محمد کریمی
افغانستان کشوری است که تا چند سال پیش هرکس برای رسیدن بقدرت و ماندن در صحنه سیاسی دیکران را با جنگ و زوری اسلحه از سری راهی خود برمیداشت ؛ تا آنچه بنظر او دموکراسی می امد را عملی نماید.
اما بعدی از کانفرانس بن در سال دوهزاردو میلادی وصرف شدن میلیونها دلار برای پیاده کردن دموکراسی نوین؛ این روند هنوز دچار تحولات زیادی نشده است و همانند کفش کهنه که واکس خورد می ماند.
زیرا مردم ما تاکنون این فرصت را نیافتن تا در یک انتخابات شفاف شرکت کنند؛ و همیشه این کسانی دیکر بودن که برما حاکم گماردن ؛ و این امر در این انتخابات نیز کاملان شفاف است . چون بعضی از نامزاد ها با هزینه کردن پولهای گزاف سعی دارد خودرا از همین ابتدا برنده جلوه دهید .
اینکه چی کسی با چی اساسی خود را کاندید کرده است کمتر بچشم میخورد .چون ا یمروزه افغانستان کشوری شده که هرکس به یک نا م وارد میشود ؛ بدون اینکه به گذشته خود ویا میزان توانای خود نگاه کند
در این مقاله سعی شده است تا کوشه از این فراز نشیب ها را برسی کوتاهی کرده ؛ و نگاهی به کار نامه چهار نامزاد مطرح در این دوره انتخابات ریاست جمهوری داشت باشیم
اما سوال اساسی اینجا ست که براستی چی کسی برازنده ریاست جمهوری است!
کسی مانند داکتر رمضان بشردوست ؛مردی که با داشتن کارنامه درخشان و برنامهای شفاف برای ساختن افغانستان نوین تلاش میکند. و برای پیش بردی اهداف خود از پول های فراوانی که دیکر سیاست مداران از راهی قاچاق مواد مخدر ؛ اختلاس بدست می آوردند دوری ورزیده واز همان ابتدا برنامهای روشن و متائز تر از سایرن را دنبال میکند همانند یک شهروندی عادی در خیابانها قدم میزند ؛ و بر عکس سایرین سردامدارانی.که در گاخ ها چند منزلی خود اقامت دارد و تمام اموال مردم را برای خود غارت کرده و اکنون با رشوه دادن و مهمانی کلان کامپاین های پرهزینه را بر انداخته اند. اما کامپاین داکتر رمضان بشردوست از درونی خمیه فقرانه ی آغاز شده و اکنون در سرتاسر کشور ادامه دارد
او صادیقانه و بی ریا حرف میزند . و در انتخابات آتی داکتر رمضان بشردوست آقای محمد موسی بارکزی استاد انستیتوت زراعت کابل و خانم عفیفه معروف کارمند کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان را به عنوان معاونان خود برگزیده است. و تنها کاندید ا میباشد که بارعایت کردن حقوقی انسانی یک زن را بعنوانی معاون خود برگزیده است.
وی همچنین با داشتن بشترین امضا کبوتری سفید را که سنبولی وحدت و آزادی است برای نشان انتخاباتی خود بر گزیده است
حامید کرزی؛ عبدالله عبدالله واشراف غنی احمدزای
حامید کرزی عبدالله عبدلله و اشراف غنی احمدزی هر سه در واقع کسانی استن که از یک کاسه نان میخورند تنها فرق این سه تا شاید در این باشد که شعارهای آنها تغیر کرده است نه کردار آنها.
کرزی در این چند سال گذشت با شعار مبارزه با فساد و محاکمه جنگ سالاران باعث فریب دادن افکاری عمومی در داخل شد و درصحنه بین المللی نیز از افغانسان یک چهره منفی را به نمایش گذشت. که این امرباعث شد تا کشورهای که صادیقانه برای رفاه مردم افغانستان تلاش میکردن اعتماد خودرا نسبت به برقراری امنیت از دست بدهید.
اکر نگاه کوتاهی در کار نامه دولت چندین ساله کرزای بیاندازیم هیچگونه تغیرات اساسی را بعنوانی یک دولتی کار آمد مشاهیده نمیکنم ؛ زیرا در عرصه امنیت که شاید مهترین نیاز جامعه باشد تغیرات اساسی روخ نداده است ؛ و طالبان هر روز قویتر از گذشت ظاهر میشود و ما هرروز شاهید بمباگذاری در نفاط مختلیف کشور مان استیم .
