ؤلف و پژوهشگر:
محمدنبی متقی
هدیه به:
روان پاک رهبرشهید مزاری و قبلگاهم مرحوم حاج محمد عیسی متقی
و هزاران زن و کودک و مرد که بیگناه قتلعام شدهاند.
فصل اول قتلعام هزارهها در افشار کابل
پیشگفتار روایات تاریخی، تقریباً در سه قالب ارائه شده و میشوند: 1 ـ قالب گزارشی که هرچه به گذشته برگردیم، این فورم بیشتر دیده میشود و مورخین اسبق، بیشتر به این روش توجه نشان دادهاند. 2 ـ قالب تحلیلی، که در آن علاوه بر ذکر حوادث، کوشیده شده است تا برای آن حوادث، عللیابی نیز صورت گیرد اما به شکل مجزا و بدون ارتباط دادن. 3 ـ قالب فلسفة تاریخ که در آن علل حوادث مختلف، به صورت بهم پیوسته و کلی مورد تعیین قرار میگیرد. قالب اول در صورت معتمد بودن گزارش، دارای ارزش سندی بوده و از اهمیت فوقالعاده برخوردار است. در این فورم برای مطالعهکننده، این مجال میماند که ذهن خود را بهکار انداخته و برای علل احتمالی و یا قطعی حوادث ابراز نظر نماید. اما دو قالب اخیر، این خصوصیت را ندارند، بلکه خود آنها توجیه است و لذا غالباً مطالعهکننده را با خود همنوا میسازند. قالب نخست بسیط است و به همین لحاظ میتواند سطوح گوناگون فکری را قناعتبخش و جالب واقع شود. اما دو فورم دیگر هراندازه از سطح به عمق و از قاعده به رأس تمایل نشان بدهند، به همان میزان دائرة علاقمندان خود را تضییق مینمایند. غرض آنکه گردآوری اسناد، مدارک و گزارش حوادث یک دوره، برهه و یا ایام تاریخی، ممکن است برای معاصرین مهم جلوه نکند، زیرا آنان بر حادثه اطلاع داشته و آن را جزء از هزاران حوادث زندگی خود قلمداد میکنند، اما آیندگان که با حادثه ارتباط مستقیم نداشتهاند، اهمیت اسناد برای آنان چنان خواهد بود که امروز اسناد گذشتگان برای ما دارند. سالهای پرالتهاب و آکنده از ماجرای انقلاب اسلامی افغانستان، یکی از دورههای پراهمیت تاریخ کشور ما است که عطف توجه به آن میتواند، سؤالهای بسیاری را در آینده پاسخگو باشد، مخصوصاً اگر در گردآوری اسناد، روحیة تحقیق و حقیابی بر سلائق رایج تسلّط داشته باشد. مدارک و گزارش گردآوری شده در این مجموعه که حاصل همت و تلاش محقق سختکوش، محمدنبی متقی است، اکثراً ویژگیهای خوب یک مجموعة تاریخی را در خود نهفته دارد. مقالات تاریخی چاپ شدة متقی، اشراف او را بر زوایای تاریخ و فرهنگ کشور به اثبات میرساند. وانگهی گردآوری اسناد یک برهه توسط چنین فرد بصیر، به وضوح بیانگر وثاقت و اهمیت آن نیز خواهد بود. مرور این اسناد، در قدم اول، یک هموطن مسلمان خالی از حب و بغضهای مقطعی و انحرافی را، سخت متأثر و اندوهناک میسازد، چه اینکه در لابلای هر گزارش، صدای نالة غمبار سرزمینی بلند است که هر فرد افغانستانی به آن عشق میورزد و آرزوی عمران و آبادانی آن را در سینة خود میپروراند و نیز صدای ضجة زنان و کودکانی را میشنود که توسط شمشیر جهالت و سفاهت هموطنان خود، طعمة هیولای مخوف مرگهای دستهجمعی میگردند. و در قدم دوم، فرد هزاره را به تفکر اندوهناک و اندیشة غمآلود فرامیخواند. زیرا اسناد مذبور ضمن گشودن روزن به سوی اوضاع عمومی کشور در برههای خاص، اوضاع جامعة هزاره را با جزئیات بیشتر به حکایت میگیرد. به عبارت دیگر، اسناد حوادثی را به حکایت گرفته است که موضوع در آنها جامعة هزاره است. همانند ابتلا به قتلعامهای مکرر و اعمال انواع قساوتها در حق این جامعه و آسیبپذیری شدید در برابر نفوذ دیگران که هرکدام میتواند علامت سؤالهای بزرگی را در ذهن فرد هزاره نقش بزند: علت این عوارض در کجا نهفته است؟ قساوتهای اعمال شده از چه انگیزههایی مایه میگیرد؟ و... یکی از مواردی که در این مجموعه بدان توجه شده است، حادثه شهادت رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان است. این حادثه که تبعات آشکاری روی اوضاع کلی کشور عموماً و روی جامعة هزاره خصوصاً داشت، قابلیت آن را دارد که ابهامات آن برطرف گردد. مدارک موجود در این مجموعه هرچند توان آن را ندارد که تمام غبارها را از اطراف حادثه بزداید، اما بدون تردید، دامنة ابهامات را تاحدی تقلیل داده و برخی گفتهها و ادعاهای مطرح شده را از دائرة احتمال خارج میسازند. حسب همین گزارشها، غرب کابل به نام «نقطة ناآرام» و نقطة «ناامن» هم از طرف به اصطلاح دولت و هم از طرف گروه طالبان تشخیص داده شده و برداشتن آن نوعی توافق را و لو ضمناً، تداعی میکند. اما این عدم مقبولیت غرب کابل در کجا نهفته بود؟ غرب کابل بدون مزاری مورد انزجار نبود. چنانچه بعد از غارت و کشتار به تفقد آن پرداخته و به عنوان «یومالرحمه» مفتیان؟؟، گذشتههای آن را مورد عفو قرار دادند. مزاری به تنهایی نیز میتوانست با هرجناح قدرت کنار بیاید، چنانچه قبل از غرب کابل برای جلبنظر و حمایت او، پروتکلها به امضا رسیده بود. بلکه عدم مقبولیت در اوضاعی نهفته بود که مزاری در غرب کابل آن را ایجاد نموده و برای اتمام و اکمال آن مصمم گردیده بود. این وضعیت همانا تغییر ساختار قدرت در افغانستان بود. یعنی مزاری، عناصر جدیدی را در ساختار قدرت ذیدخل ساخته بود. عناصری که کشورهای بهرهگیر آن را به محاسبه نگرفته بودند. از این منظر میتوانست حذف آن توافق درون مرزی و فرامرزی را به همراه داشته باشد. این در شرایطی بود که حتی یاران حزبی شهید مزاری ـ به غیر از چند نفر ـ او را رها کرده و در کشورهای خارجی در حالت قهر و ناراحتی بسر میبردند. و صد البته که چنین شرایطی، اجرای پلان علیه او را تسریع میبخشید. کشتار و ویرانی در ناحیة افشار کابل و قتلهای وحشیانه و خانه به خانه در مزارشریف، نیز در گزارشهای این مجموعه مورد اهتمام قرارگرفته است. باتوجه به اینکه این دو کشتار توسط کسانی صورت گرفته است که رقابت شدیدی میان آنان بر سر تصاحب قدرت وجود داشته و دارد، این احتمال را تقویت میکند که هردو طرف برای حذف یک قدرت سوم، توافقی و شاید هم دستوری عمل میکردهاند که اگر چنین نبودی، روال رقابت و خصومت اقضا میکرد که با جذب و همیاری قدرت سوم، رقیب اصلی را از صحنه بیرون رانده و سیطرة خود را اعمال نمود. آری! به شهادت تاریخ و تجربه، هرکی زومند است، نمیتواند هوشمند هم باشد. اعمال زور وقتی ارزش دارد که علیه ظالم و دشمن بهکار گرفته شود، اما اعمال آن علیه مظلوم و بیدفاع ـ زنان، کودکان و مردان بیدفاع ـ کدام هنری نخواهد بود! احمد امید |
بسمالله الرحمنالرحیم
مقدمه
این مجموعة فراهم شده از اسناد معتبر و گزارشهای مستند و بررسیهای تحقیقی و تأیید شده از طرف نهادهای خارجی و بینالمللی است که مجموعاً پنج قتلعام در پنج شهر هزارهنشین را در پنج مقطع زمانی احتوأ میکند که از جانب سازمان عفو بینالملل وابسته به سازمان مللمتحد و سازمان بینالمللی نظارت بر حقوق بشر نهاد مستقل مورد تأیید قرارگرفته است و بعضی اسناد مشاهدات و قضاوتهای شاهدان عینی قتلعام و خبرنگاران خارجی و اشخاص بیطرف است که از باب مشت نمونه خروارو نزدیک شدن به عمق فاجعه نقل شده است.
تاریخهای دقیق این قتلعامها طبق اسناد معتبر و نشر شده به قرار ذیل است:
1 ـ قتلعام مردم هزارهها در محلة افشار شهر کابل مورخة 22/11/1371 مطابق با 11 فوریه 1993 میلادی.
2 ـ قتلعام مردم هزارهها در غرب کابل به تاریخ 22/12/1373 مطابق با 13 مارچ 1995 میلادی.
3 ـ قتلعام هزارهها در روستای قزلآباد در حومة شهر مزارشریف به تاریخ: 2/7/1376 مطابق با 24 سپتامبر 1997 میلادی.
4 ـ قتلعام مردم هزارهها در شهر مزارشریف به تاریخ 17/5/1377 مطابق با 8 اوت 1998 میلادی.
5 ـ قتلعام هزارهها در شهر یکاولنگ به تاریخ 3/11/1379 مطابق با 22 ژانویه 2001 میلادی.
دربارة این پنج قتلعام و فاجعه انسانی اسناد و گزارشهای کاملاً معتبر و تحقیقی از طرف مجامع و سازمانهای بینالمللی بارها اعلام شده و هشدارهای جدی به اطراف جنگ در افغانستان داده شدهاند که ازجمله این پنج مواد مخصوصاً به عنوان جنایات جنگی و نقض بیسابقه حقوق بشر شمرده شده است و بارها مورد تقبح مجامع بینالملل قرارگرفته است چنانکه در این مجموعه ملاحظه میفرمایید.
و مورد چهارم که قتلعام هزارهها در شهر مزارشریف در سال 1377 و 1998 میلادی اتفاق افتاد از ناحیه گزارشگران و حقوقدانان سازمان عفو بینالملل عنوانهای «بیسابقهترین نقض حقوق بشر»، «کشتار دیوانهوار»، «نسلکشی تمامعیار» و «تصفیه قومی» را به خود اختصاص داد ولی مورد توجه رسانههای خبری جهان در حدّ مناسب و لازم قرار نگرفت ظاهراً به دلایلی چند، ازجمله:
1 ـ همزمان با اولین گزارش خبرنگاران خارجی از قتلعام وسیع هزارهها در شهر مزارشریف توسط نظامیان گروه طالبان گزارش حمله موشکی امریکا به خوست افغانستان و سودان بود که دقیقاً 25/5/1377 هردو گزارش روی آنتنهای رادیوها رفت که مسلّم حملات موشکی امریکا اخبار و گزارشهای قتلعام هزارهها را تحت شعاع خود قرارداد و مدتها اخبار دسته اول و داغ رسانههای خبری جهان را مشغول کرد.
2 ـ مطرح شدن پروندة پر سروصدای افتضاح و استیضاح بیلکلینتون رئیس جمهوری امریکا همراه منشیاش مونیکا که تمام فرصتهای خبری را گرفت و قتلعام وسیع و گستردة هزارهها در شهر مزارشریف بهکلی بایکوت شد.
متأسفانه اخبار و گزارشهای قتلعام مردم مزارشریف در ایران هم مورد توجه لازم قرارنگرفت و روزنامههای ایران نسبت به اهمیت و عمق فاجعه کمتر پرداختند، شاید به دلیل مفقود شدن خبرنگار جمهوری اسلامی ایران در شهر مزارشریف همراه ده کارمند و دیپلمات جمهوری اسلامی ایران بوده که بعداً روشن شد که همهشان به شهادت رسیدهاند.
به هرحال یک فاجعة انسانی و قتلعام دیوانهوار به قول ویلیام مالی خبرنگار روزنامة گاردین «با معیارهای افغانستان نیز از لحاظ میزان قساوت تکاندهنده بود» به سادگی بدون آنکه روحی را جریحهدار کند خواسته و یا ناخواسته کتمان خبری شد.
به فرمودة رابرت کلیو در روزنامة هرالد انترنشنال 3000 خبرنگار با چندین فرستندة تلویزیون از عملیات ناتو در کوزوو گزارش تهیه کرده به جهانیان مخابره میکردند ولی از قتلعام وسیع و بیرحمانة قوم هزاره در شهر مزارشریف حتی یک عکس هم تهیه نشد.
لازم میدانم اشارهای راجعبه کیفیت تدوین این مجموعه کنم.
