا به اعتبار سایر مدخلهای این د ایرهالمعارف وابسته است؛ اگر ابن رشد مترجم ارسطو و صاحب کتاب المجستی است و اگر مقدمه ابن خلدون کتابی در تعریف بربرها و اشارات ابن سینا ترجمه از الهیات و طبیعیات کدام کسی دیگری است و اگر ابن عربی شاگرد فخرالمحققین حلی باشد، آمار پشتونها نیز 62% خواهد بود. اما، اگر همه این تر و خشکها از ذهن بدوی یک انشأنویس مبتدی برخاسته است، حداکثر میتوان گفت جعل آمار از پندار خام یک اندیشه فاشیستی تراویده است؛ و با چنین جعلهای معیوب و ناشیانه هرگز نمیتوان واقعیتهای اجتماعی امروز افغانستان، به خصوص واقعیت چندگانگی قومی را نادیده گرفت و یا بدتر از آن سرکوب کرد. برادر بزرگتر مرده است و طبل اسطورة قوم اکثریت دیری است که به صدا در آمده است. ما همه برابریم و برادر. اما، دریغ که در این میان دارایی مردم افغانستان توسط این گله سرمحقق سخت بیهوده حیف و میل میگردد.
والسلام