نویسنده : میر احمد لو مانی !
موجودیت و حضور لشکر ایل جاری از گذشته های دور ، در معاد لات ، تعیین سیاست و حاکمیت در افغانستان رول و جایگاه خاصی را داشته است ! و امروز ،پروسه حضور و موجودیت پدیده یی بنام طالب و طالبانیزم در افغانستان یک نیاز و ضرورت تاریخی جهت بقا و تداوم حاکمیت های تک قبیله یی به حساب می آید .
سناریویی حضور ، موجودیت و اعمال تهدید و فشار از جانب طالب و طالبانیزم ، بازدهی فعالیت های زیرکانه سیاست مداران کار کشته یی است که ، مدت های مدیدی را در این سرزمین ، به امارت و حاکمیت پرداخته اند و....
گر چند بر اساس قانون فلسفی تز و انتی تز ، موجودیت پدیده وحشت بر انگیز ی همچون طالبان ، میتواند به عنوان دینامیک تحرک در میان توده های تحت ستم عمل نموده و زمینه ساز تحولات عظیم و مثبت اجتماعی باشد ! اما آن چه تا هم اکنون در کشور ما به مشاهده میرسد ، از موجودیت طالب و طالبانیزم بعنوان آله فشار ملی و بین المللی جهت حفظ منافع گروه و حلقات خاص ، استفاده صورت گرفته شده است که در نتیجه حاکمیت ها بی کفایت چرس و تریاک بر جامعه و مردم تحمیل گردیده شده است !
اگر در معاد لات سیاسی نی چندان دور ، بخصوص دور دوم انتخابات ریاست جمهوری توجه صورت گیرد ، به ساده گی حضور فوقالعاده و پر رنگ گروپ های مسلح طالبان را در این پروسه احساس می نماییم ! که ، این حضور به عنوان یک موازنه قدرت مند در جهت تداوم حاکمیت تک قبیله یی در این کشور صورت گرفته است و... ان ها یی که در گذشته و امروز در افغانستان سیاست را دیکته نموده و به حاکمیت پرداخته اند ، در پروسه انتخابات ریاست جمهوری به توده ها و مردم تفهیم نمودند که ، چه در عرصه پیکار های نظامی طالبانیزم و هم در پروسه انتخابات ریاست جمهوری ، در هر دو حالت ان ها بر حاکمیت خویش تداوم خواهند بخشید ! یعنی اگر زبان دیپلوماسی حالی تان میشود که خوب ، و الی چماق طالبانیزم در قفا خواهد بود و......
به جرات میتوان اذعان نمود که ، بدون حضور فعال و همه جانبه پدیده طالبانیزم ، جناب آقای حامد کرزی ، در دو ر دوم انتخابات ریاست جمهوری به این ساده گی ها ، به پیروزی قاطع دست نمی یافتند و.......
پدیده طالب و طالبانیزم ، باید در معاد لات سیاسی کشور برای توده ها ، کلاف سر در گمی باشد ، اما ان ها یی که مقداری با الفبا سیاست آشنایی داشته و دارند ، میدانند که این طاعون وحشی ، ریشه هایش از کجا و کجا ها ، اب میخورد و....
در مصاحبه یی یکی از شخصیت های برجسته طالبان در تلویزیون ایورو نیوز به کرات اعلام مینمود که ، تمام مردم افغانستان یعنی طالب و... و طالب یعنی تمام افغان ها و چه صاف و پوست کنده حقایق را اظهار مینمود ...
و از دید این حقیر ، این یعنی سیاست و.... پختگی ان در معاد لات سیاسی امروز و..........
و آنچه بر روشنفکران ملیت های تحت ستم ارتباط پیدا مینماید آلزایمر دایمی تاریخی ان ها است و خود فریب دادن ها ، و به گونه یی خود را نزدیک نمودن در بازار مکاره هزار رنگ سیاست های کثیف و هزار پهلو یی و....