1 ـ روش انتخاب اسناد و گزارشها را از حیث تقدّم و تأخر زمانی ملاک هنگام نشر آن سند در روزنامههای ایران و جهان قرار دادم لذا اولین خبر و گزارش از قتلعام هزارهها در شهر مزارشریف در نشریه وحدت چاپ پاکستان نقل شده که قریب بعد از گذشت یک هفته از قتلعام در 25/5/1377 که همان شب حملات موشکی امریکا به افغانستان است نشر میشود. این نشریه وحدت مربوط به ملیت پشتون افغانستان مقیم پاکستان است و شاید بعضی گزارشها و اسناد درواقع خیلی زود نشر شده باشد ولی در نشریاتی که به دسترس ما بود همان گزارش اول قرار گرفته است.
2 ـ اسناد و گزارشهای این مجموعه با دقت کامل علمی و تحقیقی و حقوقی از طرف نهادهای رسمی و سازمانهای بینالمللی در حد استاندارد تهیه شده و بدون عیب و نقص میباشد که هیچگونه نیاز به تفسیر و تحلیل ندارد. که اصولاً یک اسناد مفید و گزارش کامل به این شش سوال جواب صریح و روشن دارد.
چه؟ چرا؟ چگونه؟ که؟ کی؟ کجا؟ که اسناد این مجموعه از این حیث کامل است.
اکثر اسنادها و گزارشها از چندین منابع گزینش شده ازجملة خلاصة متن گزارش گزارشگر ویژة سازمان عفو بینالملل و خلاصه متن گزارش سازمان بینالملل نظارت بر حقوق بشر در روزنامة سلام و هفتهنامة همبستگی با اندک تفاوت در لفظ آمده که در روزنامة سلام کلمات: بازرسی، چاله، محموله و خیابان آمده که در هفتهنامة همبستگی کلمات فوق به جستجو، چقری، جوالی و سرک آمده که این مقدار تفاوت از حیث مضمون و معنی هیچگونه ضرری ندارد.
متأسفانه مسؤولان امور فرهنگی و متولیان نشریات افغانستانی اعم از گروهی و غیرگروهی چندان اهمیت به کشف حقیقت و افشأ واقعیت از خود نشان ندادند در حالی که بقیةالسیف قتلعام شهر مزارشریف و بازماندگان قربانیان خیلی زود وارد خاک جمهوری اسلامی ایران شدند که اگر دردی و درک ملی میبود یک تیم گزارشگر ویژه به سادگی عمق فاجعه را بیان و ابعاد قتلعام را برای جهانیان افشأ میکردند.
لازم نیست که همیشه جنایات و فجایع بشری را حتماً مأمورین رسمی سازمان عفو بینالملل کشف و افشأ کنند، بلکه هرنهاد و نشریه و جمعی که اقدام به جمعآوری اسناد جنایت و ضبط خاطرات شاهدان عینی جنایات کنند کافی بر محکومیت جنایتکاران جنگی و نقضکنندگان حقوق انسانی در دادگاههای بینالمللی و مجامع جهانی میباشد. همچنانکه قتلعام اردوگاههای صبرا و شتیلا را یک گروه فرانسوی گزارش کردند که باعث محکومیت همیشگی دولت اسرائیل شد.
در حالی که عده زیادی از نویسندگان ما در خارج از کشور قلمفرسا میکنند و در تمام زمینهها توانایی خلق آثار ماندگار را دارند ولی متأسفانه در افشأ و بیان جنایات بیشمار واقع شده در حق مردم ما هیچگونه کار مفید و لازم از طرف فرهنگیان صورت نگرفته و ما از پنج مورد قتلعام وسیع که انعکاس جهانی داشت اقلاً پنج نام و نشان از پنج قربانی و مقتولین این قتلعامها را نداریم چه رسد به آمار دقیق و کامل با نام و نام پدر، سن، ملیت، کیفیت قتل، محل سکونت، این کتمان واقعیت خودش یک فاجعه تلختر است.
اقلاً از قتلعام دوران امیر عبدالرحمن مرحوم ملافیض محمد کاتب در آن شرایط اختناقآور توانسته است لیست کامل از اسیران و خانوادة رهبران جامعه هزاره را که به قتل رسیده تهیه کرده و در تاریخ ثبت کند ولی ما به همان مقدار هم نتوانستیم. واقعاً اگر ما موفق به این کار نشویم پس از چه کسانی و از کدام نهاد و مجمع انتظار کشف جنایات و ضبط آن در تاریخ را داشته باشیم؟!
اکنون از پنج قتلعام فقط در دو مورد لیست تخمینی داریم با نام و سن و مکان دقیق یکی 70 نفر شهید روستای قزلآباد دوم 149 شهید شهر یکاولنگ در حالی که در افشار دوبار پیکرهای شهدا را با مراسم رسمی شناسایی کرده و دفن کردند اما هیچ نام و نشان از این شهدأ در هیچ نشریه حزبی و غیرحزبی ثبت نشدهاند، بلکه تمام شهدأ با تمام اسم و رسم و مظلومیتشان در زیر خاک دفن شدند در حالی که هر اسم چه زن، چه مرد، چه طفل و چه بزرگ هم سند افتخارات، هم سند تاریخی مظلومیت، هم سند جنایت است؟!
همچنانکه قتلعام و نسلکشی مسلمانان بوسنی و هرزگوین را اولین بار یک نشریه دسته دوم امریکایی به نام «نیوزدی» Newsdv)) افشأ کرد و برای اولین بار گزارش نسلکشی در اردوگاه «اوماراسگاه» را در 2 اوت 1992 نشر کرد و در 3 اوت 1992 این اردوگاه مرگ برای همیشه بسته شد. گزارشهای مستند و مکرر نشریه نیوزدی بود که منجر به محکومیت جهانی صربها شد.
و بعد از پخش نخستین تصاویر تلویزیونی از زندانیان بیرمق مسلمانان بوسنی و هرزگوین جهانیان شوکه شدند و رئیسجمهور امریکا جرج بوش بعد از نشر این گزارش اظهار شگفتی کرد و کاندیدای ریاستجمهوری آینده آمریکا بیلکلینتون خواهان اقدامات خشنتر شده اظهار داشت: «ما باید از نیروی نظامی استفاده کنیم، من حمله علیه صربها را با نیروی هوایی آغاز خواهم کرد.»1
ازجمله نقاط مشترک در قتلعام مسلمانان بوسنی و هرزگوین و افغانستان فلسفة مشترک به نام «برابری اخلاقی بین قاتل و مقتول است» که نظریهپرداز این تئوری ضدانسانی یکی از رهبران ملیگرای صرب به نام رادوان کارادزیچ سخنگوی صربها و دبیرکل حزب دموکرات صرب بوسنی است و یکی از دانشمندان روانشناس و شاعر و فارغالتحصیل از دانشگاه کلمبیا و یکی از متهمان جنایات و جرائم جنگی و تحت تعقیب دادگاه جنایات جنگی میباشد. این فرد از مبلّغین سرسخت فلسفة برابری اخلاقی بین قاتل و قربانی است که نتیجة نشر این فلسفه قتلعامهای مکرر و نسلکشی بیسابقه در قلب اروپا اتفاق افتاد و متأسفانه در جریان جنگهای کابل و مزار شریف در افغانستان هم کسانی بودند که این فلسفه را تبلیغ میکردند.
نسلکشی از دیدگاه کنوانسیون بینالمللی
«کشتن، یا آسیب رساندن به اعضأ گروههای مذهبی، نژادی، قومی و ملّی به قصد نابودی آن به طور کلی یا جزئی، یا تحمیل اقداماتی که مانع از تولید نسل آن گروهها شود.»2
وقوع قتلعام و گسترش جنگ به هردلیل که باشد مهاجرت و بیخانمانی یکی از مشکلات لاینحل و جدی جهان است که دنیا برای پناهجویان و مهاجرینی که توسط جنگ بیخانمان شدهاند بسیار تنگ شده استمخصوصاً برای ملیتهایی که در اقلیّت قومی و مذهبی قرار دارند. و یا اقوامی که قوام زندگیشان روی زمین با کشاورزی و دامداری میچرخد که غیر از کشاورزی هیچگونه حرفه و مهارت شغلی دیگری ندارند و حتی از داشتن یک زبان خارجی محروماند مهاجرت و بیخانمانی به منزلة حذف موجودیت و از هم پاشیده شدن سازمان اجتماعیشان محسوب میشود. ما نباید همة کشورهای جهان را مانند جمهوری اسلامی ایران حساب کنیم که به مدّت بیش از بیست سال مهاجرین در آغوش گرم روی عاطفههای ملت بزرگ ایران به خوبی پناه گزیدند. به این اظهارنظر سخنگوی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد توجه کنید که در جواب اعتراضات جهانی علیه اردوگاههای مرگ در بوسنی و هرزگوین که هرروز یکهزار نفر توسط صربها به قتل میرسید، اعلام میکند:
^«سیلوانافوا سخنگوی اصلی کمیساریای عالی پناهندگان گفت: ببینید ما نمیتوانیم برای چندهزار مردم ستمدیده که در اردوگاههای اسیران و اردوگاههای مرگ زندانی بودند جای پیدا کنیم!
آنچه از کشورهایی که خواهان بسته شدن اردوگاهها بودند به ما میرسد ژستها و حرکات سمبلیک است. 50 نفر این کشور و صد نفر کشور دیگر تصور کنید که اگر برای دو میلیون آواره تقاضای جا میکردیم چه واکنشی را شاهد میبودیم! الان دو میلیون نفر در معرض خطر جدی قرار دارند و هیچ راهی وجود ندارد که از جهانیان بخواهیم این دو میلیون نفر را پناه دهند. همة کشورهای اروپایی و غربی ضرورت داشتن ویزای معتبر و چندین شروط دیگر را مطرح کردند که داشتن آن شرایط برای پناهجویان محال است.»3
«این اعلام نظر در زمانی بود که براساس گزارشهای معتبر نشریه نیوزدی روزانه به تعداد کشتهشدگان در اردوگاههای مرگ بیش از هزارنفر برآورد شده بود.»4
کشورهای بزرگ که توانایی دخالت نظامی و یا جلوگیری از نسلکشی و تصفیه نژادی را دارند هرگز بهخاطر ارزشهای انسانی و از باب بشردوستی دخالت نمیکنند همچنان که مسلمانان مظلوم بوسنی و هرزگوین که هم اروپایی بودند و هم دارای امتیازات دیگر در زیر چکمههای صربها نابود شدند، اما نه اروپا دخالت کرد نه امریکا، نه ناتو و نه هم سازمان مللمتحد به فریادشان رسید.
امّا در کویت که منافع جهان غرب در معرض خطر قرارگرفت جهان ملاحظه کردند که چگونه جنگ سهمگین به سرعت آغاز شد و پایان یافت!
از باب نمونه مواضع دوگانه سیاستهای غرب راجعبه یک موضوع که اگر به نفعشان بود دخالت میکنند اگر فاجعة انسانی خلق شده خیلی ساده توجیه میکنند، توجه کنید:
کریستوفر وزیر خارجة امریکا در دورة بیلکلینتون راجعبه فاجعه مسلمانان بوسنی گفت: «امریکائیان اکنون میتوانند جنگ بوسنی را به حال خودش رها کنند.» در حالی که خود کلینتون در تبلیغات انتخاباتی خودش اعلام کرد: «من حمله علیه صربها را با نیروی هوایی شروع خواهم کرد.»
نویل چمبرلین نماینده بریتانیا گفت:
«بریتانیا نباید نگران جنگ در کشور دوردست باشد.»5
پس تنها راهحل بحرانهای داخلی و نجات از خلق فاجعة انسانی و جلوگیری از قتلعامهای مکرر به دست رهبران ملی و مذهبی جامعه است و رهبران باید احساس مسؤولیت کنند و به نام حقوق مردم نباید جنگهای بیفایده و فاجعهبار را آغاز کنند که نتیجهاش کشتار دیوانهوار و غارت اموال و املاک و بیخانمانی هزاران خانوادة بیپناه و متلاشی شده میباشد. و از ماهیت آوارگی صدها مشکلات زنجیرهای و زندگی روی جریان آب، اقوام کوچک و ناتوان را در معرض حذف فیزیکی و نابودی حتمی قرار میدهد که شیعیان افغانستان و مردم هزاره اقلیت است که بیشترین صدمات و ضایعات جانی و مالی را در جنگهای داخلی دهة هفتاد متحمل شدند. در غرب کابل مردم هزاره 23 جنگ شدید را تحمل کردند که حزب اتحاد اسلامی سیاف در غرب کابل جنگ کردند و جنبش ملی و اسلامی در غرب کابل جنگ کردند و حزب اسلامی در غرب کابل جنگ کردند و حزب جمعیت اسلامی به نام دولت اسلامی در غرب کابل جنگ کرد و طالبان در غرب کابل جنگ کرد. که مردم هزاره خسارات و ضایعات جبرانناپذیر دیدند که سالها طول میکشد تا دوباره آن موقعیت و فرصت نصیبِ جامعة ما شود.
