عقل فطرت انسانها صلح خواه و صلح را دوست دارد در نتیجه همه ای انسانها برای بدست آوردن آن تلاش دارند .
صلح کلمه زیبایست که نه تنها برای جوامع بشری مهم بلکه برای تمام حیوانات ارزشمند و مفید است . تمام موجودات نیاز به صلح دارند
در این روز ها از طرف سازمان ملل متحد در افغانستان روزهای صلح اعلام شده است و احتمالا روز اول عید روز اصلی صلح نیز خواهد بود
صلح زمانی برای یک جامعه ارزش خواهد داشت که مانند افغانستان سالهای سال با جنک خشونت چپاول تاراج انتحار و..... دست و پنجه نرم کرده باشند .
پس از فروپاشی حاکمیت طالبان جامعه جهانی وحکومت حامد کرزی سخت دنبال صلح راه رفتند هزینه کردند پول مصرف نمودند اما صلح بدست نیامد
به عقیده ای کای آیدی نماینده خاص سر منشی ملل متحد در افغانستان که در اجلاس پاریس ابراز نظر کرد گفت سالها ضایع شد ولی تلاش تنظیم نشد ( یعنی در افغانستان به صلح نرسیدیم )
برای پیدا کردن صلح تفنک اسلحه توب وتانک بیشتر نه بل اعتماد سازی در جامعه ومنطقه صلح را به ارمغان خواهد آورد ویا حد اقل در افغانستان توپ وتفنگ نتیجه بخش نبوده است .
با این روش کاری که جامعه ای جهانی در مدت هشت سال در افغانستان صلح را دنبال نمودند کلمه ای ضد صلح که همانا جنک است تقویت داده شد
سیاست مبنی بر باز سازی مناطق بحران زا وخشونت بار ویا مناطق جنگی باشکست کامل مواجه گردید وهر باری که باز سازی انکشاف بیشتر داده شد به همان میزان جنگ شدت گرفت .
کسانی هم اگر مشتاق جنک نبودند نا خود آگاه جنک را یکی از راههای رسیدن به بازسازی در مناطق ویا ولایت شان ارزیابی کرده راه جنک را پیش گرفتند.
پس چگونه به صلح برسیم ؟
جنک باطالبان برای سرکوبی ویا از بین بردن طالبان نتیجه ای جز تشدید خشونت قتل افراد بیشتر وآسیب پذیری افراد ملکی ومردم افغانستان نتیجه ای بیش نداشته ونخواهد داشت .
این جاست که باید برای به دست آوردن صلح راههای حل سیاسی را جستجوکرد وبا اصل حامیان جنک در افغانستان به مذاکره پرداخت .
در این جا لازیم است که ابتدا تاریخ پیدایش طالبان را که امروزه یکی از طرف های در گیر جنک در افغانستان است پیدا کرد وسپس از طریق حامیان آن به صلح دست پیدا کرد .
طالبان از بدو ظهور تا به امروز پس از رسیدن به قدرت وشکست آنان با همان نام ونشان دوباره بر مدار قدرت چرخ میزنند وحتی قدرت های بزرگ را با چالش مواجه ساخته است .دنبال امتیاز گرفتن در دولت افغانستان است اخطار وهوشدار های جدی بر جوامع بین المللی میدهند تا هنوز حتی نامشان تغیر داده نشد ه پس نتیجه اینست که همان طالبان با حامیان جدید شان به دنبال منافع وامتیازات هستند که باید ازآن حساب برد .
تاسیس طالبان با بودجه ای کشورهای آمریکا انگلستان عربستان سعودی وبا خدمات لوژیستیکی کشور پاکستان اینک هم فرا راه صلح در افغانستان شده است
طالبان که با پروپوزل آمریکا انگلیس به وجود آمده امروزه نه تنها افغانستان بلکه حامیان اسبق خود مانند پاکستان وآمریکا را به درد سر انداخته است .