طرح بحث های همچون بد و بدتر ها ، خوب و خوب تر ها ، خود فریب ی بیش نمیباشد و بخصوص هم کاسه شدن با شخصیت همچون آقای اشرف غنی احمد زی و.... !
اعمار در باتلاق و کاشتن در شوره زار عملیه بیهوده یی بیش نمیباشد و توجیه نمودن حاکمیت قبیله یی چرس و تریاک و ترور گناه نا بخشودنی تاریخی بوده و برای روشنفکران ما ، عملیه انتحار سیاسی بیش ، نه میباشد !
ان ها یی که هوس و آرزوی حاکمیت بر خرد و وجدان توده ها را بر سر می پرورانند ، باید مسیر درست سیاست و اندیشه خدمت گذارانه یی را بر گزینند و.....!
ان چه که ، امروز ما را فرا میخواند ، کار مثمر و دوام دار فرهنگی میان ملت و مردم ما میباشد ! کار روشنگری و بیداری ، بدور از هر گونه معامله گری های خایینانه و پنهانی !
به هر اندازه یی که توده ها به آگاهی سیاسی بیشتر نایل گردند ، به همان پیمانه مرگ استبداد و ارتجاع ، حتمی میباشد!
کار مثمر روشن گری میان توده ها و ایجاد تشکل روشنفکری قوی ، نیرومند و محسوس وظیفه اساسی و کلیدی روشنفکران امروزی ما میباشد و...
امید روشن فکران ما و بخصوص ان ها یی که اهل قلم اند ، دردی در دل دارند و اندیشه یی در مغز ، متوجه مسئولیت بس عظیم تاریخی شان بگردند و امید وارم تا توده ها به این گلهای سر سبد توجه نموده و از وجود انها به گونه مثبت و مفید استفاده اعظمی را بنمایند و... به امید آن روز . میر احمد لو مانی ! مینسک
محدحسین فیاض
پس از حمد خدای دست و دل باز
قلم در قالب نی می زند ساز
به سازش بیت ها رقصیده آیند
به صد ناز و ادا، سنجیده آیند
دمی که دم گرفت آن ساز و آواز
سرودن را کند این گونه آغاز:
الا ای حامدِ رندِ خبر ساز!
برایت می نویسم نامه ی باز
ببخش این نامه ام پاکت ندارد
به تن پیراهن و جاکت ندارد
به رسم ساده بودن، بی گداز است
سرش تا دفتر کارِ تو باز است
پس از انجامِ رسم احترامت
و این که نامه را کردم به نامت،
شنیدم جامعُ الا طراف گشتی
زهر نقد و کجی ها صاف گشتی
کلاهم گفته کارت بی نظیره
دلیلش انتخابات اخیره
تمام کارهایت روبه راه است
نشانش چُرت های صبحگاه است
به وقتِچُرتهای شامگاهی
مبارک باشه تخت پادشاهی
مبارک ... این که یارت مارشاله
کلاهش کج ولی صاحب کماله
همان که هست در هر جنگ چالاک
ولی از لطف تو گردیده است پاک
وآن که دوّمین آدم پس از توست
به هر بازار ما جالبترین اوست
به وقت کاروبار و خوردن آش
مداوم پاسبان عینکش باش
خلاصه، حامد ای صاحب سلیقه!
و ای آن که شدی اینک عتیقه!