به علاوه جامعة شیعیان افغانستان بیش از همة اقوام دیگر مورد قتلعامهای مکرر و فاجعهبار قرارگرفته است در کابل منطقه افشار سال 1371، در ولایت مزارشریف روستاهای قزلآباد و جنگل و قلمحمد، در سال 1376 در شهر مزارشریف قریب ده هزار نفر بیرحمانه قتلعام شدند، در سال 1377 در بامیان قتلعام تکرار شد در شهرک یکاولنگ قتلعام شدند، در سال 1379 که با اندک تعمّق در ابعاد فاجعه و پیامدهای گوناگون آن اعم از اسارت و غارت اموال و املاک و خریدوفروش کودکان و زنان در مرزهای خارج از کشور و زندگی هردم شهید در کشورهای خارج و از هم پاشیده شدن اقوام و خانوادههای سنّتی و صدها صدمات مالی و روحی دیگر که از لازمة آوارگی میباشد جامعه هزاره را در معرض نابودی قرار داده است.
رهبران جامعه ما امروز باید تجدیدنظر در روش مبارزه و کسب حقوق سیاسی و اجتماعی مردم کنند که آیا مبارزة مسلحانه مشکلات و محرومیتهای تاریخی جامعة ما را تأمین میکند؟ یانه؟!
همچنانکه عبدالله اوجلان از زندان به ملت خود پیام میدهد که امروز در راه کسب حقوق خود ادبیات جهانی را مطالعه کنید و راه و روش گاندی و ماندلا را در پیش بگیرید ما هم نیاز به مطالعه ادبیات جهانی داریم که چه بهتر! روش کمهزینه را برای کسب حقوق جامعة محروممان انتخاب کنیم و آن به دنبال فرصت بودن تا نسل امروز با ادبیات جهان آشنا شوند و با سلاح اندیشه و منطق با زبان قلم و دانش موجودیت خود را بر رقبا تحمیل کنیم. به امید آن روز.
ازجمله روزنامههای معتبر و مشهور جهان که اقدام به نشر خلاصهای از متن گزارش و هشدار سازمان عفو بیناللمل و سازمان دیدبان حقوق بشر کردند به قرار ذیل است:
1 ـ روزنامة انگلیسی زیان و بینالمللی گاردین، انگلستان ـ لندن
2 ـ روزنامة درفایننشتان تایمز، انگستان ـ لندن
3 ـ روزنامة ایندپندنت، انگلستان ـ لندن
4 ـ تلویزیون B.B.C، انگلستان ـ لندن
5 ـ روزنامة ایزوستیا، روسیه ـ مسکو
6 ـ تلویزیون ملّی ان.ت.ک، قزاقستان ـ آلماتی
7 ـ روزنامة لوفیگارو، فرانسه ـ پاریس
8 ـ روزنامة نیوزویک تایمز، امریکا
9 ـ روزنامة بینالمللی نیویورک تایمز، امریکا ـ نیویورک
10 ـ روزنامة لوسآنجلس تایمز، امریکا ـ لوسآنجلس
11 ـ روزنامة واشنگتنپست، امریکا ـ واشنگتن
12 ـ روزنامة بینالمللی هرالد ترییون، امریکا
13 ـ هفتهنامة ساندی تلگراف، انگستان ـ لندن
14 ـ روزنامة میدلایست اینترنشنال، انگستان ـ لندن
15 ـ روزنامة دیلی تگراف، فرانسه ـ پاریس
16 ـ روزنامة سلام، ایران ـ تهران
17 ـ رادیو دری، صدای امریکا
18 ـ هفتهنامة همبستگی، ایران ـ قم
19 ـ ماهنامة صراط، ایران ـ قم
و قطعاً روزنامهها و نشریات سایر کشورهای جهان اقدام به نشر گزارش سازمان عفو بینالملل کرد که متأسفانه من موفق به دریافت و ملاحظة آنها نشدم. ولی هفتهنامههای گروههای افغانستانی و شیعیان حتی خلاصة محکومیت سازمان عفو بیناللمل و یا هشدار سازمان مللمتحد را نشر نکردند.
و سازمان مللمتحد بعد از جنگ بوسنی و هرزگوین موفق به مهار چندین جنگ داخلی و منطقهای شد که توسط سازمان مللمتحد از کشتار و قتلعامهای غیرنظامیان جلوگیری به عمل آمد و دادگاه جنایات جنگی و نقض حقوق بشر رسماً آغاز بهکار کرد. و جنایتکاران جنگی در بوسنی و هرزگوین در اروپا در روندا در افریقا در ویتنام و اندونزی در آسیا در شیلی در امریکا از طرف دادگاه جنایت جنگی تحت تعقیب قرارگرفتند و بعضی از متهمان محاکمه شدند و به زندان و حبس محکوم شدند و جهانیان کمکم دارند باور میکنند که جهان برای جنایتکاران جنگی بسیار تنگ شده است. ولی در افغانستان تاکنون حتی یک هیئت تحقیق و یا خبرنگاران بیطرف به قتلگاه 10000 دههزار نفری از قربانیان قتلعام سال 1377 در شهر مزارشریف نرفتهاند.
و حال که در همین مجموعه ملاحظه میکنید که در آخر متن گزارش گزارشگر ویژه سازمان عفو بینالملل دکتر چونگ پایک از سازمان ملل خواسته جنایتکاران جنگی در افغانستان را تحت تعقیب پلیس قرار دهد و دادگاه برگزار کند و همچنین مسؤولین سازمان بینالمللی نظارت بر حقوق بشر مؤکداً خواستار پیگری جنایتکاران جنگی و تشکیل دادگاه جنگی دربارة قتلعام شهر مزارشریف در افغانستان شده است. گزارشگر سازمان نظارت بر حقوق بشر تذکر داده است که: «تخطیهای گروه طالبان چنان زیاد و آشکار است که مستلزم نام گرفتن از هیچ قوانین بینالملل نیست.» ولی بازهم اشاره میکند به تخلف و خطی گروه طالبان ازجمله به فقرات از میثاق بینالمللی ژنو در سال 1949 طبق معاهدات بینالمللی جنایات جنگی به هیچ عنوان با گذشت زمان فراموش نمیشود و دادگاه برای همیشه بر روی شاکیان و قربانیان جرائم جنگی باز است.
طبق این دو عهدنامه: 1 ـ معاهدهای راجعبه مرور زمانناپذیری جنایات جنگی و جنایات ضدبشری سال 1968 که این معاهده در 11 نوامبر 1970 به اجرأ گذاشته شد. 2 ـ معاهدة اروپایی راجعبه گذشتناپذیری جنایات جنگی و ضدبشری سال 1974 که اول ژانویه 1988 به اجرأ گذاشته شد.
جنایتکاران جنگی را میتوان در هر زمان به دادگاه معرّفی کرد.
محمدنبی متقی
مشهد مقدس
22/12/1379
فصل اول
قتلعام هزارهها در افشار کابل
11 فوریه 1993 میلادی
قتلعام هزارهها در افشار کابل سال 1371 بعد از تشکیل شورای اهل حل و عقد بهوجود آمد. این شورا دوباره ربانی را به ریاست جمهوری افغانستان ابقأ کرد و بلافاصله دولت ربانی تبلیغات وسیعی را بهنام تأمین امنیت شهر کابل و اخراج کروپهای نظامی احزاب به خارج از شهر آغاز کرد که به تاریخ 12/11/1371 عملیاتی به نام تصفیوی را در افشار کابل محل ستاد مرکزی حزب وحدت آغاز کردند و بعد از اتمام عملیات نظامی طی اعلامیه رسمی که از رادیو کابل نشر شد عملیات را بسیار موفقیتآمیز خواند و ادعا کرد که مقرّ عبدالعلی مزاری را تصرف کردهاند.
نتیجة این عملیات که با همکاری و اشتراک همپیمانان دولت و وزارت دفاع و حزب اتحاد اسلامی سیاف و جمعیت اسلامی انجام شود بعد از پایان عملیات همین قتلعام بود که نهادهای بینالمللی و سازمان عفو بینالملل و سازمان دیدهبان حقوق بشر رسماً دولت ربّانی را مسؤول این فاجعه و قتلعام معرفی کردند که بازتاب آن و اسنادش را در این مجموعه ملاحظه میکنید.
جنایات تکاندهندة نیروهای شورای نظار و اتحاد سیاف علیه شیعیان در کابل
نیروهای وابسته به شورای نظار و اتحاد سیاف، جمعه گذشته با حمله به محله شیعهنشین «افشار» در کابل بعد از کشتار دستهجمعی جوانان به حدود 50 تن از دختران و زنان این محله تجاوز کردند.
شاهدان عینی گفتند نیروهای وابسته به این دو گروه حتی پسران 13 و 14 ساله را برای استفادههای جنسی به اسارت گرفتند.
به گفته آنها 6000 خانوار ساکن محله افشار کشته، اسیر، آواره و یا بیخانمان شدهاند.
زن 30 سالهای که قرآن پاره شدهای را نیز در دست داشت گفت: این قرآن شریف را برای شفاعت مقابل نیروهای سیاف گرفتم که فرزندانم را نکشند، ولی آنان تیری به قرآن زدند و بچههایم را کشتند و به من تجاوز کردند.
زن حدود بیست سالهای که خود و طفل ششماههاش با سرنیزه نیروهای سیاف مجروح شده بودند گفت: نیروهای وابسته به شورای نظار و اتحاد سیاف طی چند روز که در اسارت آنها بودم بارها به من تجاوز کردند و چون به حال مرگ افتاده بودم، مرا رها ساختند.
گزارش دریافتی از کابل حاکیست حدود هزارنفر از مصیبتدیدگان آواره محله افشار کابل روز دوشنبه به مسجد سیده زینب(س) پناه بردند.
یکی از افراد این گروه که خود را کارمند وزارت بهداشت معرفی کرده است، در یک گفتگو به تشریح حادثه اخیر پرداخت.
وی گفت: از ساعت 6 صبح روز پنجشنبه 22 بهمن محله شیعهنشین افشار از اطراف مورد حملات سنگین راکت و سلاحهای سنگین قرارگرفت و تا ساعت 15 ادامه پیدا کرد. به گفته وی در هر ثانیه حداقل یک راکت به مناطق مسکونی اصابت میکرد. در این مدت کسی قادر به حرکت و بیرون آمدند از زیرزمینها نبودند.
بعد از ساعت 15 نیروهای حزب وحدت اسلامی عقبنشینی کردند و نیروهای شورای نظار و اتحاد سیاف وارد کوچههای افشار شدند و از همان دقایق اول، افراد جوان را در منازلشان به قتل رساندند و میانسالها و پیرمردان را وادار کردند همراه آنان بروند.
این شاهد عینی ادامه داد: با تاریک شدن هوا، نیروهای متجاوز از محلات خارج شدند و حلقه محاصره تنگی بهوجود آوردند و صبح روز بعد یعنی جمعه مجدداً وارد منازل شدند. این بار اسارت زنان و دختران نیز آغاز شد.
وی گفت: حدود 50 نفر از زنان و دختران ما را بردند. آنها را سنگر به سنگر برای استفاده جنسی میگرداندند. نیروهای شورای نظار و اتحاد سیاف حتی پسران نوجوان 13 و 14 ساله را برای استفادههای جنسی به اسارت گرفتند.
بنا به اظهار شاهدان، جنازههای زیادی در داخل و اطراف مسجد جاغوریها و پرورشگاه وطن و کوچه زیارت بلخی انباشته شده است و امکان دفن آنها بعد از چند روز میسر نیست.
این شاهدان اظهار داشتند: در اثر تخریب خانهها، تعداد زیادی زیر آوارها مانده بودند و ساعتها صدای ناله آنها به گوش میرسید، اما کسی نبود به داد آنها برسد که درنتیجه در زیر خاک جان دادند.
شاهد دیگری میگفت: زیرزمین پرورشگاه مملو از زن و بچه غیرنظامی بود و نیروهای شورای نظار و اتحاد سیاف با اطلاع از این امر با راکت مستقیم از کشتهها پشته میساختند.
پسر مهاجر 8 سالهای گفت: تعداد شش مرد را که پاهایشان را به درخت آویزان شده و سرهای آنها با سرنیزه بریده شده بود، دیده است.
زن 30 ساله دیگری که او نیز طفلی یکساله در دست داشت گفت: در منزل ما سه مرد و سه پسر نوجوان بود که پدر شوهر و برادر شوهرم را در مقابل چشمان ما با سرنیزه کشتند و برادرهایم را به اسارت بردند.
مصیبتدیدگان جملگی میگفتند: صدای مظلومیت ما را به گوش دنیا برسانید تا فکری به حال ما شود.
این عده از اینکه جنازههای وابستگان آنها هنوز بر روی زمین مانده است، بسیار نگران و مضطرب بودند و میخواستند به نوعی به آنها کمک شود تا بتوانند جنازهها را دفن کنند.