از لحاظ بهبودی زندگی و کاهش فقر نیز جای تعریفی ندارد چون در تمام ادرات دولتی فساد در اوج خود رسیده است و تازمانی که فساد مالی وجود داشت باشد مبارزه با فقر ایمکان پذیر نمی باشد
حال اینکه کسی نیست که از آقای کرزای صاحب سوال کند ؛ شما که تا دیروز فریاد دفاع از حقوقی بشر و محکمه جنگ سالاران را میدادید ایمروز به همان افراد که تا دیروز دستهای شان به خون این ملت آغوشته بود در سری یک سفره نشسته اید !.
و برای بدست آوردن آرای چند نفرکه وابسته به این افراد است با سرنوشت یک ملت بازی میکنید
در روی دیکر این بازی کسانی دیکری مانند عبدالله عبدالله و اشراف غنی احمدزی قرار دارد که هر دوتا چندی بیش یکی از
وزارتخانه های آقای کرزی بودند؛ آقای عبدالله علاوه بر این نیز گذشت مانند جنگ سا لاری را در کارنامه خود دارد
و در زمان تصدی او بر وزارت خارجه وزارت او یکی از بد ترین وزارتخانه ها از لحاظ فساد اداری محسوب میشد
علاوه بر این او توانای یک فردی را بعنوانی ریس جمهور را ندارد و تما م تجربه او را دوران سالهای جنگ داخلی که افغانستان غرق در عرج مرج جنگهای داخلی و هجوم بیگانگان بود است ؛ ا وبااستفاده ازاین موقعیت و اعتبار مسعود برای خود نام ونشان دست وپا کرده ؛ تا در صحنه سیاسی افغانستان بعنوانی فردی کارا حاضر شود بجز از این فقط یک دوره کوتاهی را در دولت انتقالی حظور داشت .
حال بجای اینکه باید بجرم جنایات جنگی محاکمه شود ؛بامصرف کردن پولهای که اززمان تصدی
خود بر وزارتخارجه بدست آورده برای حفظ بقای خود شعار های مبارزه با فساد و تغیر نظام سیاسی افغانستان را سر میدهد. وهمرا با اشراف غنی احمدزی کسی که افغانستان را فقط از چشم قوم گرای میبیند و تا دیروز در وزارتخانه کرزی مشغول غارت دارای ملت ما بود. ا و پایه و اساس این وزارتخانه را به فساد مالی پایگذاری کرد "و اکنون بدون نگاه به کارنامه چندی ساله اش خود را کاندیدای ریاست جمهوری می داند.
شاید در صحنه سیاسی افغانستان کمتر کسی مانند اشراف غنی احمدزی پیدا شود .
مردی افراطی و هزار چهره که هرزمانی از تاریخ چهره عوض میکند ؛ هیج کس زمانی که او ریاست دانشگا ه کابل را بر عهده داشت فرا موش نمیکند تعصب اشرف غنی احمدزی نسبت به گویندگان زبان فارسی با عث شد تا او جایگا خود را در بین استادان و دانشجویان از دست دهد ؛ علاوه بر این هنوز بر سری داشتن بابعیت آمریکای وی بحث های وجود دارد
اسد بودا
I.