به دلّالی، مدال آور تویی تو
به حمّالی، جوال آور تویی تو
جوالت پُر زمعجون عجیب است
پر از پیراهن و شلوار و جیب است
پر از ماش و موشونگ و گندم و جو
پر از بنجاره های کهنه و نو
پر از تسبیح، نکتایی، ریش و پشم
پر از هرچه که می گویند، گو: چشم
نمی دانم که آخر مقصدت چیست
شریک خنده ها و گریه ات کیست؟
فقط می دانم از هرجا که جَستی
و با چوکی – یقیناً – عقد بستی
#
شنیدم حاج میرزا، میر غضنفر
همین دیروز خورد از پشت خنجر
دماغ آسیابِ دهِ پایین
شبی با انفجاری گشت خونین
ولی اُستا قلندر آسیابان
از این دردش نگفت اوهیچ هزیان
ازآن پس کدخدای قریه ی ما
زعیم و پیشوای قریه ی ما
به ما گفته است زرد آلو بکاریم
اگر آنهم نشد آلو بکاریم
اگرآن هم نشد سیب و چغندر
اگر آن هم نشد بگذار و بگذر
پس از آن حرفِ تریاک و اناراست
خدارا شکر دنیا برقرار است
#
دهِ ما سالها شد میزبان است
به دنبال انار و سیب و نان است
خیال بچّه ها با نان عجین است
«انار و سیب ...» حرف دلنشیناست
مهم این است، مهمان شادباشد
و از هر دنگ و فنگ آزاد باشد
به ویژه مردم هفتاد ملت
که می آیند تا بدرا کنند لت
که می آیند آزادی بیارند
پس از صد سال آبادی بیارند
ببین این ده دگر گشته است شاداب
واز چاه دموکراسی خورد آب
به هر کوه و بیابان، گوسفندان
عجب رقصی به پادارند یکسان
بُزی با برّه روبوسی نماید
وتمرین دموکراسی نماید
خروسها ماکیان ها خوبِ خوبند
ارداتمندهم در زیر جوبند
اگر برخی شلوغکاری نمایند
تفاهم را بلوغکاری نمایند
از این پس در تمام ِدِه غمی نیست
میان خانه های ما نَمی نیست
خدا را شکر هر جا کار داریم
تماماً نشئه از نسوار داریم
دل خود را شبی بسمل نمودیم
سرک ها را - ببین - کَه گِل نمودیم
فراز خانه هامان دیش نصب است
کنارش تندیس یک میش نصب است
خبر از انفجار و انتحاری
دگر بر روی آنتن نیست جاری
تمام جیب های چاق گشته
خوش و سرمست چون تبراق گشته،
پر از جلغوزه و کشمش نخودند
یقیناً اهل فضل و عشق و جودند
خیال شاعران و قصه دانان
ارادتمندهم خندان و شادان،
پی یک لقمه نان علّاف، هرگز
رها از عین و شین و قاف، هرگز
دل آوارگان همشادِ شاد است
اگرچه بخت شان در دست باد است
تمام کارهاشان جُفت و جوره
دلیلش حرفهای این سطوره
#
خلاصه ایهالحامدِ ناسی
به قربانت شوم «هوراکه لاسی»
خیالت مثل باور، تخت باشد
حریفت هر زمان کم بخت باشد
به صد گرمابه و باغ و گلستان
سرت بادا سلامت با رفیقان
پس از عشق و صفا و خوردن آش
دگربا قلّک مرویس خوش باش
از این پس ما و این خوانِ پر از نان
سرم بادا فدای خاک افغان.
تهران – 1388/6/19
نجیب اخلاقی – بامیان
آری : نوزدهم ماه رمضان بود ، دقایق قبل ازافطار ، من وچندنفراز دوستان نزدیکم که بدنبال سوژه خبری بودیم به یکی از دهکده های خاک آلود ومغاره های بجا مانده ازقرن ها پیش درچندمتری پیکرشکسته صلصال
رفتیم ، صحنه های غم انگیز را برخوردیم که هربیننده با دیدن آن صحنه خودش را گم میکرد .
پیرزنان وپیرمردان خسته را میدیدیم که با آب سرد ونان خشک چندروزه زیرنورخیره چراغ موشک افطارمیکرد ، ازهیچ کس شکایت نمیکرد ، ومیگفت هرچه خدا بخواهد .
من وهمراهانم که بادیدن این صحنه درگودال رنج ومحنت فرورفتیم وهمه سوژه های خبری را که بدنبال آن بودیم فراموش شد و وزبان شکایت گشودیم وبودا را به ملامت کشاندیم که چرا ازهمسایگی شان بی خبرند .