مصیبتدیدگان از مجامعبینالمللی خواستند برای آزادی اسرأ به آنها کمک کنند.6
اعلامیه وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران
یک سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران روز 28/11/1371 اظهار داشت: براساس اطلاعات رسیده از کابل، جنایات گستردهای مشابه آنچه که صربها در بوسنی و هرزگوین انجام دادهاند از سوی نیروهای سیاف در حال انجام است.
توسط نیروهای سیاف در روزهای اخیر به دهها تن از زنان و دختران بیپناه کابل تجاوز شده است و تعداد زیادی از مردم را نیز اسیر کردهاند و اموال صدها خانوار به غارت رفته است. جمهوری اسلامی ایران ضمن محکوم کردن شدید این جنایتها، خواستار رسیدگی سریع به این جنایات، مجازات شدید جنایتکاران و آزاد نمودن نوامیس مسلمین از دست اشرار وابسته میباشد.7
بازتاب وسیع جنایات وحشتناک افشار کابل در رسانههای جهان
کابل ـ حدود صد نفر زن در بیرون از دفتر سازمان ملل در کابل روز شنبه دست به اعتراض زدند. آنها خواهان این بودند که برادران و شوهرانشان که به اسارت گرفته شدهاند، را برگردانند. آنها از تجاوز و غارت اموال و کشتار بیرحمانه در منطقه افشار، یک قسمت از پایتخت افغانستان سخن میگفتند.
تجاوز و غارت بعد از آن صورت گرفته است که منطقة افشار مجدداً توسط نیروهای اتحاد سیاف که از طرف عربستان سعودی حمایت میشود و نیروهای وزیردفاع احمدشاه مسعود، از نیروهای حزب وحدت شیعه پس گرفته میشود.
کشتار از روز پنجشنبه آغاز و ساعتها تا روز بعد ادامه پیدا میکند
براساس گزارش شاهدان عینی که در یک مسجد در منطقه تایمنی پناه بردهاند، این اظهارات را بیان کردند، اما یک مقام رسمی دولت، جنایت در افشار را تکذیب کرد و گفت: اینها شایعات است مبنی بر بیاعتبار کردن دولت.
یک پرستار جوان به نام شهلا گفت: 12 نفر که راکتهایی را در شانه داشتند، در خانه ما را شکستند. ابتدا به خواهرم و بعد به من تجاوز کردند. پدرم سعی کرد که مانع تجاوز آنها شود، او را کتک زده و شکنجه کردند. آنها یکی از پاهای پدرم را و دو دستش را قطع کردند. در همین هنگام، سگی با یکی از قوماندانها همراه بود. دستهای پدرم را جلوی آن سگ انداختند.
در روز شنبه بعدازظهر کشتار خاتمه یافت، اما نیروهای اتحاد سیاف همچنان خانهبهخانه به دنبال غارت اموال مردم میگشتند. یک زن دیگر به نام معصومه میگوید: من به چشم خود دیدم که چهار نفر از همسایههای ما را در جلوی چشم سر بریدند...8
متن اعتراضیة حزب وحدت اسلامی، کمیسیون سیاسی به مجامع بینالمللی راجعبه اعمال وحشیانه شورای نظار و اتحاد سیاف در منطقه افشار کابل
براساس مدارک و شواهد غیرقابل انکار که گوشههایی از آن را خبرگزاریهای معتبر جهان هم منعکس نموده، نیروهای شورای نظار و اتحاد سیاف در حق مردم مظلوم و بیدفاع کابل منطقه افشار جنایات زیر را مرتکب شده است:
1 ـ کتشار بسیار وسیع و بیرحمانه مردم، به طوری که از خانههایشان بیرون آورده و در پیش چشم زن و فرزندانشان تیرباران نمودهاند.
2 ـ اعدام افراد بیدفاع در پایههای برق و شاخههای درخت که بچههای 10 تا 15 ساله هم به دار آویخته شده است و مثله کردن آنها.
3 ـ غارت تمام اموال مردم، هم از خانهها و هم از مغازهها و دکانها.
4 ـ آتشزدن خانهها و دکانهای مردم مناطق افشار و چنداول. لذا تمام نمایندگیهای حزب وحدت اسلامی در سراسر اروپا و امریکا و کشورهای عربی با تحصن و اعتراض، مراتب انزجار و تنفر خود را اعلام میدارند و از مجامع بینالمللی میخواهند که دولت ربانی را محکوم نمایند و خواستار بررسی این جنایت جنگی هستند.9
در اروپا و سایر کشورهای جهان، کشتار هزارهها در کابل منصفانه منعکس شد و تمام خبرگزاریها، مشخصاً دولت ربانی و نیروهای وزارت دفاع را مسؤول فجایع محله افشار کابل معرفی نمودند.
نشریة پرتیراز انگلیسی زبان «اکونومیست» چاپ لندن در 20 ژانویه سال 1993 تحت عنوان «افغانستان غارت تمام عیار» پرده از جنایات نیروهای دولت برهانالدین ربانی برداشته، چنین نوشت:
ارتش تحت فرماندهی احمدشاه مسعود با تمرکز آتش نیروهای خود روی حزب وحدت اسلامی، 200 نفر از هواداران، زنان، کودکان آن را به هلاکت رساند و این بهای سنگین برای یک نبرد در خیابانهای مرکزی شهر بود. سربازی با سر و وضع قرون وسطایی لبخند بر لب میگوید: این یک غارت تمام عیار است. امروز بیش از هرچیز شبیه به دوران قرون وسطایی شده است.10
بازتاب جهانی قتلعام هزارهها در محله افشار کابل
نگرانی جامعه ملل متحد از کشتار شیعیان در کابل
نیویورک، خبرنگار فرانسپرس گزارش کرد: تهدیدهای خطرناکی تا هنوز بر زنده ماندن و حق حیات مردم افغانستان جریان دارد. کشتارهایی در ماه فبروری (22 دلو) گذشته در حق شیعیان کابل انجام شد، ادعای فوق را ثابت میکند.
گزارشگر کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد اضافه میکند: گروههای مسلحی که این کشتار را در حق شیعیان کابل مرتکب شدند، در حدود 200 الی 300 نفر را سر بریدند و به عفّت زنان و نوجوانان تجاوز و اطفال را شکنجه نمودند.
در آخر کمیته حقوق بشر سازمان ملل خواستار آزادی اسرأ و زندانیان شد که در حدود 700 نفر اسیر و مفقودالاثر اعلام شد.11
انعکاس قتلعام هزارههای افشار در مطبوعات ایران
^قم ـ در پی انتشار خبر جنایات نیروهای شورای نظار و اتحاد سیاف در حمله به مناطق شیعهنشین کابل و تجاوز به دختران و زنان شیعی و قتلعام آنان، طلاب و افغانستانیهای مقیم قم به همراه جمعآوری کثیری از روحانیون حوزه علمیه با برپایی تظاهرات خشماگین، این جنایات و وحشیگریها را محکوم نموده و خواستار مجازات عاملین این حوادث شدند.12
راهپیمایی مهاجرین افغان مشهد در اعتراض به کشتار شیعیان در کابل
مشهد ـ به گزارش خبرنگار جمهوری اسلامی، جمعی از طلاب و مهاجرین افغانی مقیم مشهد با انجام راهپیمایی، کشتار مردم و بخصوص شیعیان بیدفاع افغانستان را به دست شورای نظار و اتحاد سیاف محکوم کردند. راهپیمایان که در حدود 2 هزار نفر بودند، با سر دادن شعارهایی چون «سیاف جنایت میکند، ربانی حمایت میکند»، «مزاری قهرمان انتقام انتقام» و «مرگ بر وهابیون» انزجار خویش را از اعمال غیرانسانی جمعیت اسلامی و اتحاد اسلامی ابراز کردند. در پایان قطعنامهای در محکومیت کشتار مردم بیدفاع افغانستان قرائت و با فریاد اللهاکبر مورد تأیید قرارگرفت.13
تظاهرات مهاجرین افغانی مقیم تهران در اعتراض به جنایات گروه وهابی سیاف و شورای نظار در کابل نزدیک به پنج هزار مهاجر خشمگین افغانی با راهپیمایی و تجمع در مقابل دفتر نمایندگی سازمان ملل متحد در تهران، جنایات اخیر گروه «سیاف» و شورای نظار در کابل را محکوم کردند.
«زنده باد صلح ـ مرده باد جنگ، زنان و کودکان چه گناهی کردهاند» شعار راهپیمایان خشمگینی بود که صبح دیروز با راهپیمایی در خیابان شهید مطهری و تجمع در مقابل دفتر سازمان ملل، حوادث اخیر در کابل را به شدت محکوم کردند.
این راهپیمایی را طلاب، دانشجویان و دانشآموزان افغانی مقیم جمهوری اسلامی ایران برگزار کردند.
22 بهمن ماه گذشته نیروهای حزب اسلامی «سیاف» بعد از محاصره منطقه افشار در کابل با همکاری نیروهای تحت امر احمدشاه مسعود، تعدادی از شیعیان این شهر را به قتل رسانده و به تعدادی از زنان تجاوز کرده بودند.
راهپیمایان در طول مسیر با سر دادن شعارهای «مرگ بر ربانی»، «مرگ بر سیاف»، «مسعود، ربانی مثلث شیطانی» و «جنایات سیاف محکوم باید گردد»، با غیرقانونی دانستن حکومت کابل، خواستار رسیدگی فوری مجامع بینالمللی به جنایات نیروهای دلتی این کشور شدند.
این راهپیمایی که از ساعت 10 صبح در خیابانهای مطهری، قائممقام فراهانی برگزار شد، با تجمع راهپیمایان در مقابل دفتر نمایندگی سازمان ملل در تهران و صدور قطعنامهای 12 مادهای پایان یافت.
در بخشهایی از این قطعنامه، مهاجران افغانی با تأکید بر برادری و اخوت اسلامی میان شیعه و سنی، خواستار تشکیل دادگاهی برای رسیدگی به جنایات اخیر نیروهای سیاف با همکاری نیروهای دولتی کابل شدند. این قطعنامه هرگونه حرکت فرقهای و نژادی را محکوم کرده و خواهان احقاق حقوق همه ملیتها براساس عدالت اجتماعی شده است.
مهاجران افغانی در قطعنامه پایان خود، از سازمان ملل خواستهاند نسبت به تأمین نیازهای ضروری و صلح و امنیت در افغانستان توجه بیشتری کنند.
در این قطعنامه آمده است: از آنجایی که حکومت ربانی براساس تقلّب و بدون اراده ملت و احزاب عمده جهادی تشکیل شده، آن را غیرمشروح و عامل بروز جنگ و کشتارهای بیرحمانه اخیر کابل میدانیم و خواستار سقوط دولت ربانی و انتقال قدرت به شورای رهبری هستیم. راهپیمایان با اشاره به کارنامه حکومت ربانی و اعمالی ازجمله کشتار زنان، کودکان و پیران در کابل، خواستار تجدیدنظر کشورهای اسلامی در قبال دولت برهانالدین ربانی شدهاند.
راهپیمایان که از شهرهای تهران، ری، قم و به طور پراکنده از دیگر نقاط کشور در این راهپیمایی شرکت داشتند، عدم عکسالعمل جدی مجامع بینالمللی در قبال کشتار اخیر در کابل را نکوهش کردند.
آنان به این سؤال که: «آیا سازمان ملل اقدامی خواهد کرد؟» پاسخ قطعی نمیدادند و میگفتند نسبت به دفاع مجامع بینالمللی از مظلومان خوشبین نیستند.
58 کشور عضو کنفرانس اسلامی در تلاش یکساله خود هنوز موفقیت چندانی برای متقاعد کردن سازمان ملل و دیگر مجامعبینالمللی در خاتمه دادن به کشتار در بوسنی و هرزگوین نداشتهاند.
سیدحسین موحدی بلخی عضو ستاد راهپیمایی طلاب و دانشجویان افغانی در این زمینه میگوید: ما فقط قصد داریم صدای خود را به گوش جهانیان برسانیم. انتظار ما از سازمان ملل این است که برای این مهم تلاش کنند.
وی بعد از کمی مکث میگوید: اما تجربه نشان داده است که اقدامی مهم از سوی سازمان ملل انجام نخواهد گرفت و من خوشبین نیستم. اکثر راهپیمایان خشمگین که جوانانی 15 تا 30 ساله بودند، وقایع اخیر در کابل را با آنچه که ماههاست در بوسنی و هرزگوین میگذرد مقایسه کرده و میگفتند: 40 هزارنفر از شیعیان منطقه افشار در کابل کشته، آواره و یا بیخانمان شدهاند و به تعداد زیادی از زنان تجاوز شده است که از سرنوشت تعدادی از آنها اطلاعی در دست نیست.
یک جوان 23 ساله افغانی که خود را حسن احمدی معرفی کرد گفت: راهپیمایی فوق را جوانان طلبه و دانشجویانی که از وقایع اخیر در کابل به خشم آمدهاند ترتیب دادهاند.