پس از حادثه حمله بر سفارت خانه آمریکا در کینیا وتانزانیا سیاست های آمریکا در قبال طالبان تغیر کرد وبالا خره با حمله یازدهم سبتامبر آمریکا برای منزوی کردن گروه طالبان وارد عمل گردید
چندی نگذشت که طالبان حامیان جدیدی در منطقه پیدا کرد که به صورت غیر مستقیم آنان را کمک نموده وآنان را دوباره بر قدرت نزدیک ساخت
کشور های منطقه وهمسایگان کشور افغانستان مانند پاکستان وایران حق خود میدانند که طبق منافع ملی شان نه از طالبان بل از هر نوع خشونت وجنک در افغانستان حمایت کنند چون به ثبات رسیدن افغانستان از زاویه های مختلف نا خوشایند ونگران کننده برای همسایگان وبعضی از کشورهای خواهد بود که حد اقل نمی خواهد آمریکا در این میدان پیروز گردد .
پاکستان زاده کشور انگلستان است عمری چندانی هم ندارد وجدای این کشور از هند وستان زاده ای مفکوره ای مولانا آزاد از حزب مسلم لیک وانگلیسها ست و حتی توسط انگلیسها قسمت اعظم خاک افغانستان در اختیار پاکستان قرار داده شده که همان قرار داد خط دیورند می باشد واین کشور را به نام پاکستان نام نهادکرد این اولین معضل پاکستان با افغانستان است
دوم نزدیک شدن افغانستان با کشور مانند هند که رقیب بزرگ پاکستان در منطقه محسوب میشوند .
وسوم از دست دادن امتیاز ات خود نزد جهان غرب اگر افغانستان امن وبا ثبات به وجود آید دیگر کسی پاکستان را نخواهد امتیاز داد
در حالی که فعلا پاکستان یکی از پایگاههای اصلی غربیها در منطقه واز اعتبار بالای بر خوردار است
با این حال به منافع ملی پاکستان خواهد بود که از هر نوع خشونت در افغانستان حمایت کند وهمین سیاست را از ابتدای نظام طالبان در پیش گرفته وحالا هم با وجود که طالبان برای خود پاکستان درد سر شده است اما سیاست وپلان اصلی را دنبال میکند .
واما ایران کشوری که بیش از دیگران به منافع ملی خود می اندیشد وموفق هم بوده است .
در تمامی کشور های همجوار ویا دور تر از خاک ایران وقتی نزاع بر میخیزد این کشور حتما حامی یکطرف از نزاع می باشد وخود را شریک در آن میداند چه با وجهه ای دینی اسلامی ویا وجهه ای منطقه ای سیاسی زبانی نژاد خود را با مشروعیت تمام دخیل ساخته و دخالت شانرا درست هم توجیه میکنند .
این نوع دخالت ها از طرف ایران در کشور های چچن فلستین لبنان بوسنیا هرزوگوئنا عراق پاکستان وافغانستان به وضوح دیده شده است.
در زمان جنک داخلی میان افغانها ایران نه تنها یک حزب ویا یک طرف درگیر را در افغانستان حمایت میکرد بلکه تمام کسانی که به نحوی درگیر جنک بودند مورد حمایت قرار میداد .
پس به این نتیجه دست میابیم که سیاست های خارجی ایران مبنی بر تولید بحران در خارج از مرزهای ایران می باشد.
هنوز هم از این نحوه ای سیاست استفاده میکنند تا باشد این بحران همچنان در خطوط بیرون مرزی نگهداشته شده تا وارید ایران نگردد ویا حد اقل فرصت برای به چالش کشاندن این کشور از طرف قدرت های بزرگ با توجه به مسایل هسته ای شان پیش نیاید .