همان شب درعالم خیال ورویا انگار بودا بمن میگفت :
برخیزید شعله های آتش را خاموش کنید تا اطفال پا برهنه درحلقوم آن ذوب نگرددولبهای خشکیده ومنتظرتبسم درپس کوچه های اوهام قفل سکوت نخورند ، همه جا وهمه کس به فکرفرارازمرگ وگرسنگی وبدنبال نجات اند
چهره ها ماسک خورده ولبخند ها فریبنده وگوش ها قدرت شنیدن فریاد شکم گرسنه گان را ندارد .
بعضی به فکر تجملات و زراندوزی وبعضی ها درخیال لقمه نانی تا صبح شب زنده داری میکند .
بودا درحالی که میگفت همچنین میگریست ، ازجبرزمان ، ازجهل انسان ، ازوعده های دروغین حکایت میکرد ،
او میگفت ، من مردم ومرامهرکفرزدند وشکستند ، اما پیوند تکه های بدنم را باربار ازمقامات مسئول وذیصلاح شنیدم که درسفرهای تابستانی شان دردیار من با افسوس کاذب بمن مینگریست ومیگفت ترا دوباره میسازم .
آری : همه آن چیزهای را که درخوابم دیدم و شنیدم یک حقیقت بود ، حقیقتی که هیچ کس حاضر به شنیدن وگفتن آن نیست .
بودا برای انسانی زیستن برخاست وپیام صلح وهمزیستی را دراذهان توده ها زنده ساخت ، او میگفت ، مریزان خونی کسی را که خون تو ریخته نشود ، او میگفت به کسی دروغ نگوئید تا کسی بتو دروغ نگوید ، او میگفت ، مال کسی را نخورید تا مال شما خورده نشود وهمه را دوست داشته باشید تا همه تورا دوست داشته باشد .
دیدیم که همه گفته های بودا اورا درمحکمه جهل وتحجر به محاکمه کشاند وبی رحمانه تندیس آن توسط دشمنان دیرینه که طاقت استوارایستاده شدن بودا درسرزمین افغانستان وبامیان را که مهد تمدن بشریت بوده نداشتند ، تکه تکه شد. واوج هنر وخلاقیت بشر را که در400 سال قبل ازمیلاد بنا نهاده شده بود ، براحتی به دود وخاکستر سرد تبدیل نمود وازصلصال وشمامه 1400 ساله بجز حفره های وحشتناک به ارتفاع 53 و35 متری چیزی باقی نماند وهیچ کس به شکل واقعی به دنبال عاملین این جنایت اقدام نکرد وفقط با تقبیح کردن خواست خودها را دربرابرتاریخ بودا ومدنیت شهربودا تبرئه نمایند .
بعد ازفروپاشی رژیم طالبان وروی کارآمدن اداره موقت ، انتقالی ودولت انتخابی بازسازی تندیس بودا دراولویت برنامه های کاری قرارداشت ، بارها مقامات یونسکو ، وزارت اطلاعات وفرهنگ ، زمامداران امور وکشورهای علاقمند به بازسازی بت های بامیان ، ازبودجه اختصاص داده شده جهت بازسازی تندیس بودا خبردادند .
یکی ازموسسه های فرهنگی جاپان پیشنهاد بازسازی پیکره های بودا را بوسیله شعاع لیزر ارائه نمودند ولی متاسفانه مسئولین دولت افغانستان این طرح را بدون دلایل موجه وقناعت بخش به تعویق انداختند واین امر باردیگر بر یاس ونا امیدی مردم بامیان وجامعه فرهنگی کشور افزود .
این درد بوداست که به همه میگوید ، وعده هارا بس کنید وبرای احیای هویت فرهنگی بشریت برای یکبارهم که شده خودرا درپس کوچه های تزویر وفریب پنهان نکنید .
چند باروعده های قاطع مقامات کشور را درارتباط با بازسازی تندیس های صلصال وشمامه ازرسانه شنیدیم ، اما تا هنوز یک گام عملی درین راستا برداشته نشده وبجای صدای راهبان ، پرندگان وحشی درمغاره های اطراف دوتندیس مکان گزیده اند .