انتخابات نزدیک است. تا چند روزِ دیگر لذتِ انفجار لیبدوئیکِ تصویر، به ملال، ملامتگری و افسردگی بدل خواهدشد. زمانِ قانونیِ تبلیغات تمام شد. آخرِ بازی است. بازندهها با رؤیایِ برد خود را تسلی میدهند و هراسِ ماجراهایِ احتمالی پس از انتخابات خوابِ پریشانِ برندگانِ قطعیِ را پریشانتر کرده است. خطاست اگر بپنداریم در این بازیِ تکراری، رخدادِ تازهی به وقوع میپیوندد، هیچکس اما نمیداند که دقیقا چه خواهد شد. فقط یک «نگاه» کابل را از افقِ بالا، از زوایة چشمِ خدا و بازیگرانِ اصلیِ قدرتهای پشتِ پرده می بیند: بالنی که در فضایِ غمبار و غبارآلودِ کابل در این روزها در حال پرواز است و با نگاه سرد و خیره به ویرانههای شهر مینگرد و درست بر فراز فرستندههایِ تلویزیونی که با بیشمار تبلیغاتِ دروغ و خبرهای رنگارنگ مردم را بمبارانِ خبری و تبلیغاتی میکند، خاموش و متفکرانه همه چیز را در سکوتِ خویش میبلعد. بالن میداند تقدیر رقم خورده است و به حال و روزِ مردمِ این شهر که با سادگیِ تمام فردا در پایِ صندوقهای رای خواهند رفت، میخندد. در سکوتِ مرموزِ این بالن که سرد و ساکت و متفکرانه به شهر کابل مینگرد، همه چیز نمایان است. بالن حرف نمیزند، بالن تصویر پخش نمیکند؛ مخزنالاسرار است، تمامیِ راز و رمز شهر را میخورد، به آرشیوهای دوردست میبرد و هرگز اسرارِ درونیاش را فاش نمیکند. کمتر کسی را میبینیم که در این روزها نپرسد:«چیست آنچه بر فراز شهر کابل در حال پرواز است؟» پاسخ قطعی را اما هیچ کس نمیداند: «بالن! فقط یک بالنی که از سبکی به پرواز آمده است»، تا پوچیِ بازی دموکراسی در افغانستان را به نمایش گذارد. شکمِ خالیِ، این پرندهی پوچ و تهی که هیولاوار بر آسمانِ کابل ظاهرشده، هیچ وقت پر نخواهدشد؛ این بالن در واقع چشمِ حریص و سیریناپذیر و در عین حال دایما در حالِ اضطرابِ قدرت است؛ چشمی که پلک زدن را بلد نیست؛ چشمی که مردمکِ چشمانش با قساوتِ تمام با هرچیزی کینه میورزد و حتی خصوصیترین حریمِ مردم شهر از تجاوزِ نگاه او در امان نیست. این بالن که از طرف نیروهایِ «آیساف» به خاطر کنترل امنیت کابل به هوا پرتاب شده، در واقع نگاه یکسویهی بازیگران پشتِ پردهی است که مینگرند بیآنکه دیده شوند؛ چشمی آنانی که پیش از آنکه دومین نخِ سیگار شان تمام شود و یا لیوانِ مشروبِ شان به ته برسد، تقدیر این مردم، این شهر و این بازی را رقم زده اند.
II.
بازارِ انتخابات داغ است؛ اوجِ هیجانِ حسِ اروتیکِسیاسی در کابل. به تناسبِ داغتر شدن فضای انتخابات، عشق به «انتحار» یا «میل اروتیکِ انتحار» نیز مهجوران و مشتاقانی را به مکانهای شلوغی شهر فرا میخواند؛ مهجوران و مشتاقانی که کوشش میکنند در برابر چشمانِ سرد و متفکرِ این بالن با سرکشیدنِ شرابِ خون، هیجان «انزالِ ایمان» را تجربه نمایند. اوضاع رو به راه است. احساسِ اروتیکِ سیاسی با انداختن رای به صورتِ مخفی در بینِ صندوقِ آراء ارضا میشود و احساسِ اروتیکِ دینی انتحارگران، با ریختنِ خون مردم بیگناه در کفِ سرکها و مکانهای عمومی. از «انتخابات» تا «انتحار» فاصلهی نیست؛ فقط قرابتِ واژگانی ندارند(انتخا(بات)/ انتحا(ر))، قرابت معنایی نیز دارند. در هردو قانونِ مخفیکاری موبهمو رعایت میشود. انتحار حملهی مخفیانه است به جانِ آدمها و انتخابات حملهی پنهان به شعورِ آنان؛ هر دو مکملِ هم و دو طرفِ یک معادله تاریخیِ معیوب، کور و «ملاعمری» هستند. جسم/ روح یا بدن/ ذهن را اگر همزمان و یکباره نابود کنیم، بدون هیچ یک از این دو امکانپذیر نیست. اگر قرار است جسم/ بدن آدم ها را نابود کنیم با انتحار میشود این کار را انجام داد و اگر قرار است روح/ ذهنِ آدمها را بکشیم، انتخابات این کار را امکان پذیر میسازد. داوری در بابِ اینکه آیا کشتارِ روح بدتر است یا نابودی تن؟ چندان آسان نیست. تنها یک تئولوجیستِ ریاکار که با تمامِ توان به کمکِ دکتر، دوا و حتی معجزة دعا و تکنیکِ جادو از جسمش مراقبت میکند، میتواند جسم را در محرابِ روح قربانی کند. ما نه بر آنیم شعار دهیم که «آدمی روح است، نه جسد» و نه اصرار داریم اثبات کنیم جان تابعِ جسم است و ورایِ جسم چیزی وجود ندارد. به سخنی دیگر نه جسم ساحتِ ظمانی روح است و نه روح ساحتِ اشراقیِ جسم. قصهی غربتِ آدمی نه آوارگیِ جسمانی ناب است و نه بی پناهیِ روحی محض. از نظر ما جسم و روح هردو پدیدارِ تاریخی ـاند و دستِکم ما به وجوهِ غیر تاریخی جسم و روح دسترسی نداریم. درست به دلیل این خصلتِ تاریخی و غیر ذاتیِ جسم و روح است که در دورهها و زمینههای مختلفِ تاریخی جلوههای متفاوت دارند و مشخصا در عصرکنونی در سیمایِ انتحارشیدایی و جنونِ انتخابات ظاهر میگردد: الزام رعایتِ قانون «مخفیکاری» - در خفا رای دادن/ در خفا مواد منفجره را به خود بستن ـ یعنی اینکه «تو نباید بدانی» که روحات را به بردگی میگیرم و یا جسمات در یک چشم به همزدن دودِ هوا خواهد شد.