وبعد دیگر قضیه مسئله ای اقتصادی می باشد :
کشور افغانستان یک مارکیت مصرفی کالا های این دو کشور است وبه منافع هم پاکستان وهم ایران خواهد بود که هرکدام با سرمایه گزاری اندک بازار خود را ثابت نگهدارند افغانستان درصلح دیگر مارکیت مصرف همسایه ها نخواهد بود
پس عامل بحران وهزینه ای بحران بیرون از مرزهای افغانستان بوده وبرای بوجود آمدن صلح در افغانستان با همسایگان تفاهم صورت گیرد .
آنان چه خواهند خواست:
نگرانی که نه تنها کشور های ایران وپاکستان وکشور های منطقه در زمینه ای ماندن نیروهای ائتلاف بین المللی وسیاست های گنگ جامعه جهانی در قبال افغانستان دارند بلکه در جامعه افغانی نیز این ذهنیت به وجود آمده است که در یک کشور دارای قانون اساسی دارای پارلمان ثنا وریس جمهور منتخب چرا حضور نیروهای خارجی ویا بین المللی قانون مند وبر اساس توافق ویا قرارداد نیست .
همسایگان وهم جامعه افغانی باور مندی واعتماد پیدا نمایند که افغانستان در درازا مدت پایگاه نظامی جامعه جهانی نخواهد ماند .
ویا حد اقل استقلایت حکومت افغانستان برای مردم وهم برای همسایگان تثبیت گردد.
قانون مند ی حضور نیروهای خارجی در افغانستان باعث بهتر شدن روابط همسایگان و منع دخالت در امور یکدیگر واعتماد سازی بین کشورهای منطقه و جامعه ای افغانی خواهدشد.
یکی از مسایل که همیشه طالبان روی آن تاکید دارد وخروج بلاقید وشرط نیروهای خارجی را مطرح میکنند اصل طرح مسئله از آن طالبان نیست .
واین بسیار واضح است که پاکستان وایران بعضی دیگر ازکشور های منطقه مانند روسها نیز همین را میخواهند .چون فعلا اعتماد بالای حکومت افغانستان ندارند وتوافقات سیاسی نظامی ویا روابط دیپلماتیکی نیاز به استقلا لیت کامل یک حکومت دارد .
گرفتن چند طالب وآزاد کردن آن توسط تحکیم صلح صلح را نخواهد ببار آورد واین خود بازی دادن بیش نیست وکمک برای صلح به شمار نمی آید
با شعار ها وسمینارها ویا اعلان های برای روز صلح که از طرف یوناما برگزار میگردد کار ساز صلح نیست.
راههای اصلی برای بوجود آمدن صلح جستجو گردد معضل اصلی فراراه صلح پیدا گردد اختلاف نظر ها ی خود جوامع جهانی در مورد افغا نستان شفاف گردد وهمانا اعتماد سازی نمونه سازی قانونمداری زمینه ای صلح را در این کشور فراهم خواهد ساخت .
اگر حکومت افغانستان در بین جوامع خود وکشور های منطقه از اعتبار واعتماد برخوردار باشد
اگر جامعه جهانی به جای باز سازی مناطق پر آشوب مناطق که صلح را دوست دارند سرمایه گذاری کنند ومنطقه صلح دوست را گلستان بسازند انگیزه ای برای قبیله های جنگجو بوجود خواهد آمد وآنان خود بخود به طرف صلح رو خواهند آورد .
واگر حضور نیروهای خارجی در افغانستان قانون مند گردد مردم افغانستان کشورهای منطقه باور واعتماد بر حکومت افغانستان داشته باشند گامی بسوی صلح پیش رفته است .
اگر اختلاف نظر در بسیاری موارد بین جوامع اروپا آسیا وآمریکا از بین رود آنگاه به صلح نزدیک خواهیم شد
پس راه رسیدن به صلح تنها جنک نیست وجنگ فقط یکی از راهها ی صلح می باشد راههای دیگری نیز وجود دارد که به صلح دست پیدا کرد .