در پایان یک برگ از قطعنامه تنظیم شده به مقامات دفتر نمایندگی سازمان ملل متحد در تهران به «ویچ واتات خانه» معاون نمایندگی دفتر سازمان ملل تسلیم شد.
در پایان راهپیمایی دیروز، حدود 20 تن از مهاجران افغانی به سمت سفارت افغانستان در تهران حرکت کرده و به شکستن شیشههای آن اقدام کردند.
دبیر دوم سفارت افغانستان در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی، این اقدام را محکوم کرد.14
چهرة بدون نقاب وهابیت در افغانستان
از موج کشتار در کابل، این روزها اخبار و گزارشات چندشآوری به گوش میرسد. هتک ناموس و جنایات وحشیان علیه شیعیان در کابل، به مراحل حیرتانگیزی رسیده است که مردان و زنان و حتی کودکان خردسال هم از این جنایات مصؤن نماندند. ابعاد فاجعه به قدری گسترده است که حتی شاهدان یعنی از سایر ملیتها و مشخصاً خبرنگاران خارجی را به همدردی با شیعیان کشانده است.
کشتار، جنایات، ناامنی و هتک نوامیس، اکنون جزو خبرهای روزمره کابل درآمده است. ریشه این حوادث در کجاست؟ این جنایات آنچنان صریح و بیپروا صورت میگیرد که تشخیص عاملین این دور از جنایات، را چندان مشکل نیست... وهابیها مأموریت دارند که از شیعیان افغانستان انتقام بگیرند. این در حالی است که گروه وهابی سیاف جزو متحدین دولت کابل تلقی شده و دولت ربانی، هنوز جنایات وحشیانه گروه سیاف را محکوم نکرده است. بدین ترتیب چنین تلقی شده است که دولت ربانی با سکوت خود در برابر جنایات گروه سیاف، درواقع بر روی این جنایات صحه گذاشته است.
این بدین معنی است که بار جنایات اخیر کابل، عمدتاً بر دوش دولت ربانی سنگینی میکند و شیعیان این نکته را مطرح میکند که اگر دولت ربانی در این جنایات دست نداشته و راضی به این حوادث چندشآور نبوده است، چرا علیه آن موضع روشنی اتخاذ نمیکند؟ این سؤال بیجواب مانده است.
ولی در عین حال به نظر میرسد که آنچه در این خصوص در کابل رخ داده است، یک ضربه حیثیتی بزرگ برای دولت ربانی بوده است.
همه وظیفه داریم موضعگیری روشن و صریحی در قبال این جنایات داشته باشیم و نشان دهند که در این ماجرا جانب کدام طرف را گرفتهاند. جانب جنایتکاران وحشی...؟ یا جانب مظلومان که شیران صحنة نبرد و جهاد بودهاند و اکنون زنان و فرزندانشان در معرض فجیعترین انواع جنایات و هتک نوامیس قرارگرفته است. ادامه این وضع همچنان به حساب دولت ربانی نیز گذاشته خواهد شد.15
اظهارات دکتر ولایتی
دکتر ولایتی وزیر امور خارجه ایران در پایان سفر به امریکای لاتین بعد از ظهر دیروز در گفتگو با خبرنگاران گفت: دولت کابل مسبب اصلی جنایات اخیر در افغانستان است. زیرا حفظ، حراست از جان و مال و ناموس ملت به عهده دولت است و هر صدمه و خساراتی که بر تودههای مردم وارد شود، تقصیرش به گردن دولت میافتد. جنایات اخیر علیه شیعیان در افغانستان را شدیداً محکوم کرد.16
فرمایش آیت الله خامنه ای در خطبههای نماز جمعه تهران
مسأله افغانستان این بسیار حوادث تلخی است، متأسفانه بلایی که امروز خود این آقایان، احزاب و گروهها دارند بر سر ملت افغانستان درمیآورند، کمتر در گذشته ما سراغ داریم که اینقدر بر مردم افغانستان فشار آمده باشد. به خاطر گروهگرایی، تعصبات، نبودن وحدت و اهمیت دادن به نژادها به چه روزی میافتد که در افغانستان هماکنون مشاهده میکنیم.17
رضا برجی
شاهدی بر جنایات
تنها نامهای که از شمال افغانستان فرستاد.
«...اینجا آسمان برخلاف آنچه مشهور است، با آسمانهای جاهای دیگر یکرنگ نیست. توفیر آسمان غرب کابل با مرکزش به قدر تفاوت زمین تا آسمان است... جان، یادت هست در بوسنی مردم چقدر مظلوم و بیپناه بودند؟ اینجا هم مردمش مظلومند و بیپناه. غرب کابل مثل شهری طاعونزده، خلوت است و بیروح. ولی در عوض، به فاصله یک کیلومتری آن، زندگی آرام و بیدغدغه جاریست. درست مثل رودخانة کابل، در اینجا کوچهها خلوت و ساکتند و مردم بیچاره را به اسارت میبرد. شرم دارم که بگویم با زنان به اسارت گرفته شیعه چه میکنند! برایت بگویم که سر پیرمردان شیعه را مثل گوسفند بریدهاند!
برایت بگویم که سینهام سخت سنگینی میکند از این همه نامردی و نامردیها!
با جعفریان چه مکافاتها که ندیدیم تا رسیدیم به اینجا، به حوالی «آمودریا». جایی که سربدارانش تازه شروع کردهاند به تکرار عاشورا. راستش را بخواهی، نمیدانم از کجا برایت بگویم.
از خانوادههایی که قتلعام شدند و حالیه فقط یک دختربچة یتیم بیسرپرست از ایشان باقی مانده؟ چه بگویم؟ از بیرحمی این قوم هزار چهره؟
کابل دیگر کابل دوسال پیش نیست. شده عین بیروت سال 1361. هرطرفش را گروهی و گروهکش غرق خودش کرده و همگی هم کمر بستهاند به نابودی همدیگر.
.. جان، از این شهر دیگر چیزی باقی نمانده. مخصوصاً غرب کابل که منطقة شیعهنشین پایتخت است. دلم سخت گرفته و درست و حسابی شدهام عین سابهای وحشی و سرکش مسابقات «بزکشی». دلم میخواهد به زمین و زمان ناسزا بگویم. آخر میدانی؟
ظلم و بیداد هم حدّی دارد. باور کن قلمم قاصر است که برایت بنویسد با زنان و کودکان مسلمان چه کردهاند!
چه حرمتها که هتک نشد و چه خونها که سفک نگردید!
.. در اینجا با اکثر مردم که صحبت میکنیم، از سران احزاب دل خوشی ندارند. سران حزبها هم که وضعشان معلوم است. به قول آیه شریفه کل حزب بمالدیهم فرحون! در اینجا حضرات سران و امرأ، سوار همان چارچخههایی میشوند که بعضی از وطنیهای خودمان هم سوار میشوند.
باور نمیکنم این را که مینویسم.
چند روز پیش صحنهای دیدم که اگر ندیده بودمش، باور کردن برای خودم هم میسر نبود. دو عراده تانک T72 جلو افتاده بودند و پشت سرشان یک مرسدس کلاس بالای شیشه دودی به راه افتاده بود و دو تانک هم از پشت سر، حضرت بنز سوار را اسکورت میکردند.
اگر بخواهم از فضای کلی کابل جنگزده برایت بنویسم، جان کلام، بحرانزده است و هرلحظه امکان دارد که توپها و پرتابههای موشکی که شهر، به ویژه بخش غربی شیعهنشین آن را مثل نگین انگشتر به حصار کشیدهاند، به قول افغانیها: سرفهشان بگیرد و کپهکپهشان شروع بشود!
در غرب کابل نمیتوانی حتی یک دیوار خشت و گلی پیدا کنی که گلوله خمپاره و توپی نصیبش نشده باشد. در اینجا اسلحه دست هرکور و کچلی دیده میشود. دوستی میگفت حتی هفتاد درصد بچه مدرسهایهای کابل هم تفنگ به دوش کشیدهاند و تو خود بخوان حدیث...
دیگر چه برایت بنویسم؟
از کجا؟
از مردم مظلوم محلة شیعهنشین افشار که به دست گروه وهابی... آواره شدهاند و حالیه توی مساجد نیمهویران بیتوته میکنند؟
یا اشیر سابق پنجشیر که حالا شده قصاب شیعه و مردم «بز کابل» صدایش میکنند؟ یا از وضع بچههای کوچولویی که جذام گرفتهاند و یا در تب مالاریا میسوزند؟
از چه بگویم؟ از دردی که در سینه دارم، یا از دردهایی که مثل باران بر سر این مردم بیگناه میریزد؟18
گزارش سازمان عفو بینالملل وابسته به سازمان ملل متحد
این گزارش تحت عنوان: «افغانستان; مسؤولیت بینالمللی به خاطر فاجعة حقوق بشر» در سال 1995 به نشر رسید که موارد نقض حقوق بشر بعد از پیروزی مجاهدین از سال 1992 به بعد را گزارش نمود. با اشاره به حادثه افشار چنین مینگارد: از آوریل 1992 به اینسو، در اثر آتشبازی سلاحهای سنگین از جانب تمام جناحها، دهها هزار غیرنظامی به قتل رسیدهاند و دهها هزار نفر دیگر زخمی شدهاند. معلوم میشود که برخی از این حملات عمداً بر محلههای مسکونی به این گمان انجام گرفته است که اهالی آنجا یک رهبر نظامی رقیب را پشتیبانی کردهاند. هزاران زن، مرد و کودک به وسیله افراد مسلح، در جریان حمله بر منازل ایشان به قتل رسیدهاند. چندین هزار تن پس از آنکه به وسیله گروههای مختلف مسلح سیاسی ربوده شدهاند به حساب نیامدهاند.19
پس از 16 ماه پیکرهای شهدای قتلعام افشار به خاک سپرده شد!
به گزارش خبرنگار خبرگزاری وحدت اسلامی صبح روز سهشنبه 17/3/1373 هزاران تن از خواهران و برادران انقلابی شهر کابل بخصوص مهاجرین افشار در چوک کوتهسنگی تجمع نموده تا طبق پروگرام تعیین شده، جهت دفن شهدای افشار عازم منطقه افشار گردند. ساعت 9 صبح کاروان عظیم مردم در حالی که توسط دهها عراده انواع موترهای مملو از مجاهدین قهرمان حزب وحدت اسلامی با تجهیزان کامل نظامی همراهی میشدند، پس از عبور از مناطق تحت کنترل حزب وحدت اسلامی وارد ساحه مربوطه شورای نظار و اتحاد گردیده و در حالی که صدای قرائت قرآن و نوحه سینهزنی از بلندگوهایی که قبلاً بالای موترها تعیین شده بود، بر فضا طنینانداز میگردید، کاروان مردم پس از گذر از مناطق 3 راهی پلتخنیک و علوم اجتماعی، خود را به محل دفن شهدا که در نزدیکی گورهای دستهجمعی قرارداشت رسانیدند.
فضای منطقه افشار در حالی که در غربت فرورفته بود و فضای حاکم بر گورستان دستهجمعی در غربت افزونتری بسر میبرد. مردم کار را آغاز کردند و نخست دو گور دستهجمعی در عقب پرورشگاه وطن را باز کرده و شهدا را با ترتیب خارج نمودند. مردم با دیدن آن همه مظلومیت، به عاملین جنایت نفرین میفرستادند. گوشتهای بدن شهدا به کلی ریخته بود، اما اسکلت بدن همچنان سالم مانده و از لباسهایشان قابل شناسایی بودند.
شهدا را در یک ردیف قرار دادند و کفن نمودند. 58 شهید اعم از کودک، زن و مرد در دو ردیف قرار داده شدند و دستههای گل بر روی سینه آنان گذاشته شد. از خانوادههای شهدا خواسته شد تا برای شناسایی شهدای خود بیایند. در این لحظه صحنه قلتگاه کربلا برای همه مجسم شد. مادر و پدر دنبال فرزند و فرزند دنبال پدرومادر، خواهر دنبال برادر و برادر دنبال خواهر میگشتند.
و بالاخره تعدادی از شهدای گمنام و مظلوم افشار در میان اندوه مردم قرار گرفته و ملت عزیز ما با اندوه و درد با خون پاک و مطهرشان تجدید عهد نمودند که پس از این نگذارند دشمن با اجیر نمودن تعدادی مزدور همچنین حوادث اسفباری را به وجود آورند. سپس شهدا را در محل خصوصی که قبلاً آماده شده بود به خاک سپردند. در این مراسم آیتالله عالمی بلخابی عضو شورای عالی نظارت و اعضای شورای مرکزی و جمعی از قوماندانان و مجاهدین حزب وحدت اسلامی و هزاران تن از مردم انقلابی غرب کابل شرکت داشتند.