III.
این نابودی همزمانِ جسم و روح اما در برابرِ چشمانِ سرد بالن صورت میگیرد. بالن، این چشمِ بیرحم قدرت، این «نگاه خیره(Gaze)»ـ ای بازیگرانِ اصلی، بی آنکه دل بسوزاند همه چیز را میبیند. نگاه خیره قدرتِ زمینی، از افقِ بالا و از زاویه دیدِ قدرت های آسمانی و به همان نسبت سرد و بیاعتنا شاهد بارشِ بدبختیها و فاجعههایی است که بر این شهر میبارند. دو روز پیش در برابرِ چشمِ این بالن، در چند قدمیِ آیساف که این بالن را به خاطر حفظِ امنیتِ شهر کابل بر فراز شهر به پرواز در آورده، در یک حملهی انتحاری بیش از 91 نفر زخمی و حدود 7نفر زخمی شدند. امروز یک راکت به ارگ ریاستجمهوری اصابت کرد، بالن اما همچنان بیاعتنا بود، چونان دموکراسیِ مبتذلِ افغانی که به رنج و مشکلاتِ مردم هرگز توجه ندارد. میتوان این بالن را «بالنِ دموکراسی» نامید. این بالن که چونان شبحِ کمرنگی در فضایِ پایتخت، جایی که پارلمان، وزارتخانه ها و دیگر مراکزِ مهم قدرت وجود دارند، پرواز میکند شبحِدموکراسی در افغانستان است؛ دموکراسی که تهی است همچون حباب، اما با شکوه به نظر میرسد. هرچند این بالن بر آسمان آویزان به نظر میآید اما به زمین وصل است، زیرا دموکراسی ریشه در زمین و در مردم(دموس) دارد. دموکراسی؛ یعنی تحققِ رویای مشرکانه انسان. درست همانگونه که بالن ریشه در زمین دارد و آویخته به آسمان به نظری میآید، جامعهی افغانی کوشش میکند به این رویای مشرکانهشان رنگِ دینی و آسمانی دهد: «جمهوریِاسلامیِ افغانستان»؛ حبابِتوهمزایی که از زمین رای میگیرد و از آسمان مشروعیت، اما نه این است و نه آن. پوچ است، پوچِ پوچ، و بیاعتنا به رنج و مشکلات مردم، فقط و فقط به مثابهی چشمِ آیساف و بازیگرانِ پشتِ پرده عمل میکند. جهادافغانی نتوانست ریشههایش را در آسمان پیدا کند، دموکراسی افغانی نیز قادر نیست در زمین ریشه دواند. بیریشه و توخالی ست، پوستهای بیهسته و توهمِ ناب؛ کافی است یک تیر سرگردان به آن اصابت کند و محتوایِ تهی آن را بر ملا سازد. دیروز یک «بادباکِ مزاحم» عنقریب این بالن را به زمین فرود آرد. دموکراسی افغانی لاف و گزاف است و «پُف و چُف» بالنی پر از هوا، پر از باد. پوچی و بیمحتوایی آن را اما تنها بازیگرانِ اصلی میدانند، آنهایی که این بالن را در فضایِ پایتخت به پرواز درآوردهاند.
IV.