هادی غفاری
سپیده
تو اگر افسانه یی
من شکوه رویشم
عشق ، یاری روشنی
دلفریب زایشم
از تو گفتند
از تو گفتند
گنگ ، مبهم ، دور ِ دور
دَور ِ تو دیوار کردند
قله های نا عبور
من صفای باغ وباران
من طلوع بامداد
من بهاران
من تمنای لب عاشق جانان
من صدای چشمه ساران
من شکستن
من گریستن
من غم و سوگ به دامان زمستان
تکه ی عاطفه اندام من و لطف گلستان
معنی بودن ومفهوم سعادت به دو دستم
یک ستاره ، یک چمن ، یک سحر زمزمه هستم
درلبانم عشق، هستی ، گل وآیینه ورویاست
سینه ام زندگی ، زایش ، سبد سبز فریباست
پنجه هایم خالق هستی وگرمای تمناست
از تو گفتند
از تو گفتند که تو قهاری وجبار
من ولی پاک ، سعادت ،صبر ، بخشایش وخوبی
تو فقط افسانه یی
من سپید راستی
من فرود ومن فراز ناز هستی
تو فقط افسانه یی
من بلندای حقیقت...
تو فقط افسانه یی
عزیز رویش
گاهی برای درک آنچه در زمان حال داریم، ضرورت مییابیم که به زمان گذشته برگشت کنیم. شباهتهایی که در حوادث، رویدادها و پدیدهها در گذر زمان به نظر میرسند ما را کمک میکنند که از یک چوکات محدود در بررسی مسایل نجات پیدا کنیم.
مشکلی را که فعلاً در ارتباط با طالبان داریم، نمونهی نسبتاً مشابهی در تاریخ نیز داشته است. ریشههای اولیهی برخورد و تفکر طالبانی را میتوان به حدود یک و نیم قرن پیش در هندوستان تعقیب کرد. جستجوی این ریشهها ما را هم برای شناخت طالبان در وضعیت کنونی کشور ما کمک میکند و هم تا حدی با راههایی آشنا میسازد که شاید بتوانیم از طریق آن گشایشی در برخورد با طالبان پیدا کنیم. البته شاید بیهوده نباشد اگر بگوییم که طالبان با تفکر و الگوهای رفتاری خود استثنایی در بخش خاصی از کشور نیستند. نمونههای زیادی از استیلای طالبان را در نقطه نقطهی کشور میتوان نشاندهی کرد.
مقایسهی طالبان با همتایان دیوبندی آنان، به هر حال، مقایسهی جالب و آموزندهای است. میدانیم که انگلیس ها به طور منظم از اوایل قرن هفدهم وارد هندوستان شدند و پیشقراول شان هم بازرگانانی بودند که با لباس تاجر و امثال آن رفت و آمد داشتند و در واقع گزارش و اطلاعاتی جمع میکردند که بعدها به در کمپانی هند شرقی و شرکت متحدهی هند شرقی و در نهایت به درد دولت هند برتانوی خورد.
اولین کسانی که با ورود انگلیس ها مخالفت کردند و مقاومت پرشوری نیز داشتند، مسلمانان هندی بودند. آن زمان مسلمانان در هند از تاریخ حکومتداری و حکمروایی طولانی برخوردار بوده و فرهنگ و سیاست و اقتصاد و اداره و همه چیز را در دست خویش داشتند. هندیهای بومی به علت سرکوبی مستمر و طولانی روحیهباخته و فاقد انسجام و توان مقاومت در برابر بیگانگان بودند. به هرحال، مسلمانان با چندین جنگ و مقاومت خویش انگلیسها را سخت آزرده ساخته بودند که یکی از آخرین مقاومتها مربوط به تیپو سلطان، پسر حیدرعلی یکی از امرای مسلمان هند بود. تیپو سلطان شیعهمذهب و فوقالعاده شجاع و وطندوست بود. وی مقاومتی را که پدرش در سال 1781 شروع کرده بود تا سال 1799 دوام داد و در این سال در پیکار با انگلیسها کشته شد. در سال 1857 آخرین مقاومت مسلمانان با شورش نظامیانی آغاز شد که از اردوی انگلیس خارج شده و با کشتن جمعی از فرماندهان انگلیسی به طرف دهلی به راه افتادند. این قیام که خونینترین قیام و آخرین آنها به شمار میرفت تا سال 1859 دوام کرد و در این سال آخرین جرقههای آن توسط انگلیسها خاموش شد. پس از این قیام، مسلمانان تحت فشار شدید انگلیسها واقع شدند و دیگر توان مقاومت منسجم و سازمانیافته را در خود نیافتند.