این مراسم از ساعت 9 صبح شروع و تا ساعت 3 بعدازظهر طول کشید. در آخر آیتالله عالمی بلخابی پیرامون عظمت شهدای افشار و مظلومیت آنان صبحت مختصر نمودند و مراسم با دعایشان خاتمه یافت.20
متن مصاحبه آقای محمدکریم خلیلی ازمقامات بلند پایه حزب وحدت اسلامی و کمیسیون صلح
پیشتر هم اشاره کردید حزب وحدت اسلامی بیشترین همکاریها را با جمعیت اسلامی و بخصوص با احمدشاه مسعود نمودند و آنها مدیون حزب وحدت اسلامی و جنبش ملی اسلامی میباشند. به چه دلیل مسعود و ربانی اینچنین قسیالقلب شدند که با سیاف در افشار آنچنان یک فاجعهای را خلق کنند؟
البته همانطوری که قبلاً هم اشاره کردم و شما هم اشاره کردید در سؤالتان، ما این فاز را از زمانهای طولانی از مرکز حزب وحدت پیش از پیروزی مجاهدین، این سیاست را پیگیری کردیم که با همة تنظیمها و قوماندانهای جهادی هماهنگ بشویم. خصوصاً با جمعیت اسلامی و تا امروز باید خدمت شما به عرض برسانم که ما حدوداً 13 معاهده را با جمعیت داشتیم، گاهی به صورت حزبی، گاهی به صورت بخشی از حزب با شورای نظار و آقای مسعود و هیأتهایی از حزب وحدت به پنجشیر رفتند و...
ما دلیلش را نفهمیدیم. نیروی وسیعی را با اتحاد جمعآوری کردند، جنایاتی که هیچگاهی فراموش نمیشود در افشار مرتکب شدند. این را دلیلش را هیچ ما نفهمیدیم، در افشار جنگی نبود، معاملهای بود در مقابل دلار و پول. اینها آنچنان فجایعی را در افشار مرتکب شدند که من معتقدم که از بوسنی و هرزگوین هم بیشتر جنایت شده باشد و به نام وزارت دفاع اعلامیه داد. اعلامیه تصفیة علوم و افشار و کوههای افشار، به نام وزارت دفاع حمله کردند و به نام وزارت دفاع جنایت کردند. اینجا بحث ما بحث اتحاد و حزب وحدت نیست، حزب وحدت با اتحاد همیشه درگیر بوده و یک قدم هم آنها پیش نیامده در همه جنگها اتحاد شکست خورده بود و مواضع خود را از دست داده بود. ما این جنگ را جنگ اتحاد با حزب وحدت نمیدانیم که از رسانههای خبری پخش کردند. جنگ وزارت دفاع علیه حزب وحدت بود و ما متأسفیم که بعضی رسانههای خبری این جنگها را جنگ اتحاد و حزب وحدت خواندند یا جنایات اتحاد علیه حزب وحدت. ما این جنایات را کلاً از وزارت دفاع که از نیروهای شورای نظار است میدانیم، اگر نیروهای اتحاد هم بوده که بوده، زیر پوشش وزارت دفاع آمده نه به نام حزب اتحاد. بهنام وزارت دفاع این جنایات را کردند، آیا یک دولتی که وزارت دفاع از بودجة این ملت، کلاً تأمین میشود، و بعد بیاید با یک بخشی از مردم خودش، جنایت کند، قابل بخشش است؟ دلیلش را ما نفهمیدیم که چرا با ما با آن همه تلاشی که کردیم، حاضر به هماهنگی نشدند.21
دیدگاه محقق و پژوهشگرانگلیسی
پیتر مارسدن
پیتر مارسدن عضو مؤسسة تحقیقاتی مرکز ملکه الیزابت در دانشگاه آکسفورد لندن و نویسنده کتاب «طالبان، جنگ، مذهب و نظم نو در افغانستان» به قتلعام افشار چنین اشاره میکند:
^جنگ شدید خیابانی بین نیروهای اتحاد اسلامی سیاف و نیروهای حزب وحدت که غرب کابل را هنگام سقوط نجیبالله تصرف کرده بود، تأثیر خود را روی ساکنان و خانههای آنها گذاشت و بسیاریشان شهر را به مقصد روستاها یا ایران ترک کردند یا به حومههای جنوب فرار کردند. نیروهای مسعود در نهایت به جانب اتحاد پیوست و هردو گروه در فوریه 1993 حملة شدید و بیامانی را به راه انداختند که به آنچه که به قتلعام افشار معروف شد، منجر گردید.
روشن نیست که چرا مسعود چنین موضعی را اتخاذ کرد. احتمالاً او متوجه این حقیقت بود که دولت مجاهدین از طریق اتحاد تاجیکها و ازبکها به قدرت رسیده بود. بنابراین مواظب بود که پشتونها را از خود نرنجاند و شاید سرنوشت بچة سقو، تنها رهبر تاجیک که قدرت را در کابل به دست گرفت و بعد از کمتر از یک سال توسط طبقة غالب پشتون سرنگون شد، را به خاطر میآورد.
بنابراین، سیاف پشتون متحد خوبی بود. و احتمالاً دسترسی به کمکهای مسعودی را نیز فراهم میکرد. ولی مسعود با این وضعیت در مقابل هزارهها قرار گرفت. آنها نظر به تنفر پایدار در شمال علیه سلطة پشتون طی دهههای گذشته که بهخصوص هزارهها از آن رنج میبردند، متحدین طبیعیتر بودهاند. جالب اینکه اتحاد فعلی ازبکها، هزارهها و تاجیکهاست که هماکنون، زمان نوشتن این کتاب اکتبر 1997 با طالبان پشتون مقابله میکنند.
مسعود با حکمتیار مشکلات خاصی داشت. تنها بین این دو نفر به نحوی به گذشته برمیگردد. رسیدن به یک توافق که برای تمام عناصر اصلی در افغانستان سهمی از قدرت را تأمین کند، کارمشکلی بود. مسعود حکمتیار را متهم میکرد که بازیچة منافع استراتژیک پاکستان در افغانستان شده است.
و هرگونه توافقی با او را به عنوان ارائه منفذی برای استعمارگری پاکستان میدید. حکمتیار قدرت نهایی را در افغانستان میخواست و مسعود را مانع عمده در برابر این میدانست.
به رغم محاسبات ربانی و مسعود مبنی بر اینکه چگونه به بهترین وجه به یک حکومت اسلامی با پایههای وسیع نایل گردند، آنها ازبکها را از خود راندند و همینطور با هزارهها خود را درگیر جنگ ساختند. دوستم که در سقوط نجیبالله نقش کلیدی را بازی کرد، برای سهیم شدن در قدرت کابل امیدوار بود.22
پیتر مارسدن هم دلیل اقدام قتلعام هزارهها در افشار را نمیفهمد وی یک احتمال را مطرح میکند که فاجعة بهوجود آمده را هرگز توجیه نمیتوانید.
...ادامه دارد
نویسنده : محمد نبی متقی
صبح امروز(چهارشنبه 2 جدی)، صدها تن ازشهروندان وفعالین جامعه مدنی بامیان، دراعتراض به نداشتن برق دست به مظاهره زدند.
این مظاهره ازمقابل مسجد رهبرشهید عبدالعلی مزاری آغازوبه طرف دفترشبکه جامعه مدنی و حقوق بشر ادامه یافت. بعد ازآن مظاهره کنندگان به مقابل شورای ولایتی رفتند که طبق معمول، ازمجموع نه نفروکیل منتخب شورای ولایتی، حتی یک نفرهم دردفترشورا نبوده ومردم با درب بسته مواجه شدند.
سپس مظاهره کنندگان به مقابل دفترکمیسیون مستقل حقوق بشروبعد دفتریوناما رفتند.
مظاهره کنندگان پلاکارتهایی نیزتهیه کرده بودند که درآن شعارهایی مبنی برحق بشری انرژی برق، حفظ محیط زیست، گرم شدن کره زمین و غیره نوشته شده بود.
تظاهرکنندگان همچنین هریکین (فانوس) ولامپها (گروپهای) خاموش حمل میکردند.
دوعدد مجسمه با بوته (غوزبه) بصورت سیمبولیک به عنوان محیط زیست تهیه شده بود که برسینه آنان نوشته شده بود: (لطفا مرا نجات دهید). سپس درمقابل دفتریوناما به آتش کشیده شدند. گویا تظاهرکنندگان میخواستند بگویند که" چون ما برق نداریم، مجبوریم محیط زیست را خراب کنیم".
بتول محمدی یکی ازاشتراک کنندگان، درحالیکه هریکین (فانوس) دردست داشت، گفت: "من به عنوان یک شهروند بامیان، حق خود میدانم که ازنعمت برف مستفید شوم وازاینکه این حق هنوزبه من ارجاع نشده است، درتعجبم و دولت را مکلف میدانم که درزمینه اقدام نماید".
وی همچنین افزود: "بامیان، آبهای فراوانی دارد که میتواند منبع خوبی برای تأمین انرژی برق شود، دولت باید ازاین منابع استفاده کند".
قربان یکی دیگرازمظاهره کنندگان گفت: " حتی یک کیلووات برق هم توسط وزارت انرژی برای بامیان نرسیده است. وزارت انرژی برخورد تبعیض آمیزدرمورد بامیان دارد".
تظاهرکنندگان همچنین درشعارهایشان گفتند که (ما به سیاست کارنداریم، فقط برق میخواهیم). آنان همچنین خواستاربرکناری و عدم انتخاب دوباره وزیرانرژی نشدند.
مهدی مهرآئین- بامیان
(بلال جان، یکی دو عکس دربین متن بگذاروبعد درهمین جا، یکی دو عکس دیگر. بعد ازآن قطعنامه و بعد عکسهای دیگر.
قطعنامه را درفایل ضمیمه گذاشته ام.
اسد بودا
1): در پایتختها و شهرهایِ بزرگ همة مرزها، از جمله مرزِ شب و روز، کاملا در هم ریختهاند. شهر روشن است و در واقع، «روشنی»، همارز «پیادهرو» و «تراکم»، یکی از ویژگیهایِ اصلی شهرهای امروز به شمار میرود. اینکه چه هنگامی روشنی روز به پایان میرسد و یا چه زمانی ظلمتِ شب چهرة شهر را تیرهـوـتار میکند، هرگز مشخص نیست. در «کابل » نیز مرز روشنیِ و تاریکی به هم ریخته است، اما نه چون دیگر شهرهایِ جهان که شبهایِ روشنِ آنها ستارگانِ آسمانرا تحقیر میکنند، بل از آن جهت که روشنیِ روز با تاریکی شب تفاوت چندانی ندارد. «کابل، شهر همیشه شب است»، با روزهایی بسا ظلمانی و شبهایِ خوفناک و قیراندودتر از روزهایی که فقط و فقط برقِ مرگ، ترور و انتحار میدرخشد. کابل شهر همیشهغم و همیشه خاموشی است، نه فقط برای «بیگم» و «موسی1»، بلکه برای هرکسی که مینگرد، میشنود و میفهمد و اندکی در بارة این شهرخراب و ویران اندکی تامل میکند. به سخنی دیگر،کابل، فقط شهر همیشه غم و همیشهخاموشی نیست، شهر همیشهشب، همیشهجهل و ابدالاباد تاریکی نیز هست.
2): به آسمان بنگرید: خورشیدآسمانِ کابل کمرنگ و بیفروغ، پیوسته مسیر ملالآور و تکراری غبار خون و خاکستر را میپیماید؛ به آدمیانِ بنگرید: «تن تباه است» و جان در کسوفِ ماه جهانتابِ عدالت در بیگانی از خویش میافسرد؛ به چشمِ سیاه شبهایِ هولناک خیره شوید: «ستارگانِ این شهر هرگز مسیرسعادت و خوشبختی را به مردم نشان نمیدهند»؛ به کوچهها بنگرید: در هر ساعتی از روز و شب، نگاهِ رعبآوری مرگ ساکنانِ این شهر را در تعقیب است؛ به خیابانها بنگرید: "فرشتة ماخولیا" با «نگاهِ خیرةاولیس» خشماگینتر از همیشه «خیابان یکطرفه»ـای تاریخ را در "جستـوـجویِ حقیقت" آواره میگردد تا شاید ردـنشانی از گمشدگانِ تاریخ و «آنتیگونههایِ شهید» بهدستآورد، «فراموشی» اما آنقدر عظیم است و هولناک که نه تنها ردـنشانی از آنها در این شهر نیست، بلکه حتی در «لوحِ خاطرهها» نیز نشانی از آنها بر جای نمانده است. فرشته با پای پیاده میدود تمامی خیابانها و کوچههارا، بیآنکه بتواند «سکوتِ چهلدختران»، این آنتیگونههایِ تاریخرا به «آوازِقو» برگرداند، خود به سکوت و خاموشی بدل میشود: ناگهان سکوتِ تام و تمامی به وسعتِ سکوتِ «موسی» بر تمامیِ شهر سایه میگسترد.