در زمان شوروی هر از چندگاهی یک «ماه مصنوعی» بر آسمان ظاهر می شد. این ماه که فقط برای کابل نبود، برای کلِمنطقه بود، هیچگاه تا آن حد قدرتمند ندرخشید که افغانستان، این «ارضِ ظلمت» را روشن سازد. بالنِ دموکراسی از نظر شکلِی به نهنگ میماند، «ماهِ مصنوعی» اما از نظر هندسی به شکل دایره بود. گردِ گرد. دایره کامل است، طول و عرض و عمق و آغاز و پایان آن مشخص نیست. شاید بتوان آن را تصوری از «جوهرِ استعلایی زندگی» در تفکرِ سوسیالیستی دانست که در آن همه انسان ها برابرند و هیچ شیادی حق ندارد به دور زمین خط بکشد که «این قطعه مال من است!» تفکر سوسیالیستی، استثناساز نیست و در آن تعلق به خاک و سرزمین هرگز نمیتواند استثنای برسازندة طویلهی به نام «وطن» باشد که فقط با طرد و اخراجدستهجمعیِ گروههای ستمدیده معنا مییابد. زمین از آن همهی آدمیان است. میتوان دایره را نمادِ خودـآگاهیِ تاریخی دانست؛ نشانِ وضعیتی که رؤیایی برابری و «ملکوتِ مسیحایی» به صورتِ تمام و کمال تحقق مییابد؛ نشانِ پایان دولت، پایان مردم(کلیتِ ترکخورده)، پایان خانواده، پایانِ استثمار ستمدیدگان و در کل مرحلهی که در آن زندگی در کلیتِ خود به امر قابل تجربه بدل میگردد. اگر این ماه دایرهوار و فروبسته بر آسمان ظاهر میشد یه این سبب بود که به تعبیر لوکاچ «هرچیزی فروبستهای در خود میتواند کامل باشد، زیرا همة چیزها در آن جای دارد، هیچ چیز از آن مستثنا نمیشود(اباذری، 1377: 183).» کلیت، این جوهراستعلایی زندگی اما در افغانستان رؤیایِ تحققناپذیر بود. تعصباتِ خشکِ قبلیهای استحاله یافت. سوسیالیستهای افغانی امرکثیر(سوسیال) یا کمون را به احزاب فروکاستند. اکنون اما تفکر استثناسازِ سرمایهداری، آن هم در غیر اخلاقیترین وجه در این سرزمین فرمان میراند. چشمانِ سرد و بیرحم این بالن، چیزی نیست چز همان «نگاهِ خیرهی اولیس» که هزاران حیله و نیرنگ در آستین دارد و به خاطر دستیابی به مال و ثروت دورِ جهان را میگردد. در اینجا امنیت وجود ندارد، استثنایی برسازندة ناامنی اما چیزی نیست، جز آن بالنی که به خاطر کنترل امنیت، کابل را زیر نظر دارد. نفسِ امنیت، از آنجا که قابل مبادله با پول است، به خطر بدل شده است. افرادی که پولی بیشتری دارند و نیروی امنیتی زیادتر استخدام میکنند، فضا را برای خود نا امن تر خواهند کرد. عواملِ تامین امنیت روز بهروز به افزایش مییابد، بیش از دوهزار شرکتِ خصوصی در سراسر افغانستان در بخشِ امنیت فعالـاند و تمامی سیمانهایی که میبایست برای ساختن تاسیساتِ زیربنایی مصرف شوند، دیوارهای امنیتی شدهاند، این همه اما نه تنها به رشدِ امنیت کمک نکرده، بلکه باعثِ افزایشِ ناامنی ز شدهاند. خصوصیسازی امنیت در واقع بدل کردنِ وضعیتِ استثنایی است به قاعده و در نتیجه تعلیقِ تام و تمام قانون و تجویز خشونت. بالنی که به خاطر حفظ امنیت در فضایِ شهر همهی رفتار و کردار را زیر نظر داد، از سلطة تام و تمام نا امنی بر شهر کابل و جامعة تروریستی افغانستان حکایت دارد که به قول «هنریلوفور» در آن « ترور و وحشت پخش و منتشر میشود... هر فردی ]از این جامعه[ یک تروریست محسوب میشود، چرا که میل دارد در قدرت باشد(حتی برای مدتِ کوتاهی).(لوفور، 1388: 26)» فاجعه آن نیست که انتحارگرانِ جنوب جانِ آدمها را میگیرند، فاجعه آن است که در «دموکراسیِ افغانی» ترور به زندگیِ روزمره بدل شده و هرگز ما را شگفتزده نمیکند. اگر ماهِپرندهرنگِ سوسیالیسم نتوانست دنیای ما را روشن سازد و در آن فقط ظلمت و فاجعه درخشید، نگاه سودجویانه و همه جا نگر بالنِ دموکراسی و در واقع نگاه یکجانبهی بازیگرانِ پشتِ پردهای که میبیند بیآنکه دیده شود، جز روزمرهشدنِ ترور و وحشت ارمغانی دیگری خواهد داشت؟