عقدهی شکست و حقارت زندگی در زیر دست کفار (به تعبیر مسلمانان) جمع تازهای را در میان مسلمانان به حرکت انداخت که بیشتر آنان علمای مذهبی بودند که با اعلام جهاد بر علیه انگلیسها مسلمانان را به نوعی مقاومت منفی در برابر انگلیس ها تشویق کردند. همزمان با شکست مسلمانان در سال های 1859 مدرسهی دیوبند تأسیس شد و علمای مذهبی از طریق این مدرسه با استناد به یکی از احادیث پیامبر که «من تشبّه بقومٍ فهو منهم» (هر کسی خود را به قوم و گروهی شبیه بسازد از همان قوم و گروه است)، می گفتند که هر گونه شبیه شدن به کفار دخیل شدن در کفر آنان و شریک شدن در جنایت آنان است. بنابراین، تأکید کردند که مسلمانان برای حفظ فرهنگ و هویت خویش نباید لباس کافری بپوشند، نباید سخن کافری بزنند، نباید در مدرسهی کافری آموزش ببینند، نباید کتاب کافری بخوانند، نباید علم کافری بیاموزند و خلاصه نباید هیچ رابطهای با کافران داشته باشند. این عقیده باعث شد که دیوار ضخیمی میان مسلمانان و انگلیسها و در واقع تمدن و علم آن روز پدید آید. از آن طرف، انگلیس ها شرط گذاشتند که هر که می خواهد وارد ادارهی دولتی شود و حتی یک پست سادهی اداری بگیرد، باید درس خواندهی مدارسی باشد که توسط انگلیسها اداره میشد و یا دروس انگلیسی در آنها داده میشد. از این وضعیت هندیها که تا آن زمان از موقعیت فروتر اجتماعی و سیاسی برخوردار بودند، فوقالعاده سود بردند و برای گرفتن مشاغل دولتی شروع کردند به مکتب رفتن و سواد و علم آموختن؛ و انگلیسها نیز برای سرکوب مسلمانان و گشودن عقدهی هندیها در برابر مسلمانان این وضع را تشویق کرده و برای آن بیشتر زمینهسازی میکردند. در نتیجه مسلمانان از هر گونه پیشرفتی در عرصهی علم و تمدن و زندگی باز ماندند و هندیها، برعکس، تمام امتیازات را به دست آوردند.
وضعیت مذکور جمعی از مسلمانان دیگر هندی از جمله سرسید احمد خان و عدهای از بازرگانان مسلمان را سخت به وحشت انداخت و اینها در مقابل تبلیغ و شیوهی عمل دیوبندیها مدرسهای را در علیگره ایجاد کردند که در آن مسلمانان تمام علوم انگلیسی و غربی و مدرن را فرا میگرفتند. اینها از لباس دانشآموزان خود تا سر و وضع و تا زبان و تا همه چیز شان را انگلیسی ساختند و حرف شان نیز این بود که اگر ما از انگلیسها نیاموزیم و بهره نگیریم تمام افتخارات تاریخی مسلمانی خود را از دست خواهیم داد.