3): «آنکس که در ظلمت گام بر میدارد، نمیداند کجا می رود2». شاید بتوان گفت این «آیه» بیش از هرجای دیگری در بارة «کابل»، این «ویرانـشهر» دنیایِ معاصر، صدق میکند که در آن هیچ کس نمیداند از کجا آمده و به کجا میرود. کابل، شهر فاجعه و فراموشی است؛ شهر «رقصِشاهی» و «کلهمنار و «خون» و «آتش»؛ شهر «قتلِ عام» و «گورهایِ دستهجمعی» و «پولیگون». خانههایِ خراب و یرانِ آن، از سلطة جهل و تباهی حکایت دارند. هیچ یک از ساکنانی این شهر نمیاندیشد و هیچکس نمیاندیشد که چرا ساکنانِ این شهر نمیاندیشند؛ هیچیک از ساکنانِ این شهر نمیپرسند و هیچ کسنمیپرسد که چرا نمیپرسند. مدتهاست روند خوفناک «اولئک کالانعام بل هم اضل» مردمانِ این شهر را یکی پس از دیگری میبلعد. شاید مبالغه نباشد اگر بگوییم فقط و تنها یک فرد در این «ظلمتشهر» وجود دارد که قلباش با نورِ آیاتِ ظلمانی منور است و پیوسته در موردِ این «وضعیتی فاجعهبار» میاندیشد:«پیامبرِ ظلمت» که نه از«ترفندهای دغلبازی چیزی میداند، و نه از «معجزهبافیهای دینی»، او در واقع تصویر حقیقت است و درخششِِ تابناکِ سیاهی که با آیههای مقدس ظلمتبارش باطن مخوفِ این شهر، این تاریخ و این زمانه را بر ما نمایان میسازد. آیا این بیگانهترین انسان که در آیاتِ ظلمانیِ او نورِ روشنِ حقیقت متجلی است و ما را نه «پیرو» و «بنده»، بلکه «دوستان» و «رفقا» خطاب میکند، همان آشنایِ دیرینِ ما نیست؟ هیچ کس نمیداند. فقط همینقدر میدانیم که او دارایِ والاترین بصیرت است؛ سیاهیها را میبیند و نادیدنیها را دیدنی میسازد. شباهنگام، آنگاه که خانههای بیریخت و بدقواره، خیابانهای کثیف و کوچههایی که هنوز ارواحِ قربانیان در آنها به گشتـوـگذار میپردازند، مردمانِ نگونبخت و گرسنة این شهر را با بیرحمی و قساوتِ تمام قورت میدهند، «پیامبرِ ظلمت» در خیابانهایِ تاریک و بینور، اشراقِ حقیقت را در پناهِ آیاتِ ظلمانی به انتظار مینشنید. چرا ظلمت و نه روشنی؟ روشنی، هرگز! ظلمت، یگانه حقیقتِ زمانة ماست و به گفتة پیامبرِظلمت «اینک به راستی که دورانِ تاریکی است. زیرا هیچ نوری نه از فرازِ آدمیان ونه از درونِ وجودِ شان پیشِ پای آنها را روشن نمیکند(آیههای ظلمت: 3)» روشنی اکنون به «تاریکیِبزرگ» بدل شده است، به کوریِ تابناک. چگونه میتوان به "آیاتِ مبین" «رسولانِ سرشکسته پناه برد3» پناه برد، وقتی که مخوفترین و مکارترینِ چهرهها خویشتن را در قبایِ شیکِ آیاتِ مبین آراستهاند؟ بنابراین، تنها «آیاتِ ظلمت» این توان را دارند که به لطفِ انوارِ تیره و ظلمانیایِ که از اعماقِ صدها سال سیاهی و تباهی پرتو میافشاند، از رخسارِ رازآلود و در عینِ حال دهشتناکِ این شهر پرده برگیرد. بیتردید ظلمت به آخرین حد خود رسیده است، اما حتی اگر تمامیای جهان را فراگیرد باز هم راه الهام مسدود نیست، زیرا «وقتی که تمامیِ منابع الهامِ آدمی مسدود گردد، آدمی از ظلمت الهام میگیرد. از ظلمت، دهشت و تاریکی را فرا میگیرد و به اطرافِ خود میپراکند(آیاتِ ظلمت: 1).
4): غروبِ تیرهـوـ تار کابل، امروز، با گرد و غبار فراوان و تیرهـوـ تار تر از هر روزی دیگری، از راه فرا میرسد. از خیابان گذر میکنم و راه پیچاـپیچی را که تصور میرود مرا از مکانهای شلوغ دور خواهد کرد، در پیش میگیرم. کسی پیشاـپیش راه میرود؛ کسی شبیهِ هیچکس و همهکس. نه حقیقت، نه مجاز، هم حقیقت، هم مجاز. کسی درست مثلِ من، اما کاملا متفاوت. با من «بیگانه» است و در عینِ حال «یگانه» هستیم. تو کیستی ای قلة بلندی که فقط به خویشتن مینگری؟ تخیل یا واقعیت؟ حقیقت یا دروغ؟ همزاد یا بیگانه؟ بیآنکه به پرسشهایم پاسخ دهد یا سری بجنباند، آرام و فرورفته در خود مسیرشرا، به سمتِ ویرانههایِ شهر» میپیماید. در تاریکیِ شب بیاختیار دنبالش میدوم. سرانجام به جایی میرسیم که سربهسر خراب است و ویران؛ جایی که در واقع میتوان آن را «ملکوتِظلمت» نامید. در کنارِ دیوار یکی از خرابهها میایستد، به آسمان مینگرد، همهجا سیاه و تاریک است؛ نفس عمیقی میکشد و سخنانی بر زبان میراند که بیشتر به گفتارِ پیامبران میماند، تا حکیمان و فلسیوفان:
چرا «دورانِ دهشتِ بزرگ، «پوچی» و «خلاءِ وحشتناک درون»؟ چرا «نابودی به دستِ خویشتن»، «دیو خفتة درون» و «انسانِ کوتوله»، احساس میکنم دورانِ سکوت پایان یافته است و تمامیِ ویرانههای شهر لب به سخن گشودهاند. کلامش، که در آن انوار عصر سیاهی و تباهی متجلی است، قلبِ تاریک شبهای بیستاره را منور میسازد. تو کیستی که چنین سخن میگویی؟ تو کیستی که از ظلمت و تاریکی الهام میگیری، آیا تو روحِ زخمیای این ویرانهها نیستی؟ تو را چه توانم نامید ای موجودِ «بیگانه» و «بینام»؟ صدایی از حنجرة خاموشِ ویرانهها به گوش میرسد: «من بیگانه نیستم. وجدانِ بیدار این شهرم؛ شهری که سالهاست ساکنانِ آن در خواب فرو رفتهاند. آمدهام تا از خواب بیدارِ شان کنم. اما اینجا شهر فراموشی است. کلامم را در گوشِ ویرانهها مینالم. ویرانهها ملکوتِ ظلمتاند، مرا و کلامم به یاد خواهند داشت.» صدایش در تارهایِ وجدانم میپیچد و جهانِ ساکت و خاموشِ من یکپارچه کلمه میشود. ویرانهها دیگر ویرانه نیستند، کلاماند. به اطرافم مینگرم، تمامیِ اشیای بیجان به سخن آمدهاند. ترس و لرز وجودم را فرا میگیرد، بیاختیار جیغ میکشم به من بگو کیستی ای «زبان همهچیز و همهکس»؟ آرام، اما با لحنِ غمگینانه پاسخ میدهد:« منام، پیامبرِظلمت؛ با آیاتِ ظلمانیِ خویش حقایقِ دورانِ دهشتِبزرگ را، آشکار و روشن خواهم کرد.» چه گفتی؟ «پیامبرِ ظلمت؟» آیا تو «شیطان» نیستی؟ «نی! مرا با شیطان نسبتی نیست. شیطان در عصر پیامبرانِ نور و روشنی میزیست تا پیروانِ آنانرا به بیراهه بکشاند. من، پیامبرِظلمتام: فراسویِ خیر و شر. کتابِ من صوت و لفظ نیست، زبانِ وجود است. مرا تنها بگذار و به خانهات برگرد! همانا وقتی آن است که فرشته ظلمت بر من نازل گردد.»
5): پیامبر ظلمترا در میانِ خرابههای شهر تنها میگذارم. نمیدانم فرشتة ظلمت بر او چه گفت و ملاقاتِ آنان چند ساعت طول کشید؟ چه خوب بود اگر میبودم، اما نیرویِ غیبیایِ اندکاندک مرا از ویرانهها دور میکند. حس میکنم جانِم دیگر شده است و جهانم دیگر. صدایی در گوشِ جانم طنین انداز است:«من، پیامبرِظلمتام: فراسویِ خیر و شر. کتابِ من صوت و لفظ نیست، زبانِ وجود است!» اکنون آنچه در مسیرِ بازگشت ذهنم را با خود درگیر کرده، «جایگاه ظلمت در ادیان» است. آیا دین نور تمام است؟ آیا پیامبران فقط پیامآور نور و روشنی بودهاند یا در بارة ظلمت و تاریکی نیز سخن گفتهاند؟ آیا اساسا نور توانِ بازنمایی ظلمترا دارد؟ شاید بتوان این پرسشهای گوناگونرا در یک پرسشِکلی و اساسیتر خلاصه کرد و آن اینکه آیا ظلمت پدیدة نو در تاریخِ آدمی است؟ پاسخ ما به پرسشِ اخیر منفی است، زیرا اگر نگوییم، «در ازل ظلمت و تاریکی بود» و در واقع روشنی «آنتیتز» ظلمت است و سنتز «عقلِسرخ»، بیهیچتردیدی میتوان گفت ظلمت به درازایِ تقدیرِ رنجبارِ آدمی قدمت دارد. خیر و شر، نور و روشنی، نیکی و بدی را میتوان خشتِ اول، یا خشتِ خشتهایِ جهانِ آدمی دانست؛ دیوارِ این جهان اگر تا ثریا بالا رود، کج است و استوار بر بنیادِ این خشتِ دو رنگ و ناهمگونی که آشکارا همدیگر را نقض میکند. جهانِ حیاتی ما «آشوبِ نورـوـظلمت است4»؛ آشوبی که بیش از هرچیزی در آموزههای دینی، بازتاب یافته است. به جز آیین بودیسم که در آن جان یا روح، پس از پشتِ سر گذاشتنِ مسیر پیچاـپیچ چاه ظلماتِ تناسخ، به «روشنشدگی» دست مییابد و در واقع آموزة محوریِ «مهایانه(طریقت بزرگ) و «هینهیانه(طریقتِ کوچک)، میسر خطی گذار «از رنج و رسیدن به روشنی تام و تمام است»، در ادیانِ دیگر، ظلمت ازلی تصور میشود و «ناکجاآبادی» ورایِ نور و ظلمت، که در آن انسان، یا روح، رحل اقامت گزیند، و جود ندارد. در آیینِزرتشت، ظلمت، همگام و همپایِ روشنی میتازد و میخرامد، هردو ازلی و در عینِ حال جاودانـاند. قطع نظر از تفسیرها و تاویلهای گوناگون، مطابقِ نصِ آیین زرتشت، «اهورا مزدا» و «اهریمن» دو نیرویِ لایزالاند، در نتیجه ظلمت همانقدر از حقیقت بهره دارد، که نور. پیروان آیین میترائیسم، که خود را رهروِ «آیین مهر و آفتاب » میدانستند، به جای آنکه به ملکوتِنور در پیشگاه میترا به نماز بایستند، طلوع حقیقت را که از نظر آنان چیزی جز حضور میترایِ «صخرهزاد» نبود، در «تاورکتونی»ـهای تاریک و ظلمتبار به تماشا مینشستند. در هستیشناسی میترائیسم، «وارونا»، خدای تاریکی همانقدر در جهان حضور دارد که میترا، موکلآفتاب با آن چشمانِ بازش که هرگز بسته نمیشوند. هرچند تنها میترا شایستة نماز و ستایش است، رهایی انسان اما در قلمروِ حاکمیتِ میترا، این خدای هزارگوش و دههزارچشم، میسر نیست. این خدایِ مهر و آفتاب، نه خدایِ بخشنده و مهربان، بل نگاهبانی زورمندی است که بیآنکه پلک زند، از مردم "قربانی" میخواهد. مبادا کسی او را خشماگین سازد و گرنه «هزار ستیز با همستار بکار برد، آن ده هزار دیدبان توانایی از همه چیز آگه نافریفتنی.(کرده هفدهم- بند 69)» روشنی، همان چشمانِ همیشه کنجکاو سلطه و بندگیخواهیِ خدا یا قدرت است. رهایی تنها در پناهِ ظلمتشب میسر است؛ درست زمانی که «ماه» پر میشود و «مانندِ ساغری پر شراب بر زمین میبارد.» بنابراین مسیرِ رهایی انسان «ظلمت» میگذرد و به تعبیر «شهابالدین سهرودی» که در واقع کاشفِ «ظلمت» است و به غلط «شیخاشراق» لقبیافته، «چشمة زندگانی، در ظلمات» است. در ادیانِ توحیدی نیز، نیرویِ دوگانة «نور» و «ظلمت»، «خیر»، «شر»، «خدا» و «شیطان»، تا ابدیتِ «بهشت» و «جهنم» و جهان ابدیِ مابعد مرگ ادامه دارند. بنابراین در پاسخ به پرسش فوق که « آیا ظلمت پدیدة نو در تاریخِ آدمی است؟» میتوان گفت،ظلمت تقدیرباستانی و جوهرِ درونماندگاری است که دستِکم تاریخ مابعدِ هبوطِ آدمی با آن مشخص میگردد.