آمنه مجاهد
معلوم نیست مردم ما پس از انتخابات ریاست جمهوری و شورای ولایتی چه روزهای را در پیش خواهد داشت. آیا واقعاً از این پس مردم ما امنیت خواهند داشت یا مثل گذشته و بدتر از آن با بحران های فراوان روبه رو خواهند بود؛ چنان که هر روز کانال های تلوزیونی را بزنند حوادث تلخ و ناگوار کشته شدن مردم عادی، اردوی ملی و طالبان که همه اعضای یک پیکر و عضو یک خانواده هستند را به تماشا بنشینند؟ پاسخ، روشن است که هیچ روزنه ی امیدی را فعلاً مشاهده نمی کنیم، زیرا روند حرکت سیاسی کشور کاملاً در امتداد راه گذشته بوده و خواهد بود.
به راستی دولت قبلی اگر کاری از دستش بر آمده بود هفت سال فرصت داشت که کاری انجام دهد. از این جهت باید گفت که دولت آقای کرزی در مسائل امنیتی و تأمین آرامش کشور ناتوان بوده است همانگونه که در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن طور که باید موفق می بود، نبوده است. لذا مردم افغانستان چطور برای پنج سال دیگر، کسی را برای ریاست جمهوری انتخاب نماید که همه چیز را نادیده تایید و ناخوانده امضاء می کند.
اگر ما به مسائل امنیتی دقت نمائیم، هزینه ی تأمین امنیت اجتماعی، کمتر از هزینه ی حل کردن بحران امنیتی است. به گفته ی مردم عوام از آسمان که بارانِ طالب نمی بارد و از زمین هم طالب نمی روید. پس طالبان از کجا آمدند که در آن زمان جناب رئیس جمهور ما خواب بوده است؟ چرا جناب رئیس جمهور راههای اکمالات طالبان را نبسته و دولت های حمایت کننده را افشا نکرد؟ و اگر این کار در توانش نبود و نیست چرا مسئله را با مردم صادقانه در میان نگذاشته و نمی گذارد؟ مگر دروان جهاد یادمان نیست که مردم با دشمنان این خاک چگونه رفتار کردند وآنان را چگونه از این خاک بیرون راندند.
مهمتر از همه با توجه به کمک های فراوان جهانی، چرا وضع مرم افغانستان بهبود نیافته است؟ چرا جوانان ما در مسیر مهاجرت و سرگردانی به دنبال کار از بین می روند؟ چرا این جوانان زمینه کار برایشان فراهم نشده است؟ چرا دانشجویان برای رفتن به کشورهای خارجی تلاش می کنند؟
با و جود تمام مشکلات پیش رو، انتخابات ریاست جمهوری و شورای ولایتی برگزارشد و در آن، شاهد معامله ها و صف بندی های زیادی بودیم. و در نتیجه، جناب حامد کرزی طبق قرائن و نظرسنجی های انجام شده، در دوره ی بعدی نیز زعامت کشور را به عهده خواهد گرفت. بنا براین، کرزی باید بداند که این پیروزی به خاطر معامله ها و زدوبندهایش خواهد بود نه این که ریاست جمهوری او برخواسته از آراء توده ها باشد. روشن است که او موفق شده مهمترین چهره های قومی و جهادی را با وعده و نویدهای زیاد دور خود جمع نموده است تا آن جایی که ژنرال دوستم را نیز از ترکیه به کشور فراخواند تا از او حمایت نماید. اما این که او با این حمایت های زودگذر چه کاری را برای نجات کشور انجام خواهد داد باید در آینده مشاهده کرد.
در آخر لازم می دانم که این سطور را با چند بیت خطاب به رئیس جمهور آینده به پایان ببرم:
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک!
فکر ویران شدن خانه ی صیاد کنید
جور بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه ی موری ویران
خانه ی خویش محال است که آباد کنید