اقدامات سید احمد خان با واکنش منفی دیوبندیها مواجه شد و او را تکفیر و متهم به خیانت کردند و حتی در پی قتلش برآمدند، اما به علت حمایتی که انگلیسها از او می کرد و خود نیز آدم باهوشی بود، کشته نشد و مدرسهاش نیز دوام کرد و رفته رفته به نهضتی در هند تبدیل شد که برای مسلمانان روزنهی دیگری را باز کرد. در دامان همین نهضت نسلی دیگر از مسلمانان که اقبال و جناح و لیاقت علی و صدهای دیگر از آن دسته بودند با دنیای جدید آشنا شد و این خود مقدمهای برای تأسیس پاکستان گردید و مدرسهی علیگره نیز در سال 1912 تبدیل به دانشگاه رسمی شد و اکنون از معتبرترین دانشگاههای دنیا به شمار میرود و به نام سر سید احمد خان هم در هند و هم در پاکستان صدها مدرسه وجود دارد که بقایای همان دوره و همان یادگار است.
دیوبندیها بعدها روشن شد که به طور مستقیم و غیر مستقیم از طرف انگلیسها تشویق میشدند تا روحیهی منفی مسلمانان را تحریک کنند و این خطرناکترین نوع مقابلهی انگلیسها در برابر مسلمانان و روحیهی جهاد و جهادیگری آنان بود. تفکر دیوبندی همین اکنون در زیربنای مذهب پاکستان بیداد میکند و پارادوکس دموکراسی و افراطیت را در این کشور خلق کرده که تمام دنیا را به حیرت انداخته است.
به نظر میرسد افغانستان امروز نیز در برابر انگلیس و امریکا وضعیت دوران دیوبندیها را دارد و جنوب کشور با تفکر دیوبندی و شیوهی عمل دیوبندی در برابر هر آنچه رنگ و بوی انگلیسی و امریکایی دارد میایستد و این برای ده سال و بیست سال آینده شگون نیکی برای حامیان تفکر طالبانی و مسلمانان افراطی دیوبندی ندارد و به نظر نمیرسد که انگلیسها و امریکاییها نیز از درک و استفادهی این حالت غافل باشند. امروز مکتب سوختاندن و معلم کشتن و کتاب سوختاندن و کله بریدن هر که با خارجیها در تماس باشد نشان میدهد که دیوبندیها چقدر قدرتمند اند، اما باید پرسید که راستی راستی اینها همه مستقل و متکی به خود این کارها را میکنند یا در عقب شان استخبارات بیگانه نیز هست؟ و اگرچنین است این بازی چه پیامهایی می تواند برای ما داشته باشد؟ این نکتهها میتوانند به عنوان عبرت تاریخی یادآوری شوند تا اگر امکان داشته باشد برخیها اندکی به مسئولیت خود در وسط این موشبازی های استخباراتی و سیاسی توجه داشته باشند.
شاید مسئولیت ما این باشد که نهضت سید احمد خان را دنبال کنیم نه اینکه شیوهی عمل دیوبندیها را تکرار کنیم. اما این را هم به یاد داشته باشیم که سید احمد همچون هر انسان دیگر شخصیت و تفکری در ابعاد مختلف داشت. وقتی از او با دید مثبت یاد میشود نباید این دید مثبت را آنقدر عام بسازیم که همه چیز سید احمد را به طور مطلق برای ما قابل توجیه و خوب بسازد. سید احمد بالاخره محصول دوران خود بود و از زمان ما دست کم یک و نیم قرن فاصله دارد. او نمیتواند الگوی مطلق و یا بتی در همهی ابعاد باشد. برای ما تنها شیوهی عمل مثبت او در مقابله با انگلیسها مهم است و به نظر میرسد که از این جنبه درسهای زیادی میتوان گرفت. فراموش نکنیم که دنیای امروز دنیای رقابت است و رقابت با اشتراک در بازی ممکن است نه با بیرون رفتن از بازی. نسل ما کسانی هستند که مسئولیت پیشبرد و حتی برد بازی را بر دوش دارند. و این کار تنها با برخورد سازمانیافته و انسجامیافته و استراتیژیک ممکن است.