6): این سخن اما که ظلمت تقدیر کهنه و دیرپای تاریخِ آدمی است، بدان معنا نیست که گستره و ژرفای آنرا در همة زمانها و مکانها یکسان بپنداریم. تاریکی، همواره و در همهجا فاجعه نیست. دورانِ ما با دورانهای دیگری بسی فرق دارد. در واقع، ما در دورانی به سر می بریم که نورِ درون خاموش است و جان در حمامِ ظلمت تن فرو میشوید. شاید به همین سبب است که پیامبر ظلمت در گوشِخاموش ویرانهها فریاد بر میکشد: «دهشت و تاریکی همیشه بوده است؛ اما همیشه بودهـاند کسانیکه دهشت و تاریکی را تاب میآورده و با نوری که از درونِ شان بر میخاست، پرتوِ بر تاریکی افکندهاند. تنها وقتی که درونِ آدمیان سراسر تاریکاند، تاریکی فاجعه است. اینکه به راستی دورانِ تاریکی است. زیرا هیچنوری نه از فراز سرِ آدمیان و نه از درونِ شان پیشِ پای آنها روشن نمیکند.(آیههایِ ظلمت: 3 و 4). آدمیان کوشش کردند، شرِ دیوان و اهریمنان را از جهان کم کنند؛ دیوها رفتند، اما «اهریمنخویی» و «شرارت» گسترش پیدا کرد و شبِ تارِ آدمی هرگز سحر نشد. «هرآیینه بوده است روزگاری که "دیو" اندر کمینِ آدمی بوده است؛ و در روزگارِ دیگر، بشر خود را خردورز و دانا پنداشته است؛ هر آیینه وجودِ دیو را منکر شده و آنرا حاصلِ وهم و پندار خوانده است. و اینک خود دیو شده است؛ دیوی که راهرا بر خویش بسته و اندر کمینِ خویشتن نشسته است. اکنون، انسان برایِ انسان "بدترین خطر" است(کتابِحال، 21). اکنون اما در غیابِ نیروهایِ اهریمنی و گریز خدایان از جهانِ آدمی، باید به این پرسش پاسخ داده میشد که «منشأ شر کجاست؟» شاید کسانی بودند که کوشش میکردند دیوها را دو باره از آسمان به زمین برگردانند، اما بسی دیر بود و دیگر «پیکر زخمی» و «خونآلود» آنان تابـوـتوانِ مقاومتِ تکهتکه شدن با «تبرِ تیز عقل» را نداشت. در نتیجه این پرسش که «منشأ شر کجاست؟» فقط میتوانست یک پاسخ داشته باشد. آری! فقط یا پاسخ:: «خودِانسان.» آن موجود خیرهسری که تباهی و دهشت میآفریند، کسی نیست جز انسان که به تعبیر «شوپنهاور»، دارایی نوعی «دنائتِ فطری» است؛ بنابر این «شرارت در زندگیِایِ آدمی همچنان پایدار(همان: 19)» خواهدم ماند. چرا پایدار؟ از نظر پیامبر ظلمت، شرارت از آنرو پیوسته باقی خواهد بود که«سرشتِ بشر با شر، پیوندِ ذاتی دارد. شر را نمیتوان نابود کرد، بل عظمتِ آدمی در تحمل و تابآوردنِ آن است. اگر بشر، عظمتِ خود را، در تحملِ رنج و شر بداند، دیگر هیچگاه شر را چونان پدیدة عارضی بیرون فرافکنی نخواهد کرد، بل آن را چونان تقدیر پذیرا میشود و تحمل میکند5(بابِ شر: 4)» اگر شر نه پدیدة عارضی، بل امر طبیعی و غریزی است، در این صورت «صلح» نوعی سرکوبِ غریزی و در واقع قراردادِ اجتماعی و اخلاقی است که در پرتو گذار از «غریزه» به «فرهنگ« و به بیانِ روانکاوان با گذار از «اصللذت» به «اصلِواقعیت» رخ میدهد. :«همة جنگها شری است که از نیت خیر برخاستهاند؛ همة صلحها خیری که در قبولیِای شر ریشه دارند؛ هیچ صلحی بدون پذیرا بودنِ سهمی از شرارت به وجود نمیآید؛ به همین جهت صلح همیشه از دشوارتر از جنگ است(همان: 23).»
7): این دورانِ سربهسر ظلمانی را چه میتوان نامید؟ پیامبر ظلمت پاسخ میدهد:«دهشتِ بزرگ». اما چرا نام؟ در دورانِ «دهشتِبزرگ» که دانایی، به یک مشت الفاظِ پوچ و بیمعنا بدل شده و حتی الهة زیبا و بیتنپوشِ فلسفه نیز دیگر نمیتواند ما را تسلا دهد، نام، این یگانه ابزار مشارکتِ انسان در خلقتِ خداوند، چیزی را تعین نمیبخشد. پس از «لکهدار شدنِ عصمتِ سخن»، نام نیز چیزی را باز نمایی نمیکند دورانِ دهشتِ بزرگ اما چیست و چه ویژگیهایی دارد؟ کتابِ مقدسِ ظلمت در این باره چنین میگوید:«در دوران دهشتِ بزرگ، همهچیز تاریک است. دانایی نیز درخششِ تیرهفام دارد. چه شگفتانگیز است که آدمیان چه بسیار از چیزی صحبت میکنند که هرگز معنای آنرا نمیدانند. آیا سیاست و سرنوشتِ بشر از این دست چیزها نیست؟(آیههای ظلمت: 6 و 7).» چرا «سیاست» و «سرنوشتِ بشر»؟ شاید به این دلیل که اینها تفالههایِ بیمزة هستند که امروزه روشنفکران و مدعیانِ نور و روشنی آنها را تکرار و نشخوار میکنند. هیچ فهمی اما در میان نیست؛ فقط لاسزدن با مفاهیم و کلیشهها حسِ کنجکاوی انسانهای بسکوتوله و بس کوچک و حقیری دورانِ دهشتِ بزرگرا اضاء نموده و آنانرا از کیف و لذتِ فهم سرشار میسازند. این اما فقط ظاهر ماجراست؛ دهشت و تباهی عمیقتر از ابتذالِ روشنفکرانه و چرندهایِ شیک است که عالمانِ مذهبی و دینی آنها را در جامة زرینِ مذهب میآرایند. در واقع، سخن از تباهی یک عصر است، آرزویِ پایانناپذیر انسانها به «کوچکشدن»، لکهدارشدن «عصمت» و پاکی، برچیدهشدنِ دروغ از «ساحتِ اخلاق» و عروج آن در سکویِ زرینِ «هستی» و بالاخره سخن از عصری است که »غمگینیای بزغاله و حقارتِ خروس "مشتی الفاظِ شاعرانه" لقب میگیرد» و «بشر قصدِ بازگشت از راهی ] رو به زوالی[ را که میرود، ندارد(آیههای ظلمت: 15).» سخن از بیمعنایی و در همریختگی همهچیز است؛ اخلاق در بدقوارهترینِ شکل خود که چیزی جز «تکنیکِ خرکردن» و سرسپردگیایِ تام و تمام آدمیان به «هیولایِ نیمهخفتة درونِ (همان: 20) نیست، ظاهر میگردد، سیاست به امر کاملا اثباتی و در واقع به «تکنیکِاعمال خشونت» بر بدن و «حیاتِ برهنه» بدل شده است. حقیقت و عصمت لکهدار شده و از دایرة زندگی تبعید شدهاند؛ توهم در مقامِ خرد مورد پرستش قرار میگیرد و خدایانِ آسمان یا چنانکه هایدگر میگوید:«از جهانِ آدمیان میگریزند» و یا همچون خدای «فقیهان»، به مثابهای مترسکی در تمامیِ زندگیانسان سرک میکشد، ناظر خصوصیترین اعمالِ آدمهاست و حتی در پسِ «روابطِ جنسیِ» آدمیان «حضور» دارند. آیا خداوند تا آن حد از مقام ملکوتیِ خویش تنزل پیدا کرده که ناظر رمزـوــرازِ رفتارِ جنسیایِ آدمیان باشد، یا هستند افرادی که با شیادیِ تمام ملکوتِالهی را در انحصارِ خویش در آورده و فضولانه، همچون شخصیتِ بیمار و چشمچرانِ فیلم «پنجرة رو به حیاتِ عقبی»ـایِ «هیچکاک»، با «دوربینِ لینزدارِ فقه»، خصوصیترین حریمِ حیاتِ انسانها را دید میزند، حتی بسترِ خواب و لحظاتیرا که زنـوـشوهر تنِ همدیگر را لمس میکنند، لبانِ همدیگر را میبوسند و یا با هم رابطة جسنی بر قرار می سازند؟ چگونه میتوان این دنیا را فهم کرد؟ صدایی «پیامبرظلمت» در فضای «ویرانشهر» طنینانداز میشود:«هان بدانید که دورانی فراسیده است که در آن زندگی جز بر مبنایِ دروغ استوار نگردد. اینک دروغ حقیقت است و هیچ حقیقتی جز دروغ، فروغ ندارد» اما چرا دروغ به یگانه بنیانِ استوارِ زندگی بدل شده است؟ مگر دروغ را با «استواری» نسبتی هست؟ چرا نباشد؟ اگر «دیری است که دروغ از ساحتِ اخلاق به ساحتِ هستیشناسی گذر کرده است. دیگر دروغ فضیلت و رذیلت نیست، بلکه بخشی از نظامِ زندگی ما و پارة از هستیِ ماست؟«کتابِ حال: 2).
7): کابل، شهری است که هیولایِ جهالت» بر آن فرمان میراند. تنها جایی که از دیدِ کورِ این هیولا پنهان مانده است، ویرانههایی است که پیامبرِ ظلمت را پناه داده است. هرگاه نفسم میگیرد و از تعفنِ نفس این هیولا به تنگ میآیم، راهی پیچاـپیچ «ملکوتِ ظلمت» را در پیش میگیرم تا به صدایِ روحافزایِ پیامبر ظلمت گوش فرا دهم. دیشب باران میبارید، همهجا تاریک بود، به ویرانهها رفتم، صدایی به گوش نمیرسید. دیوارِ وجودم فرو ریخت؛ آیا پیامبرِ شبهای بیستاره، ملکوتِ ظلمت را ترک گفته است؟ آیا او نیز مرا در این ویرانشهر تنها خواهد گذاشت؟ صدایی از ویرانههای وجودم بر میخیزد:«ای فرشتة وحشت! بار دیگر از سرزمینی تاریکی به دیدارم بشتاب و آیههای ظلمترا بر من فرو خوان(همان، 2)» و اینگونه پیامبرِظلمت، مرا به فقدانِ سخن در «دورانِ دهشتِ بزرگ» آگاه میسازد.
پانوشتها
[1]- برای توضیح این امر به «بوتیمار کابل» و «کلامِخاموش» مراجعه شود که چندی پیش در سایتِ جمهوریِ سکوت، انتشاریافتند.
[1] انجیل یوحنا، 12: 35.
[1] اشاره به شعر فروغ فرخزاد.
[1]- زندگی، آشوب نور و ظلمت است، تعبیری است از جرج لوکاچ.
[1] - این امر که خشونت امر غریزی است یا اکتسابی، یکی از مباحثی فلسفی بسیار دیرینه است؛ وقوع جنگِ جهانی سبب شد این موضوع سر از نو جان بگیرد و در میان گروههای مختلف فکری بحث و جدلهای فراوانی را سبب گردید. زیگموند فروید از جمله کسانی است که به خشونتِ غریزی انسان تاکید دارد. او در مقاله بسیار مشهورش تحت عنوان «اندیشههای در خورِ ایام جنگ و مرگ» این مسئلهرا عمیقا واکاوی کرده و در پاسخ به نامة «آلبرتآنشتین» که از فروید میخواهد برای ریشهکنسازی ابدی جنگ چارهاندیشی کند، فروید اظهار میدراد که هیچ راهی برایش ریشهکنسازی جنگ وجود ندارد؛ فقط به کمکِ خرد میتوان خشونتها را کاهش داد، ولیکن به هیچوجه نمیشود از بین برد. «ورای اصلِ لذت» و کتاب «فرهنگ و ناخوشایندیهای آن»، مباحثی نظری جدیِ را در این باب طرح کردهاند و کتاب «اروس و تمدن»، نوشتة هربرت ماکوزه که در چارچوبِ نظری ایدة «گذار از اصل لذت» به «اصل واقعیت» تالیف شده است، یکی از منابعی جدی در این باب به شمار میرود.